۱. بامداد اسلام، داستان پیدایش و توسعه شگفتانگیز دین بزرگ اسلام است، که مرحوم دکتر عبدالحسین زرینکوب به اصرار و ابرام برادر جوانش، خلیل زرینکوب، به نگارش آن دست یازیده است. داستان مردی حماسهآفرین که بهنگام برخاست و یکتنه دنیایی را تکان داد، اما اندک روزی پس از او، حماسهاش در یک تراژدی پایان یافت: جاهلیت عرب که مرد حماسهآفرین آن را خرد کرده بود در شکل خلافت اموی باز قوت گرفت و حماسه بزرگ اسلام را به یک فاجعه کشانید. بدینگونه، ماجرای بامداد اسلام ترکیبی شد از یک حماسه و یک تراژدی!
۲. چهلساله بود که روشنی الهام درون جانش تافت. این روشنی در دلش شوری و انقلابی پدید آورد و زندگی او را که از آن پیش در عزلت و آرامش میگذشت دگرگون کرد. خدایی که وی به معرفت او دست یافته بود، نمیخواست که وی آن معرفت را بهمثابه رازی عظیم و پوشیدنی در دل خویش نگه دارد. میخواست که آن را فاش کند و باز گوید و مخصوصا به کسانی که در اطراف او درون گناه و فساد جاهلیت غرق شده بودند، تعلیم دهد (ص۲۲). اول کار محمد آن بود جامعهای تازه بسازد؛ جامعهای نمونه، عاری از جاهلیت و منزه از مفاسد حیات قریش و مکه (ص۳۱).
۳. در پایان روزگار ساسانیان که ایران و بیزانس، دو دولت بزرگ آن روز جهان، آخرین رمق خود را در جنگهای خونین بیفایده چندینساله از دست داده بودند و تعدی و نفاق و پریشانی آنها را به ورطه سقوط میکشانید، در ورای ریگزارهای خشک عربستان، در سرزمین حجاز که تقریبا فراموش عالمی بود، نیروی تازهای پدید آمد که به زودی بالید و برکشید و دیری برنیامد که طومار قدرتهای بزرگ جهان را در هم نوشت. این نیروی تازه، اسلام بود؛ دین محمد (ص) که در مکه پدید آمد و به اندک زمان سرنوشت جهان را دگرگون کرد (ص۹).
۴. بیهیچ شک سرعت و ثباتی که با فتوحات مسلمین همراه بود، در تاریخ جهان سابقه نداشت. از این رو بعضی آن را معجزه خدایی خواندند که همهچیز به تقدیر و مشیت اوست. از نظر مورخ، اسلام بیشک معجزهای همراه داشت، اما این معجزه آن بود که درست بهموقع خود ظاهر شد، نه زودتر و نه دیرتر؛ در موقعی که در عربستان بتپرستی و پراکندگی جز آن که منجر شود به خداپرستی و یگانگی، هیچ راه دیگری در پیش نداشت و در بیرون عربستان هم دنیای ایران و بیزانس چنان از بیداد اقویا و اختلاف کاهنان در فشار بود که دربرابر نیروی اسلام مقاومتش ممکن نمینمود (ص۹۷).
۵. علی (ع) اولین کسی بود که وعده یاری به پیغمبر داده و در شب هجرت در بستر پیغمبر و بهجای او غنوده بود. در غدیر خم و به قولی در حدیبیه هم پیغمبر سفارشها کرده بود، در حق او و بزرگداشتها. اما انتخابی که در سقیفه انجام یافت او را از آنچه حق خویش میدانست و جمعی از یاران پیغمبر نیز با او همداستان بودند، محروم کرده بود (ص۱۰۴). محمد رحلت کرده بود، اما با رحلت او سایه اختلافات دیرین و تعصبات قدیم خاندانها، که حتی برادران مهاجر و انصار را نیز رها نکرده بود، دوباره بر سر شهر پیدا شد. بین مسلمانان مدینه و آنها که از مکه آمده بودند رشک و رقابتی که چندی قبل مخصوصا در مواقع تقسیم غنایم پیدا شده بود، آشکارتر شد. حتی پیش از آن که پیغمبر را به خاک بسپارند در باب جانشینی او اختلاف پدید آمد (ص۶۹).
٦. در تاریخ خلفا هیچ نامی از نام یزید شومتر و نفرتانگیزتر نیست. خلافت کوتاه او که فقط سهسال و نیم طول کشید از نظر مسلمانان چیزی جز یک سلسله فجایع مستمر نبود. یک سال حسینبیعلی (ع) را کشت، یک سال مدینه را غارت کرد و یک سال هم کعبه را به سنگ و آتش بست. هر یک از این سه واقعه میتوانست یک خلیفه و یک خاندان را ننگین کند. اما، از شوربختی، ننگ هر سه گناه بر گردن او افتاد. حسین (ع) حاضر نشد به بیعت یزید درآید. فزونی لشکر عبیدا... البته امیدی برای پیروزی حسین باقی نمیگذاشت، اما حسین مردانه ایستاد و در جنگی که روی داد از پای درآمد، درحالیکه ۳۳ زخم نیزه بر تن داشت، ۳۴ زخم شمشیر.
عده زیادی از کسان و یارانش نیز درکنار او مردانه ایستادند و از دم تیغ دشمن گذشتند. اجساد آنها را مخالفان لگدکوب اسبان کردند و سرهاشان را به کوفه و شام فرستادند. بدین گونه قیام حسینبیعلی (ع) به آسانی در خون کشیده شد، اما این مایه خشونت که در دفع آن به کار رفت رسوایی بزرگی شد برای بنیامیه. در عراق و حجاز و حتی در شام نیز از اینکه نواده پیغمبر به امر خلیفه مسلمانان کشته شد و سر خونآلودش را بر نیزه کردند و از عراق به شام بردند، مردم فوقالعاده ناراضی شدند (صص۱۱۹- ۱۲۱).
۷. بدین گونه، ماجرای بامداد اسلام ترکیبی شد از یک حماسه و یک تراژدی. در بیان داستانی چنین جاندار، چنین گونهگون و چنین دور و دراز که برادرم از من طلب کرده بود، کوشیدهام تا آنجا که در طاقت دارم از هرگونه میل و هوی بر کنار بمانم، جز بر اسناد کهن تکیه نکنم و جز از روایات روشن چیزی نیاورم. از آنکه تاریخ نه جای تعصب است. با این همه، جایجای سخن از درد و شوری انسانی خالی نماند؛ نه آخر به شور و درد کسی پاسخ میداد که این کتاب آفریده شور و درد او بود؟ آری کسی که این داستان به جذبه شوق او در وجود آمد، دو سال پیش کار دانشجویی خویش را آغاز کرده بود که تا ابد ناتمام ماند. در خاطر او در آن ایام درباره این گذشتههای دور و دراز اسلام پرسشها بود بسیار، پر از ابهام و شگفتی. اما اگر او فرصت نیافت که این داستان را تا آخر فروخواند امید است همسالانش که مثل او زندگیشان معجونی از حماسه و تراژدی حماسه رنج و تراژدی یاس به نظر میرسد در این داستان انسانی نفخهای بیابند، از آن امید که شادی میبخشد و راحت میافزاید. شاید این داستان زیاده کوتاه است، اما چه باک، تاریخ یک بامداد بیشتر نیست. نه آخر داستان آن کسی نیز که این کتاب از جذبه شوق او الهام یافت، کوتاه بود، کوتاه و دردناک؟
عبدالحسین زرینکوب/ اردیبهشت ۱۳۴۶