صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

آموزش داستان‌نویسی | قلب نهنگ (بخش اول)

  • کد خبر: ۲۴۸۸۲۰
  • ۱۳ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۵:۴۱
کشمکش شکل‌های متفاوتی دارد و داستان‌ها‌ می‌توانند روی یک نوع از آن متمرکز شوند و یا به صورتی التقاطی از چند یا چندین نوع کشمکش بهره بگیرند

به گزارش شهرآرانیوز، حالا که در نوشته پیشین حرف «کشمکش» به میان آمده، بگذارید اینجا و امروز بحثش را پیش بکشیم و درباره اش حرف بزنیم. در یک کلام، کشمکش قلب تپنده داستان است. دراصل، باید گفت که بدون کشمکش اصلا داستانی شکل نمی‌گیرد و دنیای داستانی دچار سکونی مرگبار‌ می‌شود، درست مانند اینکه از جهان هستی پدیده‌ای به نام «انرژی» را بگیریم ــ جهانِ بدون انرژی را حتی نمی‌شود تصور کرد.

اما کشمکش شکل‌های متفاوتی دارد و داستان‌ها‌ می‌توانند روی یک نوع از آن متمرکز شوند و یا به صورتی التقاطی از چند یا چندین نوع کشمکش بهره بگیرند؛ و این چنین است که داستان‌ها باهم فرق پیدا‌ می‌کنند و شباهتشان با همدیگر کم و کمتر‌ می‌شود، تاجایی که در جهان ادبیات و هنر سلیقه تک بعدی را محکوم به شکست‌ می‌کنند.

حالا تصور کنید که در دنیای داستانی شما شخصیت‌هایی وجود دارند که به شکل دراماتیک و داستانی خودشان زنده اند؛ از خیال و کلمات ساخته شده اند و ریه‌های خیالی و کلمه‌ای آن‌ها در هوایی وهمی و واژگانی نفس‌ می‌کشند. این شخصیت ها، قاعدتا، درست مانند ما انسان ها، نیاز‌هایی درون خودشان احساس‌ می‌کنند و برای برآورده کردن این نیاز‌ها تلاش‌ می‌کنند.

مثلا، نوجوانی در یک شهر دورافتاده و مرده که فعالیت چندانی ندارد و در اتمسفری کسالت بار غرق شده است، اتفاقی، دسته‌ای مجله جهانگردی پیدا‌ می‌کند و ناگهان میلش به کشف جهان و رفتن به مکان‌های دیدنی گل‌ می‌کند. حالا، برای آغاز این سفر (های) اکتشافی به چه چیز‌هایی نیاز دارد؟

پول، تجهیزات، نقشه، مطالعه و یک سری چیز‌های دیگر. اینجا، معلوم‌ می‌شود که او هیچ کدام از این‌ها را ندارد. این سد‌هایی که مانع از رسیدن این نوجوان به نیاز‌ها و امیالش می‌شوند همان چیز‌هایی هستند که باعث یک کلنجار سطحی یا عمیق و نفس گیر در داستان‌ می‌شوند، همان که امروز داریم درباره اش حرف‌ می‌زنیم: کشمکش.

اول ازهمه، برویم سراغ درونیات انسانی و اولین نوع از کشمکش، یعنی کشمکش درونی:

این نوع از کشمکشْ تمرکز روایت و شخصیت را در یک مسئله درونی سرمایه گذاری‌ می‌کند؛ باعث‌ می‌شود فضایی درون گرایانه در داستان شکل بگیرد، و بدین ترتیب ذهنیات و عواطف شخصیت نقشی کلیدی در پیش بردن ماجرا‌ها ایفا‌ می‌کند. برای مثال، همین شخصیتی که در بالا حرفش را زدیم: کشمکش درونی او ممکن است از اینجا نشئت بگیرد که در آن شهر ساکن و بی روح که غرق مرگ است در خود نیاز و میلی عمیق به حرکت‌ می‌بیند؛ و بهترین ابژه برای برآورده کردن چنین نیازی سفر است. 

