وداع با موسی اسوار، ادیب، مترجم و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی صفحه نخست روزنامه‌های کشور - چهارشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۴ همه چیز درباره سریال بادار + زمان پخش، بازیگران و خلاصه داستان محفل «امید شعر» در مشهد برگزار شد + فیلم «آهو» نامزد دریافت جایزه جشنواره یونیورسال آمریکا شد «پهلوان هرگز نمی‌میرد» به روی آنتن شبکه نمایش می‌رود + زمان پخش حسن پورشیرازی: «پیرپسر»، «شاهنامه» عصر حاضر است! بهروز شعیبی: محتوا در آثار هنری مغفول مانده است داوران دومین دوره جشنواره ادبی «خیر ایران» مشخص شدند + اسامی «۱۰۰۱» دوباره روی آنتن شبکه نسیم آمد + زمان پخش پنج نمایش جدید درباره جنگ ۱۲ روزه در راه است خانه موسیقی ایران فراخوان جایزه کتاب موسیقی را منتشر کرد بزرگ‌ترین سریال پلیسی تلویزیون در راه است توقیف «قاتل و وحشی» ادامه دارد | وزیر ارشاد: مشکل شرعی هنوز حل نشده است آموزش داستان نویسی | گسل های آدمیزادی (بخش اول) درباره آثار منثور مهدی اخوان ثالث در سی وپنجمین سالگرد درگذشت او | امید نویسندگی پیام تسلیت معاون امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد برای درگذشت «موسی اسوار» کنسرت «ایرانم» علیرضا قربانی تمدید شد دوبله فیلم سینمایی «کارگر» برای تلویزوین
سرخط خبرها

حکایت شمع مخصوص و محفل پروانگان

  • کد خبر: ۲۳۲۷۰۰
  • ۲۰ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۶:۴۵
حکایت شمع مخصوص و محفل پروانگان
در روزگاران قدیم، شخصی به پادشاه پروانگان، که پادشاهی بدبین بود و تا در مورد چیزی تحقیقات کافی نمی‌کرد قانع نمی‌شد، خبر داد که شمعی به بازار آمده است.

در روزگاران قدیم، شخصی به پادشاه پروانگان، که پادشاهی بدبین بود و تا در مورد چیزی تحقیقات کافی نمی‌کرد قانع نمی‌شد، خبر داد که شمعی به بازار آمده است در نهایت گرمی و گیرایی و جذابیت و وقتی روشن می‌شود هیچ پروانه‌ای را یارای تاب آوردن در برابر او نیست و تا او را می‌بیند جذب او می‌شود و به سوی او می‌رود و پفی می‌سوزد و خاکستر می‌شود و هیچی به هیچی. وی افزود: این شمع را در محافل ادبی روشن می‌کنند تا پروانه‌ها را به خود جذب کند و دورش جمع شوند و بسوزند و شاعران در اثر تماشای این واقعه شعر‌های عاشقانه و سوزناک بسرایند.

پادشاه پروانگان وقتی اظهارات شخص را شنید، گفت: واقعا؟ شخص گفت: بلی. پادشاه پروانگان گفت: بسیار خوب. من مأموری گسیل می‌دارم تا برود و ببیند و خبر درست را به ما برساند، تا تصمیمات مقتضی را اتخاذ کنیم. سپس یکی از پروانگان کارکشته را که با شمع‌های بسیاری نشست و برخاست داشت، اما در نهایت جان سالم به در برده بود مأمور کرد تا به محافل ادبی سطح شهر برود و از شمع یادشده خبر بیاورد. 

پروانه کارکشته رفت و شب هنگام بازگشت. پادشاه پروانگان از او پرسید: آنچه یارو گفت حقیقت دارد؟ پروانه کارکشته گفت: بلی. پادشاه پروانگان پرسید: خودت دیدی؟ پروانه کارکشته گفت: بلی. پادشاه پروانگان گفت: عجب. سپس یکی دیگر از پروانگان کارکشته را مأمور کرد تا برود و پس از تحقیقات تکمیلی صحت خبر را تأیید کند. 

پروانه دوم، چون به محفل ادبی رسید و شمع یادشده را دید، از آنجا که به اندازه پروانه اول کارکشته نبود، عنان اختیار از کف بداد و به سوی شمع برفت و پفی بسوخت و خاکستر بشد. فردای آن روز پادشاه پروانگان سایر پروانگان را گرد آورد و گفت: خبر راست بود. پروانگان گفتند: ولی مأمور شما هنوز بازنگشته است. پادشاه پروانگان گریست و گفت: آن را که خبر شد خبری باز نیامد. آن پروانه در آتش شمع سوخته است و خاکستر شده است و همین نشان می‌دهد که آن خبر راست است. پس دستور داد کارشناسان برای تشکیل جلسه اضطراری جمع شوند. 

پروانه کارکشته اول نزدیک پادشاه پروانگان رفت و در گوشش گفت: بنده هم روز قبل آن شمع را دیدم و از آنجا که کارکشته هستم خودم را کنترل کردم و به او نزدیک نشدم، اما خیل پروانگانی را که سوخته و جزغاله شده بودند و دورش ریخته بودند مشاهده کردم، آیا حتما باید تلفات می‌دادیم تا شما صحت خبر را تأیید و تصمیم مقتضی را اتخاذ می‌کردید؟ 

پادشاه پروانگان گفت: بلی. پروانه کارکشته گفت: چرا؟ پادشاه پروانگان گفت: برای شکل گیری حکایت به این قشنگی، با این نتیجه گیری شاعرانه. پروانه کارکشته نگاهی به پادشاه پروانگان کرد و خواست یک چیزی بگوید، اما در نهایت ترجیح داد پایان حکایت به این قشنگی را خراب نکند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->