یکی از آثاری که در دوران رکود سینما در گیشه اکران شد و سپس راه اکران آنلاین را در پیش گرفت، «تا ابد»، اثر امید امین نگارشی، است؛ فیلمی که با خیال راحت و بدون ترس از رقبای قدرتمند خود، موفق شد تا حد زیادی توجه مخاطبانی که از کمبود آثار درجه یک به ستوه آمده بودند را جلب کند.
محمد عنبرسوز |شهرآرانیوز - در یکی از بیرونقترین دورههای تاریخ سینمای ایران، گیشههای سینما از فیلمهای درخور خالی شده و روش جایگزین اکران آنلاین هم آنقدر امتحان پس داده و تضمین شده نیست که تهیهکنندهها خطر نمایش آثار خود به این شیوه را بپذیرند. همین موضوع باعث شده فیلمهای متوسط و ضعیف، بخش عمدهای از ظرفیت رسانهها و توجه مردم را از آن خود کنند. یکی از آثاری که در دوران رکود سینما در گیشه اکران شد و سپس راه اکران آنلاین را در پیش گرفت، «تا ابد»، اثر امید امین نگارشی، است؛ فیلمی که با خیال راحت و بدون ترس از رقبای قدرتمند خود، موفق شد تا حد زیادی توجه مخاطبانی که از کمبود آثار درجه یک به ستوه آمده بودند را جلب کند.
یکی از شیوههای نوپا در سینمای ایران، تولید فیلمهای چندقصهای است که برخی آنها را فیلمهای سینمایی اپیزودیک مینامند؛ یعنی یک فیلم بلند با چند داستان موازی که به لحاظ مضمون یا شکل روایت، مشابهتهایی دارند. این شیوه که نمونههای جهانی موفقی هم دارد، چند سالی است که نظر فیلمسازان ایرانی و به ویژه سینماگران جوانتر را به خود جلب کرده و قصه «تا ابد» هم با همین سبک و سیاق طراحی شده است.
«تا ابد» به طور خاص بر موضوع نزولخوری یا مقوله ربا متمرکز است و چهار داستان موازی را، با هدف واکاوی این مسئله، پیش میبرد. تا اینجای کار، انتخاب این شیوه روایت برای اثری با یک مضمون اجتماعی، مناسب و هوشمندانه به نظر میرسد و خوشبختانه، با پیشرفت قصه و بسط یافتن روایتهای مختلف فیلم، مخاطب میفهمد که یکی از این چهار داستان به فرد نزولخور و مابقی به کسانی ربط دارد که از او پول نزول کردهاند. با توجه به شرایط اقتصادی حاکم بر جامعه ایران و گسترش روزافزون آفتهای اقتصادی متعدد که رباخواری هم یکی از مهمترین آنهاست، انتخاب طرح اولیه فیلمنامه «تا ابد»، نقطه قوت آن محسوب میشود؛ اما این خرده پیرنگها، چنانکه باید و شاید، بسط نمییابند و به فرم سینمایی تبدیل نمیشوند.
روایت خیابانی قصه در شب نیز دیگر تصمیم درست سازندگان «تا ابد» است؛ زیرا تصاویر خیابانی با این شکل و شمایل، بهتر میتوانند به انتقال مضمون تلخ، سیاه و در عین حال همهگیر و اجتماعی اثر، در قاب سینما، یاری رسانند. انتخاب بازیگران خوب و کارکشته سینمایی را هم باید به فاکتورهای مثبت ذکر شده در طراحی «تا ابد» اضافه کنیم. چهرههایی همچون محسن کیایی، میلاد کیمرام و مهرداد صدیقیان بازیگرانی هستند که در عین جوانی، تجربه درخور اعتنایی در سینما دارند و هر کدامشان میتوانند برای به ثمر رساندن یک فیلم متوسط کافی باشند. با این حال، «تا ابد» که در نگاه اول به نظر میرسد همه شرایط لازم برای تبدیل شدن به یک اثر خوب را دارد، نهایتا نمیتواند به یک فیلم درخور تبدیل شود.
