در یکی از شهرهای یکی از کشورهای دیگر، مؤسسه خیریهای وجود داشت که علاوه بر کارهای دیگر به کار خیر مشغول بود و مسئولان آن تلاش میکردند گامهایی هرچند کوچک در راستای کمک به اقشار ضعیف جامعه بردادند. آنها در این راستا به سراغ اشخاص برخوردار، فرادست، آسیب رسان و مستکبر جامعه میرفتند و از آنها برای اقشار نابرخوردار، فرودست، آسیب پذیر و مستضعف جامعه کمک میگرفتند، تا به اینها در جهت تأمین حداقلهای زندگی آبرومند یاری برسانند، اما در اثر بروز نابسامانیهای اقتصادی اخیر و پایین آمدن سطح رفاه عمومی، میزان کمکهای مردمی به مؤسسه کاهش یافت و مؤسسه با کاهش نقدینگی و اعتبار روبه رو شد.
از همین رو مدیر دایره جذب اعتبارات مؤسسه نزد رئیس مؤسسه رفت و گفت: متأسفانه در اثر بروز نابسامانیهای اقتصادی اخیر و پایین آمدن سطح رفاه عمومی، میزان کمکهای مردمی به مؤسسه و در نتیجه نقدینگی و اعتبارات مؤسسه کاهش یافته و مؤسسه برای اجرای طرحهای حمایتی خود با مشکل روبه رو ست.
رئیس مؤسسه گفت: عجب. وی افزود: حالا چه کار کنیم؟ مدیر دایره روابط عمومی مؤسسه که در اتاق رئیس مؤسسه بود، گفت: باید اشخاص ثروتمند و خیر بیشتری را شناسایی کنیم. وی افزود: در همسایگی دفتر مؤسسه، یک شاخ اینستا به نام تتل بابایا زندگی میکند که دارای درآمد بسیار بالایی از راه بلاگری است و مالیات هم نمیدهد. بهتر است با او صحبت و او را به کمک به مؤسسه ترغیب کنیم.
ساعتی بعد رئیس مؤسسه به همراه مدیر دایره جذب اعتبارات و مدیر روابط عمومی مؤسسه به دفتر تتل بابایا رفتند. رئیس مؤسسه ابتدا دقایقی درباره اهمیت کمک به هم نوعان و مشکلات ناشی از افزایش شکاف طبقاتی صحبت کرد و در ادامه گفت: ما در مورد شما تحقیق کرده ایم و متوجه شده ایم شما هم درآمد بسیار بالایی دارید و هم انسان دست به خیری هستید، اما متأسفانه تاکنون کمکی به مؤسسه خیریه ما که در همسایگی شماست نکرده اید.
آیا نمیخواهید کمکی بکنید؟ تتل بابایا گفت: در تحقیقاتی که انجام دادید، متوجه شدید که مادر من پس از طی یک دوره سه ساله بیماری و در حالی که حقوق بازنشستگی اش کفاف مخارج درمان او را نمیداد، ماه پیش درگذشت؟ مسئولان مؤسسه گفتند: آخی، ما بی اطلاع بودیم. به شما تسلیت میگوییم.
تتل بابایا گفت: متوجه شدید برادر من دچار معلولیت است و خانه نشین است و از عهده اداره زندگی خود و همسر و سه فرزندش برنمی آید؟ مسئولان مؤسسه گفتند:ای بابا. خیر، نمیدانستیم. تتل بابایا گفت: متوجه شدید خواهر من در بیمارستان روانی بستری است و از آنجا که بیمه نیست برای تأمین هزینههای درمان خود در تنگنا قرار دارد؟ گفتند: واقعا خیر. ما نمیدانستیم شما این همه گرفتاری دارید.
تتل بابایا گفت: حالا وقتی من به اینها که پاره تن من هستند هیچ کمکی نکرده ام، آیا به شما کمک میکنم؟ مسئولان مؤسسه خاموش شدند. مدیر روابط عمومی مؤسسه گفت: یک استوری هم برایمان نمیروی؟ تتل بابایا گفت: چرا و تعرفه استوری را برای مدیر روابط عمومی مؤسسه، ایتا کرد. مدیر روابط عمومی قیمت استوری را دید و دوباره خاموش شد.