اول/ همان اول بگوییم که این یادداشت هیچ مخاطب خاصی ندارد. درواقع باید بگوییم در کمال تأسف بهقدری عمومیت دارد که خیلی راحت میشود حرف زد بدون اینکه ذهن بدخواهان و کسانی که دوست دارند همیشه نیمه خالی لیوان را ببینند، درگیر کند. چیزی که میخواهیم بگوییم داستان باختن است و تحملی که حالا مدتهاست بین مربیان ما وجود ندارد. هرچه بالاتر میرویم، اوضاع بدتر میشود و این روزها در لابهلای خبرهای نهچندان زیاد ورزشی میتوانیم توجیه مربیان بازنده شهرمان را ببینیم که بهترین تیمهای استان و حتی کشور را در رشته خود داشتهاند، اما بعد از ناکامی صغری و کبری را به هم میبافند تا لابد کسی به آنها خرده نگیرد. داوری بد بود، کرونا آمد، بدشانس بودیم، روز ما نبود، بازیکن خوبمان روی فرم نبود، رختکن کثیف بود، زمین کج بود و...، توجیه مربیانی است که باخته اند، ولی اینقدر جرئت ندارند که آن را بپذیرند؛ هرچند در ظاهر و آخر همه این توجیهها گفته باشند «شکست را به گردن میگیریم».
دوم/ ظرفیت باختن و جرئت و بزرگی پذیرش این واقعیت اینروزها کار هر کسی نیست. معلوم است که آدم کاربلد، باختن را میپذیرد؛ چون میداند میتواند توانایی خود را پس از این هم نشان بدهد، ولی کسی که ضعیف باشد، همیشه دنبال توجیه و بهانه است. قابل درک است که وقتی پای پول و منافع میلیونی وسط میآید، اخلاقیات رنگ میبازد؛ اما کاش مردم و صدالبته مسئولان قاضیان خوبی باشند و میدان را دوباره به بازندههای بهانهجو ندهند. اشتباهی که در گذشته نهچنداندور در همین مشهد خودمان بارها و بارها تکرار شد که فرجامش برای چندنفری به قمیت بستن بار زندگیشان تمام شد! و برای بسیاری به قمیت افسوس ازدستدادن همیشگی تیمهای شهرشان و صدالبته تباهی عمر ورزشیشان.