صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

پرنده مردنی نیست!

  • کد خبر: ۲۵۳۴۷
  • ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۵:۴۶
  • ۱
قصه یک جوان تاکسیدرمی‌کار و هنرش
الهام ظریفیان - شهرآرا محله ، موضوع این هفته ما درباره یک جوان سی و دو ساله تاکسیدرمیست است که از چند سال قبل کارگاه تاکسیدرمی خود را با مجوز محیط زیست در بخش واحدهای خدماتی شهرک صنعتی توس راه انداخته است. جایی که خودش هم نمی‌داند چه ربطی به کار او دارد ولی برای باطل نشدن مجوزش مجبور است همان جا بماند. مجوز سفت و سختی که به او داده‌اند، شرط و شروط‌های دیگری هم دارد. از جمله اینکه حق فروش کارهای تاکسیدرمی شده را ندارد و همچنین جسد هیچ حیوانی را بدون نامه محیط زیست یا مجوز شکار قانونی نباید تحویل بگیرد.

برای مصاحبه با الیاس بشارتی در یک روز زیبای بهاری که نسیم صورت را نوازش می‌کند و بوی علف تازه بیرون زده از زمین همه جا را پر کرده است، راه جاده حسن‌آباد را به سمت شهرک صنعتی توس گرفتم. کارگاه کوچکش در طبقه بالای یکسری واحدهای تجاری ابزار آلات صنعتی بود، با راه پله‌ای باریک و تیز که دو نفر کنار هم نمی‌توانند از آن رد شوند. داخل کارگاه بوی پوست دباغی شده و مواد شیمیایی ته دماغ آدم را اذیت می‌کرد و حیوانات تاکسیدرمی شده مختلف از اسب پونی بگیر تا کفتار و درنا و کلی حیوان دیگر که اسم‌هایشان را نمی‌دانم، دور و اطراف ریخته و پاشیده بودند.

