حمیدرضا معصومیان | شهرآرانیوز؛ اول/ در چند روز گذشته اتفاقات زیادی در لیگ برتر فوتبال افتاده و بهخصوص نیمکت مربیان چند تیم دستخوش تغییرات عجیب و غریبی شده که شاید هیچکجای دنیا نمونهاش را نداشته باشید. جابهجاشدن مربیان و ایضا سرمربیان در تیمهایی که نه آنچنان خطر سقوط دارند نه شانس قهرمانی آنهم در ۵ هفته پایانی لیگ! نوبری است که فقط در فوتبال ایران دیده میشود.
جالب اینجاست که مثل همیشه یک پای ثابت اتفاقات باورنکردنی، مشهدیها هستند که در همین ماجراها هم طلایهداری کردند. از سرمربی مشهدی که از تیم خودش استعفا کرد تا سرمربی تیمی دیگر شود که نشد! تا آن سرمربی دیگر مشهدی که مرد اول نیمکت تیمی در بالای جدول را به دستیاربودن برای تیمی در حال سقوط طاق زد! دراینمیان البته مدیرعامل تیم شهرمان هم حسابی گردوخاک به پا کرد و با درآوردن اسم بختیاری زاده از آستینش، ترکاند. البته این، همهچیز نبود و تکجملهای از آقای حمیداوی در مراسم معارفه او، همه این ماجراها را شست و پایین برد.
جایی که مدیرعامل جوان شهرخودرو بعد از دورکردن خبرنگاران و عکاسان از جلسه سرپایی معارفه سرمربی جدیدش، آنها را ابتدا به فروختن خودش (و لابد تیمش) متهم کرد و سپس این جمله تاریخی را گفت که «اگر کسی توی شهر من این کار را میکرد (تیمداری)، من دستش را میبوسیدم»، حرفی که مثل پتک بر سر شخصیت و تاریخ فوتبال خراسان بزرگ فرود آمد.
دوم/ آنچه حمیداوی گفت، برای خیلیها سنگین افتاده و در ۴۸ ساعت گذشته که فیلم آن منتشر شده، خاطر خیلیها را آزرده؛ اما متأسفانه عین واقعیت است. راست میگوید حمیداوی که مشهدیها باید (شما بخوانید خراسانیها) دست او را ببوسند که لطف کرده در مشهد تیمداری میکند، وگرنه اسمی از این استان بزرگ و کهن در فوتبال کشور نبود؛ استانی که پیشازاین، خودش به دست خودش پیام و ابومسلمش را کشته، این خطه را بهشت و مدیران نالایق کرده و هر چه آدم کاربلد و حسابی است را خانهنشین و دلزده کرده، باید که دست امثال حمیداویِ غریبه را ببوسد.
روزی که ابومسلم و پیام به تارج رفت و تکهپاره شد و بین برخی از همین بزرگان فوتبال استان بر سر کندن سهمی بیشتر از تهمانده جانش دعوا شد، میشد اینروزها را دید. برای استان خراسانی که از مشهدش بیرون بزنید قدمبهقدم کارخانه و صنعتگر میبینید، خیلی بد است که کسی که سرمایه و مالش یکدهم بسیاری از صنایع خراسان نمیشود، منت بگذارد؛ اما شده و این تازه روز خوبش است.
سرنوشت محتوم قومی که خودش را باور ندارد و چیزی از اتحاد و یکدلی نمیفهمد و همدلی فقط لقلقه زبانش هست، بهتر از این نباید هم باشد. آدمهایی که در روزگار خوشی فوتبال این استان آن قدر برای هم زدند و این قدر بهم بی رحم بودند که خراسانی نماند که دل خوشی از فوتبال د اشته باشد، از مدیر و صنعت گر ش بگیرید تا تماشاگر ومردمش!
سوم/ مثلی است که میگویند آدم عصبانی حرف دلش را میزند. آنچه مدیرعامل جوان شهرخودرو گفت، شاید جمله معترضهای بیش نباشد که امروز و فردا تطهیرش کند؛ اما باوری است که دارد و اگر حتی انکارش کند، همه ما میدانیم که عین واقعیت است.
حمیداوی خواسته یا ناخواسته حرف دلش را زده و چیزی گفته که همه ما میدانیم، اما خودمان را به کری و کوری زدهایم. میبینیم که نماینده شهرمان هر روز از ما بیگانهتر میشود، اما خودمان را به کوچه علیچپ زدهایم. قسمت سوزنده ماجرا اینجاست، اینکه آقای حمیداوی خودش خوب میداند نفعش از بودن در فوتبال خراسان اگر از ضررش بیشتر نباشد، کمتر نیست؛ اما اینقدر این فوتبال را بیحال و از بزرگان خالی دیده که منت هم بر سر آن دارد، چون فهمیده صدا از دیوار میآید، از این جماعت نه!