قصههای موازی فیلم، پیش از هر چیزی، از پراکندگی و یکدست نبودن لحن رنج میبرند و این بیانسجامی در شیوه روایت، چنان سهلانگارانه و بیسلیقه پیش چشم مخاطب ظاهر میشود که پرشهای ذهنی بیننده را به دنبال دارد و امکان ارتباط برقرار کردن با فیلم را از بین میبرد. داستانی که بهرنگ علوی و خواهرزاده خردسالش در آن به ایفای نقش میپردازند، به شکل عجیبی رگههای کمدی دارد که بر شوخیهای کودک و موقعیتهای شیطنتآمیزی که ایجاد میکند، مبتنی هستند. در مقابل اما، قصه میلاد کیمرام کاملا ترسناک طراحی شده و این بازیگر، با لباس و خودرو سیاه و استفاده از عینک آفتابی در شب، قرار است چیزی شبیه به یک قاتل یا نهایتا انسانی به شدت مرموز و خطرناک باشد.
پرداخت خام و سطحی شخصیتها، دیگر عاملی است که امکان اثرگذاری را از فیلم سلب کرده. امین نگارشی ایفای سه شخصیت از چهار شخصیت اصلی فیلمش را به هنرپیشههایی توانمند سپرده است، اما در حالی که باید به آنها اجازه هنرنمایی و بروز استعدادهایشان را بدهد، هر کدام را با یک یا چند برچسب دستوپاگیر و گلدشت، عملا خلع سلاح کرده است. میلاد کیمرام، با توجه به طراحی عجیب گریم و لباسی که توضیحش گذشت و البته قرار گیری نادرست دربرابر دوربین در دقایق زیادی از اجرایش، فقط میتواند روی لحن بیانش کار کند و البته همین تنها راه نجات هم به اجرای یک صدای تقلیدی و مضحک تبدیل شده است. مهرداد صدیقیان، به واسطه ایفای نقش جوانی که در حال شکستن رکورد نخوابیدن است، زیر گریم سنگینی مدفون شده که او را به زامبیها شبیه کرده و امکان ارائه بازی پرظرافت و دقیق را از این بازیگر کاربلد گرفته است. محسن کیایی هم، از اول تا آخر فیلم، به دلیلی که نه مخاطب از آن سر درمیآورد و نه اهمیتی در پرداخت شخصیت و قصه او دارد، تب کرده و از بیماری رنج میبرد؛ این بازیگر هم باید تمام توانش را معطوف اجرای بیماری، و نه کار بر روی جزئیات نقش خود، کند. به اینها میتوانید گریم و ویژگیهای تحمیل شده به ترلان پروانه را هم اضافه کنید که عملا از این بازیگر یک تیپ ناپخته به نمایش میگذارد.
از منظر روایت و پیشرفت قصه، ضعفهای عمده در متن، «تا ابد» را زمینگیر کردهاند. این چهار قصه، به لحاظ گرهافکنی و گرهگشایی، عملا هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند و فقط به زور ترفندهای دلبخواهی، گاهی با هم تلاقی میکنند. در واقع، نویسنده به نگارش قصههای متباین در داستان که در عین حال به لحاظ مضمونی با یکدیگر مرتبط هستند، بسنده نکرده و این چهار داستان را به روشهایی آماتورگونه و تصنعی به هم ربط داده است. مثلا یکی از افراد مقروض، به طور اتفاقی از همان دکهای خرید میکند که فرد نزولخور؛ یا جیب کسی را میزند که اتفاقا او هم مقروض است.
طراحی نقاط ابتدایی و انتهایی هر کدام از شخصیتها، دیگر پاشنه آشیل متن به شمار میرود. در وهله نخست، ما به عنوان مخاطب «تا ابد»، نه چیزی از گذشته این سه فرد مقروض میفهمیم، نه دلایل و انگیزههایشان از دریافت پول نزول روشن است و نه حتی روابطشان با شخصیتهای مکمل (بالاخص در مورد داستان محسن کیایی) تبیین میشود. به همین دلیل است که شخصیتها کاملا گنگ و ناتوان از برانگیختن همدلی مخاطب ظاهر میشوند و این موضوع از اثرگذاری فیلم میکاهد. در مورد فرجام این افراد هم ظاهرا فیلمساز کمر به نمایش نابودی آنها بسته تا به شیوه خودش، نتیجه یک عمل نادرست را به مخاطب گوشزد کند. این در حالی است که زیاد کردن درجه فلاکت در بخشهای پایانی هر قصه، لحن فیلم را به شدت شعاری جلوه میدهد و کاری میکند که انتخابهای ابتدایی فیلمساز برای روایت داستان و انتقال مضمون مورد نظرش، در پایان فیلم، کاملا رنگ ببازند.