بازی، جزئی از زندگی قدیم بود. نهفقط بچهها که مردها هم وقتی دورهم جمع میشدند، بازی میکردند؛ از «توشله بازی» گرفته تا «پادشاه ووزیر» که گاهی مردهای بزرگ هم در آن، کتکهای مفصل میخوردند. اما بازی بچهها، چیزهای دیگری بود و اساسا با بازیهای امروز که یا دیجیتال است یا با اسباببازی است، فرق میکرد. بازیهای آن روزگار، با امکاناتی بود که عموما در همه زندگیها پیدا میشد.
«جوز گلوندنا»، یکی از بازیهای قدیم بود. در قدیم بهخاطر ارتباط بیشتر با روستاها، گردو که مشهدیها به آن «جوز» میگویند، عموما در خانهها فراوانتر بود. بهدلیل همین فراوانی، گردو، ابزار چند بازی هم بود؛ از آن جمله جوز گلّوندنا. نوجوانها سطح شیبداری را پیدا میکردند و هرکدام گردویی را از بالای سطح رها میکردند. اگر گردوی رهاشده در مسیر حرکتش، به گردوی دیگری میخورد، همه گردوهایی که تا قبل از آن، غلتانده شده بود، به صاحب گردو میرسید.
«لوچمبه» هم از بازیهای قدیم بود. مشابه همین الکدولک که در نسلهای بعدی رواج پیدا کرد. بازی با دو تکهچوب کوتاه و بلند انجام میشد. چوب کوتاه را که معمولا حوالی ۳۰ سانتیمتر طول داشت، روی سنگ میگذاشتند و با چوب بلندتر به یک سر آن ضربه میزدند. چوب، معلقزنان به هوا میرفت و هرچه دورتر فرود میآمد، امتیاز بیشتری داشت. بازی الاکلنگ هم بود که البته مشهدیها به آن «علیلمبک» میگفتند.
«مازلاق» هم در قدیم بازی رایجی بود و حتی بر سر برنده شدن در آن، شرطبندی میشد. مازلاق یک مخروط چوبی بود که معمولا خراطها یا دورهگردها آن را درست میکردند. نوع مرغوب آن هم از چوب گردو بود که در اثر گذشت زمان، ترک نمیخورد. مازلاق، نخی هم داشت که با دقت دور مخروط چوبی پیچیده میشد. انتهای نخ، حلقهای داشت که در دست قرار میگرفت. حالا کسی که میخواست بازی کند، مازلاق را بهسمت زمین پرت میکرد و در حین افتادن، نخ آن را میکشید. مازلاق روی زمین میافتاد و شروع به چرخش میکرد. انداختن مازلاق هم خودش فنی بود و به مهارت نیاز داشت. هر مازلاقی که بیشتر میتوانست بچرخد، برنده رقابت بود.
گاهی هم بچهها با «پرما» یا همان مته، چند سوراخ روی مازلاق ایجاد میکردند که باعث میشد مازلاق در حین چرخیدن، صدای هوهومانندی ایجاد کند.
نوک مازلاقها معمولا میخ فلزی مخصوصی داشت که به میخ مازلاقی مشهور بود و کمک میکرد تا مازلاق بهتر و بیشتر بچرخد. از این میخهای مازلاقی علاوهبر خود مازلاق، در گیوهها هم استفاده میشد. در قدیم، کف کفشها «پادوش» بود که از چرم گاوی درست میشد، اما کف گیوهها «تختلته» یا «هدیج» بود. به نوک اینها هم میخ مازلاقی میکوبیدند که سر نخورد. برای کفشهای ارسی هم همین کار را میکردند.
گیـــــوههای ملکی را یک سال میپوشیدند. بعد، یواشیواش دور کفش پاره میشد. بهویژه وقتی که فصل برف و باران میشد، دورش را چرم میدوختند. سال بعد یا سالهای بعد که رویه گیوه هم پاره میشد، روی آن هم چرم میدوختند. هر گیوه سه چهار سال کار میکرد. البته این درباره بچهها فرق میکرد. آنها معمولا آنقدر در کوچه و خیابان بودند و آنقدر بازی میکردند که اگر گیوهای هم داشتند، بسیار زودتر مستهلک میشد.