صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

حکایت نامزد انتخابات و پس گردنی انتقامی

  • کد خبر: ۲۳۵۹۴۴
  • ۰۷ تير ۱۴۰۳ - ۱۶:۲۳
در یکی از انتخابات سابق در یکی از کشور‌های خارج، نماینده یکی از نامزد‌های انتخابات در حال بازدید از حوزه انتخابیه اش بود که در حاشیه شهر چشمش به مرد رنجور و تکیده‌ای افتاد که در میان زباله‌ها به دنبال غذا می‌گشت.

در یکی از انتخابات سابق در یکی از کشور‌های خارج، نماینده یکی از نامزد‌های انتخابات در حال بازدید از حوزه انتخابیه اش بود که در حاشیه شهر چشمش به مرد رنجور و تکیده‌ای افتاد که در میان زباله‌ها به دنبال غذا می‌گشت. نامزد انتخابات به یکی از همراهانش گفت آن مرد را به نزد وی بیاورند و سپس به سرعت به دفتر مرکزی ستاد خود که در منطقه مرفه نشین شهر قرار داشت بازگشت.

وقتی مرد زباله گرد را به دفتر مرکزی ستاد بردند، نامزد انتخابات دستور داد وی را به حمام ببرند و بشویند و کت وشلواری شایسته تن وی کنند و سوئیچ یک خودرو ملی به او بدهند و سپس وی را به حضور او برسانند. ساعتی بعد مرد زباله گرد درحالی که تمیز شده بود و کت وشلواری گران قیمت پوشیده بود و سوئیچ یک خودرو ملی در دستش بود به حضور نامزد انتخابات رسید. 

نامزد وی را روی مبل نشاند و جلو او چایی گذاشت و شروع به قدم زدن پیش روی او کرد. وی سپس از مرد زباله گرد پرسید: مرا می‌شناسی؟ مرد گفت: خیر. نامزد گفت: من نامزد انتخابات ریاست جمهوری هستم. مرد گفت: از محبت شما ممنونم. نامزد گفت: خب. می‌توانی بروی. مرد از روی مبل بلند شد که برود، اما در این لحظه نامزد انتخابات پرید و پس گردنی محکمی به او زد و گفت: چیزی یادت نیامد؟ مرد گفت: نه به روح آقام. 

نامزد گفت: یادت نیست چهل سال پیش چندین نوجوان بودید که در کوچه پس کوچه‌های شهر به خاک بازی مشغول بودید؟ یادت نیست روزی در مورد آرزو‌های خود با هم صحبت می‌کردید؟ تو گفتی من آرزو دارم یک کت و شوار و یک اتومبیل داشته باشم و یکی گفت من آرزو دارم یک روز رئیس جمهور بشوم؟ یادت نیست محکم یک پس گردن به او زدی و گفتی تو نمی‌توانی آب بینی خود را بالا بکشی؟ بلی. من همانم که فکر می‌کردی نمی‌تواند آب بینی خود را بالا بکشد، اما حالا قادرم هرچیزی را که بخواهم بالا بکشم.

وی افزود: بلی. تحصیل، پشتکار،  دعای خیر پدر و مادر، وصلت با صاحبان ژن برتر و توانایی بالای رایزنی و لابیگری مرا به اینجا رساند و تو را به آنجا. وی سپس به مرد که از خجالت سرش را پایین انداخته بود گفت: این کت وشلوار و اتومبیلی که آرزو داشتی، آن هم تلافی پس گردنی‌ای که زدی، اما چند روز بعد انتخابات برگزار شد و نامزد یادشده در آن پیروز نشد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.