الیاس طوری نرم و باطمأنینه از کارش به عنوان یک هنر که عاشقش است و روحش را ارضا می‌کند،  حرف می‌زد، که اگر هر جای دیگری او را می‌دیدی، باور نمی‌کردی که با آن دست‌های ظریفش، قادر است جسد 250 کیلویی شیر و ببر و پلنگ را پوست بکند. می‌گفت: «هنرمندها علاقه به خلق کردن دارند. اینکه یک مرده را زنده کنند. این پرنده (اشاره به درنایی می‌کرد که برای عکاسی جلوی خودش گذاشته بود و به صورت نمادین روی آن کار می‌کرد) وقتی می‌میرد، می‌افتد روی خاک و اگر تاکسیدرمی نشود دوباره خاک می‌شود. ما این خاک را به هنر تبدیل می‌کنیم. این خلق کردن را دوست دارم. زمانی که خلق می‌کنم، احساس می‌کنم این پرنده زنده شده است. این پرنده قبلا جان داشته و ما با تاکسیدرمی دوباره به آن جان می‌دهیم. من با تاکسیدرمی می‌توانم با روح آن پرنده‌ مرده ارتباط بگیرم. یک مجسمه چند بار که به  آن نگاه می‌کنی دیگر چیز جدیدی ندارد ولی این پرنده را هر بار که به آن نگاه می‌کنی حس می‌کنی زنده است. اصل کار تاکسیدرمیست همین است که این حس را منتقل کند. این پرنده‌ها در باغ پرندگان سنشان بالا می‌رود و می‌میرند. اگر ما به داد آن‌ها نرسیم باید دفن شوند. ما سعی می‌کنیم با تاکسیدرمی آن را حفظ کنیم. شاید بر اثر یک بیماری یا خشک‌سالی نسل این پرنده منقرض شود اما آیندگان ما بچه‌های ما با دیدن تاکسیدرمی آن می‌بینند که زیست بوم ما چه حیواناتی داشته است.  مثل شیر ایرانی و ببر مازندران که منقرض شده‌اند.»
الیاس در یک خانواده هنری متولد و بزرگ شده است. پدر و پدربزرگش از هنرمندان سنگ‌تراش کوهسنگی بوده‌اند و خودش هم مدتی به همین کار مشغول بوده است اما نچرخیدن سنگ سنگ‌تراشی باعث شد که هم او و هم پدرش،  کار سنگ را کنار بگذارند: «از خدمت سربازی آمده بودم و دنبال کار می‌گشتم. می‌خواستم بروم فروشندگی. یک مدت هم رفتم، ولی دیدم فروشندگی اصلا با روحیات من سازگار نیست. اینکه بخواهم منتظر باشم تا یک نفر بیاید از من چیزی بخرد، خیلی من را اذیت می‌کرد. همیشه دوست داشتم در حال کار و فعالیت باشم. این شد که آمدم پیش پسرخاله‌ام. او آن موقع در باغ وحش کار تاکسیدرمی‌ می‌کرد. گفتم: «من کار هنر دوست دارم و می‌خواهم بیایم پیش تو کار کنم.» پذیرفت. سه چهار سالی شاگردی‌اش را کردم، بعد آمدم بیرون و خودم مجوز گرفتم و کارگاه زدم.»
 پسرخاله الیاس حکم استادش را دارد و الان با هم در یک کارگاه، ولی هر کدام روی یک تخصص کار می‌کنند. الیاس تخصصش پرندگان است و پسرخاله‌اش چهارپایان. کارهای پسرخاله را قبلا هم در گاراژ خانه‌ خاله‌اش دیده بود؛ وقتی دوازده سالش بود. پسرخاله‌اش آن موقع تازه شروع به کار کرده بود. کسی کار را یادش نداده بود. یعنی فقط یکی دو نفر در مشهد بودند که این کار را انجام می‌دادند و آن‌ها هم به دلیل اینکه بازارشان انحصاری بماند، تمایلی به آموزش حرفه‌شان به جوان علاقه‌مندی که به تاکسیدرمی عشق می‌ورزید، نداشتند. یک روز یک شکارچی، عقابی را که دچار برق گرفتگی شده بود به گاراژ پسرخاله برای تاکسیدرمی آورده بود و الیاس هم آنجا بود و از نزدیک  فرایند کار را دید. فکر نمی‌کرد روزی خودش هم  این کار را ادامه بدهد ولی از نتیجه کار عقاب خوشش آمد. مخصوصا وقتی که می‌دید پسرخاله‌اش با چه ظرافتی ماهیچه‌های صورت و بال‌های عقاب را با دست‌هایش فرم و حالت می‌دهد.  این برای ذهن هنری الیاس که مدام دنبال ایده‌پردازی بود، یک جرقه محسوب می‌شد؛ جرقه‌ای که بعدها به عشق اول زندگی‌اش تبدیل شد. ولی این کار با محدودیت‌های قانونی که دارد، نمی‌تواند برای او یک کار تمام وقت محسوب شود. الیاس برای امرار معاش صبح‌ها در یک شرکت تولید تردمیل‌های طبی، ورزشی به‌عنوان مسئول فنی کار می‌کند و بعدازظهرها به کارگاهش  می‌آید تا با ایده‌‌های فراوانی که در مغزش دارد به پرندگان مرده دوباره جان ببخشد.

قبل از اینکه تاکسیدرمی را یاد بگیرید به حیوانات علاقه داشتید؟
قبل از کار تاکسیدرمی خیلی با حیوانات آشنایی نداشتم. در حد مرغ و خروس می‌شناختم. دانه دادن به مرغ و خروس‌ها را خیلی دوست داشتم. مادربزرگم مرغ و خروس داشت. می‌رفتم با  آن‌ها بازی می‌کردم. پدرم هم گربه‌ای داشت که خیلی دوستش داشتم. بعد که با پسرخاله‌ام شروع به کار کردم، چون مربی حیوانات در باغ وحش بود بیشتر با حیوانات سر و کار داشتم. به توله خرس‌ها و توله شیرها غذا می‌دادم.

