جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد مراسم گرامیداشت مقام «کتاب، کتابخوانی و کتابدار» در مشهد برگزار شد (۳۰ آبان ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

حکایت پسر بالغ و برجام + اصغر فرهادی اضافه

  • کد خبر: ۲۳۵۷۰۴
  • ۰۶ تير ۱۴۰۳ - ۱۵:۴۷
حکایت پسر بالغ و برجام + اصغر فرهادی اضافه
در اواخر دوران سلجوقیان جنب پمپ بنزین خانواده‌ای می‌زیست که تنها یک فرزند پسر داشت.

در اواخر دوران سلجوقیان جنب پمپ بنزین خانواده‌ای می‌زیست که تنها یک فرزند پسر داشت. وقتی پسر خانواده به سن بلوغ جسمی و عقلی و اقتصادی رسید و تصمیم گرفت ازدواج کند، مادر وی به وی گفت:‌ای پسر، ما از دار دنیا فقط همین تو یکی را داریم و می‌ترسیم که تو را از دست بدهیم. اجازه بده همسر آینده ات را ما انتخاب کنیم. پسر گفت: من معتقدم هر انسانی خود باید همسر آینده خود را انتخاب کند، اما حالا که شما این طور می‌گویید چشم.

از فردای آن روز مادر پسر دفترچه‌ای درست کرد و نام و مشخصات کلیه دختر‌های همسایه و فامیل را در آن نوشت و یکی یکی به در خانه آن‌ها رفت و با آن‌ها مذاکره کرد و در جلو موارد آماده ازدواج تیک سبز گذشت. پس از تکمیل دفترچه، به همراه پسر با گل و شیرینی برای خواستگاری به خانه تک تک آن‌ها رفتند. پسر با اجازه بزرگ تر‌ها با تک تک دختر‌ها صحبت کرد، اما با هیچ یک از آن‌ها به تفاهم نرسید.

سه ماه بعد، پس از پایان عملیات، پسر به مادر گفت:‌ای مادر، من به حرف تو گوش کردم، اما دیدی که با هیچ یک از گزینه‌ها به تفاهم نرسیدم. حالا بیا برعکس. اجازه بده من همسر آینده خود را انتخاب کنم. مادر اجازه داد. فردای آن روز پسر به همراه دختری به خانه آمد. مادر پسر گفت:‌ای پسر، این کیست؟ پسر گفت: نام این دختر برجام است و من می‌خواهم با او ازدواج کنم. مادر پسر گفت: ندیده و نشناخته؟

پسر گفت: من تحقیقات بسیار کرده ام و به این نتیجه رسیده ام که او از هر لحاظ برای من مناسب است و با وجود او همه مشکلات من حتی مشکل آب خوردنم حل می‌گردد. مادر پسر از آنجا که پسر را خیلی زیادی دوست داشت و دلش نمی‌آمد دلش را بشکند، به رغم میل باطنی، با تصمیم پسر موافقت کرد و پسر و برجام پس از شش شب و هفت روز جشن و پایکوبی در یکی از هتل‌های بالای شهر با هم ازدواج کردند و به سر خانه و زندگی خود رفتند.

اما از ابتدای زندگی پسر و برجام، بعضی‌ها یک حالت مادرشوهری به خود گرفتند و نگذاشتند پسر و برجام در همان یکی دو سال گشایش خود نیز لذت ببرند. خارجی‌ها می‌آمدند، می‌گفتند چرا آمدند. قرارداد می‌بستند، می‌گفتند چرا می‌بندید. آن‌ها نگذاشتند آن‌ها در روز خوشحالی لذت ببرند.

آن‌ها مانند کسی که با عروس خانواده دشمنی دارد، از همان شب عروسی که همه شاد بودند آن‌ها را اذیت کردند. این کارشکنی‌ها و مادرشوهری‌ها موجب شد که پسر و برجام نتوانند از ابتدا پایه‌های مناسبی برای زندگی خود بنا کنند و دیری نپایید که برجام تصمیم گرفت به صورت یک طرفه پسر را ترک کند. پسر که طاقت جدایی از برجام را نداشت، تصمیم گرفت زندگی خود را با روح برجام ادامه دهد، غافل از آنکه برجام به روح اعتقاد نداشت. در نتیجه هیچی.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->