در اواخر دوران سلجوقیان جنب پمپ بنزین خانوادهای میزیست که تنها یک فرزند پسر داشت. وقتی پسر خانواده به سن بلوغ جسمی و عقلی و اقتصادی رسید و تصمیم گرفت ازدواج کند، مادر وی به وی گفت:ای پسر، ما از دار دنیا فقط همین تو یکی را داریم و میترسیم که تو را از دست بدهیم. اجازه بده همسر آینده ات را ما انتخاب کنیم. پسر گفت: من معتقدم هر انسانی خود باید همسر آینده خود را انتخاب کند، اما حالا که شما این طور میگویید چشم.
از فردای آن روز مادر پسر دفترچهای درست کرد و نام و مشخصات کلیه دخترهای همسایه و فامیل را در آن نوشت و یکی یکی به در خانه آنها رفت و با آنها مذاکره کرد و در جلو موارد آماده ازدواج تیک سبز گذشت. پس از تکمیل دفترچه، به همراه پسر با گل و شیرینی برای خواستگاری به خانه تک تک آنها رفتند. پسر با اجازه بزرگ ترها با تک تک دخترها صحبت کرد، اما با هیچ یک از آنها به تفاهم نرسید.
سه ماه بعد، پس از پایان عملیات، پسر به مادر گفت:ای مادر، من به حرف تو گوش کردم، اما دیدی که با هیچ یک از گزینهها به تفاهم نرسیدم. حالا بیا برعکس. اجازه بده من همسر آینده خود را انتخاب کنم. مادر اجازه داد. فردای آن روز پسر به همراه دختری به خانه آمد. مادر پسر گفت:ای پسر، این کیست؟ پسر گفت: نام این دختر برجام است و من میخواهم با او ازدواج کنم. مادر پسر گفت: ندیده و نشناخته؟
پسر گفت: من تحقیقات بسیار کرده ام و به این نتیجه رسیده ام که او از هر لحاظ برای من مناسب است و با وجود او همه مشکلات من حتی مشکل آب خوردنم حل میگردد. مادر پسر از آنجا که پسر را خیلی زیادی دوست داشت و دلش نمیآمد دلش را بشکند، به رغم میل باطنی، با تصمیم پسر موافقت کرد و پسر و برجام پس از شش شب و هفت روز جشن و پایکوبی در یکی از هتلهای بالای شهر با هم ازدواج کردند و به سر خانه و زندگی خود رفتند.
اما از ابتدای زندگی پسر و برجام، بعضیها یک حالت مادرشوهری به خود گرفتند و نگذاشتند پسر و برجام در همان یکی دو سال گشایش خود نیز لذت ببرند. خارجیها میآمدند، میگفتند چرا آمدند. قرارداد میبستند، میگفتند چرا میبندید. آنها نگذاشتند آنها در روز خوشحالی لذت ببرند.
آنها مانند کسی که با عروس خانواده دشمنی دارد، از همان شب عروسی که همه شاد بودند آنها را اذیت کردند. این کارشکنیها و مادرشوهریها موجب شد که پسر و برجام نتوانند از ابتدا پایههای مناسبی برای زندگی خود بنا کنند و دیری نپایید که برجام تصمیم گرفت به صورت یک طرفه پسر را ترک کند. پسر که طاقت جدایی از برجام را نداشت، تصمیم گرفت زندگی خود را با روح برجام ادامه دهد، غافل از آنکه برجام به روح اعتقاد نداشت. در نتیجه هیچی.