نمی‌ترسیدید؟
ترسم از حیوانات زمانی ریخت که رفتم توی قفس شیر و در را از پشتم بستند. دیگر من بودم و او. البته پسرخاله‌ام هم بود. 18 سالم بود. نمی‌دانم چرا رفتم. شاید یک شرارت جوانی بود. روال این است که وقتی کسی می‌رود داخل، در را از پشت سر می‌بندند که اگر حیوان بخواهد کاری کند، نتواند بیرون برود و سر بقیه بلایی بیاورد. هر اتفاقی بیفتد نهایت از بیرون باید آن را کنترل کنند. رفتم که نزدیکش شوم. کمی ترسیدم. تا یک متری‌اش رفتم. کمی به من نگاه کرد. بعد دندان نیشش را نشان داد که ازش دور شوم. من هم دور شدم! از آن موقع ترسم ریخت. توله خرس‌ها را که می‌خواستیم آموزش دهیم خیلی من را گاز می‌گرفتند. وقتی شیر می‌خواستند یک کم طول که می‌کشید، دستم را گاز می‌گرفتند ولی دیگر ترسی نداشتم و برایم طبیعی شده بود.

پس هم با زنده حیوانات کار کردید و هم با مرده‌شان.
بله. این مستلزم کار یک تاکسیدرمیست است که زنده یک حیوان را ببیند تا بتواند پوست حیوان را درست فرم بدهد. اینکه ماهیچه‌های صورت و بدنش را لمس کنی. یک خرس را که از بچگی بزرگ کنی، مثل بچه خودت است. می‌دانی کدام قسمت بدنش چطوری است. ماهیچه‌هایش را که حس می‌کنی آناتومی‌اش را راحت‌تر می‌شناسی.

حتما شناختتان از حیوانات خیلی بیشتر شده است. آن موقع فقط مرغ و خروس را می‌شناختید، الان چند نوع حیوان را می‌شناسید؟
صد در صد زیاد شده است. الان تقریبا تمام گربه‌سانان را می‌شناسم. بیشتر گونه‌های پرندگانی که در ایران و تعدادی که مهاجر هستند را با اسم‌های دقیق‌ علمی‌شان می‌شناسم. خزندگان را همین‌طور.

کارهایی که برای شما می‌آورند بیشتر از باغ وحش است یا از خود حیات وحش هم می‌آورند؟
اغلب از تلفات باغ وحش است. الان دیگر مجوز شکار به کسی نمی‌دهند. اگر مجوز بدهند شکارچی‌های قانونی برایمان می‌آورند ولی الان هیچ کاری غیر از باغ وحش نداریم.

چقدر بعد از مرگ باید کار را شروع کنید؟
بلافاصله باید بیاورند. اگر چهارپا باشد چون حمل و نقلش سنگین است همانجا می‌رویم پوستش می‌کنیم. مثلا ببری که 250 کیلوگرم وزن دارد را نمی‌توانند بیاورند ولی پرنده را می‌آورند. همان موقع که می‌میرد، یا اینکه بگذارند توی فریزر یخ ببندد و بعد بیاورند.