ممکن است داستان به هیچ سفری منتج نشود و تمام داستانْ کشمکش این آدم با خودش باشد که آیا قادر است شهر را ترک کند یا نه، چون متوجه شده که خودش هم به مرور زمان به یک روح منزوی و افسرده تبدیل شده، و حالا از آغازکردن چنین سفر پرماجرا و هیجان انگیزی «ترس» دارد. این طور تمام روایت روی کلنجاررفتن شخصیت با این ترس و موانع درونی دیگر متمرکز‌ می‌شود.
اگر کشمکش درونی را کلنجاررفتن شخصیت با ذهنیات و عواطفش بدانیم، چنین وضعیتی را‌ می‌شود به دو دسته تقسیم کرد: کلنجار‌هایی که ریشه عینی دارند و کلنجار‌هایی که ریشه ذهنی دارند.

در کشمکش درونی عینی، ریشه کشمکش در یک مسئله فیزیکی، جسمی یا مادی قرار دارد. برای مثال، در رمان «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» از عطیه عطارزاده، شخصیت اصلی نابیناست و این کوری جزو مسائلی است که او مدام با آن کلنجار‌ می‌رود و، جدا از اینکه او را ازنظر فیزیکی و جسمی محدود کرده است، یک مشغله ذهنی مداوم هم برایش ایجاد کرده، و به این ترتیب درطول روایت‌ می‌بینیم که بخش‌های زیادی از متن اساسا به نابینایی اختصاص دارد.

در مثال خودمان هم، اگر شخصیت اصلی را معلول فرض کنیم، دایره کلنجار‌های شخصیت با خودش و مسئله سفر به طور کامل وارد جهانی دیگر‌ می‌شود و بعدْ پدیده‌های دیگری وارد جهان ذهنی شخصیت‌ می‌شود.

نوع دوم کشمکش درونیْ ذهنی است. این نوع کلنجارْ ساخته وپرداخته اندیشه ها، عواطف و افکار خود فرد است. در اینجا، کشمکشْ حالتی احساسی و فلسفی به خودش‌ می‌گیرد. یکی از شاخص‌ترین مثال‌های این نوع از کشمکش را در شاهکار فئودور داستایوسکی، یعنی رمان «جنایت و مکافات»،  می‌بینیم. در این داستان، راسکولنیکوف با خودش کلنجار‌ می‌رود که حذف کردن آدم‌های نخاله یا ــ به تعبیر خودش ــ «شپش ها» کاری درست است یا نه.

در ابتدای رمان، دغدغه مداوم راسکولنیکوف کلنجاررفتن با خود درباره درستی یا نادرستی چنین کاری است. درنهایت، او تصمیم‌ می‌گیرد که در اقدامی عملی پیرزنی را به قتل برساند، و این کار را‌ می‌کند. اما، بعد از قتل که عذاب وجدانی پیش بینی نشده یقه او را‌ می‌گیرد، عواطفش و آشفتگی درونی اش او را به سمت فرسودگی و اضمحلال‌ می‌برد. در این رمان شاخص، نمونه‌ای تحسین برانگیز از کشمکش درونی ذهنی را  می‌شود خواند.

کشمکش شکل‌های متفاوتی دارد و داستان‌ها‌ می‌توانند روی یک نوع از آن متمرکز شوند و یا به صورتی التقاطی از چند یا چندین نوع کشمکش بهره بگیرند.

در مثال خودمان هم کافی است مادری ازکارافتاده و زمین گیر را تصور کنیم. اینجا، شخصیت برای آغاز سفر آرمانی خودش باید با این احساس کلنجار برود که اگر مادرش را تنها بگذارد چه‌ می‌شود: اگر سفر را آغاز کند، حتما یادآوری مادرش در آن شرایط سخت او را عذاب خواهد داد، و، اگر سفرش را شروع نکند، ناچار‌ می‌شود حسرت دردآوری را به دوش بکشد و بعدْ درگیر این مسئله خواهد شد که چنین زخمی را چگونه باید التیام داد.

با احترام عمیق به کارل گوستاو یونگ که ــ به تعبیر فروید بزرگ در ابتدا دانشمند بزرگی بود و بعد‌ها تبدیل به یک پیامبر شد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.