خودتان پوست می‌کنید؟
آره صفر تا صد یک پرنده با خودم است. اوایل که شروع به کار کرده بودم پرنده را که می‌خواستم پوست کنم نمی‌توانستم. فکر می‌کردم یک هنرمند آن‌قدر قسی‌القلب نیست که بتواند یک پرنده را پوست کند. خیلی برایم سخت بود. چند پرنده را که پوست کردم کم‌کم راه افتادم.  از زمانی که حیوان می‌میرد برای ما می‌آورند. من خودم اول می‌گذارم داخل فریزر یخ ببندد. یخ که بست بیرون می‌آورم. دو ساعت که بگذرد پوستش ول می‌کند ولی داخلش یخ است. پوستش را که می‌کنم، داخل بدن را دستگاه اتوکلاو می‌گذارم که  با درجه حرارت و فشار بالا پودر می‌شود و باقی‌مانده آن را دفن می‌کنم. یعنی هیچ ضرری برای محیط زیست ندارد. بعد پوست دباغی می‌شود. قبل از آن باید آناتومی بدن ساخته شود. پوست آماده را روی آناتومی ساخته شده می‌کشیم و بعد می‌دوزیم. پس از آن روی پایه قرار می‌گیرد و بعد شروع به فرم دادن می‌کنیم. پرها و دم  را در جای خودشان قرار می‌دهیم. در آخر هم فرمالین می‌زنیم که گوشت‌های باقی‌مانده را خشک کند.

 

 

درآمدش چقدر است؟
زیاد نیست. کلا کار هنر در ایران بی‌ارزش است. مثلا برای این درنا که ما یک هفته روی آن وقت می‌گذاریم 400 هزار تومان می‌دهند. همین پرنده تقریبا 150 هزار تومان مواد و مصالح مصرف می‌کند و در اصل اجرت ما 250 هزار تومان است.

از این کارها برای خانه هم می‌برید؟
نه مگر اینکه مجوز داشته باشد و آن را خریده باشم و پرنده‌ای باشد که خانمم مخالفتی نداشته باشد. خیلی‌ها دوست دارند پرنده عقاب یا جغد یا طاووس یا حیواناتی مانند شیر یا پلنگ را در خانه داشته باشند ولی مجوز و هزینه آن را ندارند. این‌ها تمامشان صاحب دارند.

حیوانی بوده که منقرض شده یا خیلی کمیاب باشد و شما آن را تاکسیدرمی کرده باشید؟
بله هوبره، پلنگ ایرانی و یوزپلنگ ایرانی که خیلی کمیاب هستند.

دنبال این هستید که نمونه زنده حیواناتی را که تاکسیدرمی‌ می‌کنید در حیات وحش ببینید؟
این‌ها معمولا دیده نمی‌شوند. از بس انسان‌ها آن‌ها را شکار کرده‌اند خیلی کم دیده می‌شوند ولی خیلی دوست دارم ببینم. خیلی لذت بخش است که پلنگ را روی صخره ببینی. البته پلنگ را خیلی سخت می‌شود دید. آن‌قدر استتار خوبی دارد که نمی‌توان آن را دید. زمانی هم که ببیندید دیگر باید اشهدتان را بخوانید (خنده...).

پرندگان خاصی از زیست بوم خراسان را کار کرده‌اید؟
عقاب طلایی کلات، عقاب استپ میامی، ساروگپ، چکاوک‌های کوچک، کلاغکه که دم بلندی دارد و پرهای سینه‌اش سفید است و خیلی زیباست، کبوتر چاهی، یکسری اردک‌های سر سبز مهاجر، فلامینگو، شاه بوف، مرغابی سرسفید، مرغابی سرحنایی،  گینار و تنجه این‌ها پرندگانی هستند که در تالاب‌های خودمان هستند.

هیچ وقت یادداشت نکردید که چه تعداد تاکسیدرمی کرده‌اید؟
بیشتر عکس‌هایشان را دارم. زمانی که آموزش می‌دیدم خیلی زیاد بود. از وقتی کارگاه زدم و با مجوز کار می‌کنم تعدادش خیلی کمتر شد. مجوز گرفتم که درآمدم بیشتر شود که نخواهد کار دیگری انجام دهم ولی نشد.

یعنی می‌گویید بدون مجوز بهتر می‌شود کار کرد؟
معمولا توی ایران این‌طوری است. شکارچی‌های غیرمجاز هم معمولا با آدم‌هایی که مجوز دارند هیچ وقت کار نمی‌کنند. نمی‌خواهم بگویم بی‌مجوز کار کردن بهتر است زیرا استرس کار بدون مجوز زیاد است.

بی‌مجوزها کار بیشتری می‌گیرند؟
فکر کنم بله. در باغ وحش که کار می‌کردم هم تلفات خود باغ وحش بود و هم شکارچی‌‌ها کار می‌آوردند. آن موقع قانون شکار این‌قدر سفت و سخت نبود. الان خیلی سخت‌تر و شکارچی خیلی کمتر شده است. من نشنیدم کسی شکار کند. شاید هم چون من مجوز گرفته‌ام دیگر کسی کار دور و برم نمی‌آورد. حالا مجاز یا غیرمجاز، فرقی ندارد.

قبلا که مجوز نداشتید شکارچی‌ها سمتتان می‌آمدند؟
کم بود. آن اوایل که داشتم شناخته می‌شدم برخی آمدند ولی الان دیگر اصلا نیست. دیگر حتی یک مورد هم ندیده‌ام. نمی‌دانم از وقتی مجوز گرفتم این‌طوری شده است یا نه. کلا مجوزهای شکار خیلی کم شده است و با شکارچی‌های غیرقانونی هم خیلی برخورد می‌کنند. اصلا نمی‌دانم چرا در ایران این‌طوری است که به کار تاکسیدرمی مردم نگاه بدی دارند.

چه نگاهی دارند؟
فکر می‌کنند ما قاتل یا شکارچی‌های غیرمجاز هستیم. در صورتی که کار تاکسیدرمی یک هنر است. ربطی به شکار ندارد. مردم فکر می‌کنند ما خودمان رفتیم این‌ها را شکار کردیم. خیلی هم خوش‌حال شده‌ایم و بالای سرشان عکس یادگاری هم گرفته‌ایم.

موردی از این برخوردها یادتان هست؟
یک بار در یک پیج اینستاگرامی درباره شکار صحبت شد. گفتم شکار قاعده و قانون دارد. خیلی برخورد بدی  شد و حرف‌های بدی زدند. من گفتم جلوی شکار غیرقانونی را باید گرفت نه هر شکاری. می‌خواستم اطلاعاتم را بگویم. من که شکار نمی‌کنم. اگر باغ پرندگان تلفات داشته باشد و پرندگانش بمیرند، من تاکسیدرمی می‌کنم و گرنه بقیه اوقات بیکارم و مجبورم در شرکت دیگری کار کنم که درآمد کسب کنم. دنبال این نیستم که تفنگ بردارم و بروم ببینم چه پرنده‌ای بهتر قیمت می‌خورد و شکارش کنم. نه این‌طوری نیست. آن کسی هم که در کوه دارد شکار می‌کند، چهارپایی مثل کل یا قوچ می‌زند، شاید برای تفریح باشد ولی از گوشتش هم استفاده می‌کند. شکار از زمان انسان‌های نخستین هست. انسان‌ها شکار می‌کردند که شکمشان را سیر کنند ولی بعد شکار زیاد شده چون تفنگ آمد. قبلا با نیزه و تیر و کمان بود. الان شکار زیاد شده و محیط زیست در معرض خطر قرار گرفته است.

جسد حیواناتی که در باغ وحش و در اسارت بوده‌اند با جسد حیواناتی که از بیرون می‌آورند، فرق دارند؟
صد در صد. آن‌هایی که در اسارت هستند معمولا افسردگی می‌گیرند. در فیزیک بدنی‌شان هم چون مدام به قفس می‌خورند پرهایشان کیفیت پرندگان آزاد را ندارد. توی محیط کوچک قفس پرواز می‌کنند، می‌خورند به سقف و پرهایشان آسیب می‌بیند. یا اینکه می‌بینیم در باغ وحش‌ها  مردم ته سیگار روی حیوانات می‌اندازند. این فرهنگ واقعا باید اصلاح شود. حیوان طفلک می‌سوزد. پرهایش آتش می‌گیرد. چند وقت پیش در باغ وحش مشهد روی یک شیر نر ته سیگار انداخته بودند که یال‌هایش آتش گرفته بود. حالا کارکنان باغ وحش سریع به دادش رسیدند و گرنه حیوان مرده بود. این کار درستی نیست. این حیوان هم مثل خودمان زنده است. وقتی حیوان را اسیر کرده و توی قفس گذاشته‌اند تا شما ببینید و لذت ببرید، نباید به او آسیب برسانید.

آشنایان و اطرافیانتان ابهامی درباره کارتان ندارند؟ مثلا وقتی می‌گویید من کارم این است، چه تصوری دارند؟
می‌گویند چرا این کار را می‌کنی؟ کارت را تغییر بده، کار خوبی نیست، کار کثیفی است. مثلا مامانم خیلی می‌گوید، خاله‌ام، عمه‌ام و پدرخانمم همین‌طور ولی این علاقه من است. همسرم یک مقدار چندشش می‌شود ولی هیچ وقت جلویم را نگرفته است.

خیلی کار خاصی است؟
آره واقعا پوست کردن یک حیوان خیلی سخت است. بعضی وقت‌ها نمونه‌هایی از باغ‌وحش یا باغ پرندگان می‌آورند که فاسد شده است. زمانی که پوست را می‌‌کنم می‌بینم گوشتش سبز شده است. تازه می‌فهمم عمق فاجعه زیر پرهایش است ولی به دلیل اینکه این پرنده‌ها معمولا کمیاب هستند، سعی می‌کنم درستشان کنم. وقتی گوشت فاسد می‌شود بوی تعفن خیلی بدی دارد. به ویژه اینکه فقط گوشت نیست، همراه با امعا و احشای داخل بدنش است. این‌ها خیلی بوی بدی دارند. با این بوی بد باید پوستش کنیم ولی خب علاقه است. پوستش می‌کنم برای اینکه بتوانم تاکسیدرمی‌اش کنم و آن حیوان که به هر دلیلی تلف شده است از دست نرود. به دلیل سن بالا یا حتی به دلیل شکار غیرمجاز هم که باشد بالاخره آن حیوان تلف شده است. اینکه بخواهیم معدومش کنیم خیلی کار درستی نیست.  پر و پوست هنوز زنده است و حداقل می‌توان آن‌ها را نگه داشت.

دوست دارید آینده‌تان چطوری باشد؟
خیلی دوست دارم کارگاه تاکسیدرمی‌ام بچرخد. دوست دارم صبح تا شب همین کار خودم را انجام دهم. لازم نباشد برای درآمدم جای دیگری کار کنم و با خستگی بیایم کاری که مورد علاقه‌ام هست را انجام دهم. هرچند که زمانی که یک پرنده را تاکسیدرمی می‌کنم، خستگی‌ام در می‌شود. کار تاکسیدرمی هرچه از طول هفته خسته شدم را در می‌کند و به من انرژی می‌دهد.

فکر می‌کنید چطور امکان دارد که این اتفاق بیفتد؟
نمی‌شود که بگویم پرنده بمیرد، یا تلفات برود بالا، یا شکار زیاد شود. نه، من باید قبول کنم که با کاری که انتخاب کردم و آن را دوست دارم و به آن اعتیاد پیدا کرده‌ام، مدارا کنم. ولی دوست دارم کسانی که باغ پرندگان و باغ وحش دارند، تلفات خود را بیرون نیندازند. برای ما بیاورند که ما کار داشته باشیم. محیط زیست هم به ما اجازه فروش بدهد. مجوز بدهد که بتوانیم این‌ها را بفروشیم چون تا زمانی که ما نتوانیم بفروشیم درآمدی نخواهیم داشت. باغ پرندگان یک موزه دارد که وقتی پر شود می‌گوید دیگر نیازی ندارم. بقیه را معدوم می‌کند. محیط زیست راه را برای ما باز کند. مثلا پرورش کبک و قرقاول داریم که این حیوانات را پرورش می‌دهند و بعد کشتار می‌کنند ولی می‌توانند پوستشان را با دقت دربیاورند. طبق همان چیزی که قانون بهداشت می‌گوید باشد و  پوستشان را به ما بدهند تا ما تاکسیدرمی کنیم. اصلا اینجا نفروشیم ولی می‌توانیم به جاهای دیگر صادر کنیم.

به کجا مثلا؟
کشورهای عربی و کشورهای شمالی ایران.

در این کشورها تقاضایش هست؟
برای کار هنری همیشه تقاضا هست. در ایران هم شاید کسانی باشند که این کار را دوست داشته باشند ولی به آن‌ها این کار معرفی نمی‌شود. هیچ تبلیغی برای کار تاکسیدرمی وجود ندارد. اصلا کسی اجازه ندارد این کار را تبلیغ کند.

چرا؟
چون  غیرقانونی است. اگر پرنده‌ای در کارگاه ما باشد که مجوز نداشته باشد محیط زیست مجوز ما را باطل می‌کند. ما هیچ وقت نمی‌توانیم حیوانی را بدون نامه قبول کنیم.

اگر بخواهد شرایط آرزویی که دارید فراهم شود، فکر نمی‌کنید کشتار بیشتر حیوانات را ترغیب می‌کند؟ مثلا اگر فروش این آثار آزاد باشد و همه بخواهند یکی از این‌ها در خانه‌شان داشته باشند، چه اتفاقی می‌افتد؟
من همین را می‌گویم دیگر. یک جاهایی هست که حیوانات پرورشی تولید می‌کنند. مثل قرقاول و کبک. این‌ها را می‌کشند و گوشتشان را استفاده می‌کنند. می‌توانیم این‌ها را تاکسیدرمی کنیم.

یعنی برای حیوانات پرورشی این اتفاق می‌تواند بیفتد؟
بله. خیلی حیوانات هستند که پرورش داده می‌شوند. مثلا بعضی مرغ و خروس‌های امپراتور پرورشی هستند که خیلی زیبا هستند. این‌ها را که ذبح می‌کنند و گوشتشان را استفاده می‌کنند، پوستشان را می‌توانند به ما بدهند، ما این‌ها را تاکسیدرمی کنیم و در مغازه‌ها می‌فروشیم.

مگر حیوانات پرورشی را سر نمی‌بُرند؟
خب اگر سر را تا یک جایی ببُرند ما می‌توانیم درستش کنیم. هنر ما این است که وقتی حیوانی ذبح شود، همان قسمت برش خورده را با تکنیک خاصی از داخل پوست می‌دوزیم به صورتی که دیده نشود. وقتی نمونه تاکسیدرمی شده حیوانی در بازار باشد، دیگر کسی به فکر این نمی‌افتد که برود تفنگ بخرد و آن را شکار کند. نظر شخصی من این است که تاکسیدرمی مردم را به شکار ترغیب نمی‌کند. مردم چرا باید به شکار ترغیب شوند وقتی آن حیوان در مغازه‌ها هست؟ چرا باید بروند تفنگ پنج شش میلیونی بخرند به خاطر دو تا پرنده و با ترس و لرز بروند بدون مجوز شکار کنند؟ به دلیل همین وقتی تاکسیدرمی در مغازه‌ها باشد شکارچی‌ها هم تفنگشان را کنار می‌گذارند.  

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
سارا رستگار
۱۹:۱۳ - ۱۴۰۰/۰۴/۰۹
با عرض سلام و خسته نباشید ، میشه لطف کنید تلفن و ادرس مغازه یا کارگاه اقای بشارتی رو بهم بدین. ممنونم