آرامگاه پیر مشهد | نگاهی به تغییرات مقبره «پیر پالان‌دوز» گلایه برخی ساکنان خیابان قرنی  ۴۱  مشهد از وضعیت نامناسب پارک زیتون تعیین تکلیف ۵۶۰ هکتار از  اراضی بزرگ‌مقیاس مشهد کشف ۱۷ میلیارد ریال شمش و طلای قاچاق در فرودگاه مشهد (شنبه، ۱۷ خرداد ۱۴۰۴) ثبت یک روز آلوده دیگر در کلانشهر مشهد (شنبه، ۱۷ خرداد ۱۴۰۴) تصاویر مردان میدان مین، در مشهد اکران می‌شود تبریک شهردار مشهد مقدس به مناسبت عید سعید قربان (۱۶ خرداد ۱۴۰۴) توضیحات مدیرعامل شرکت قطار شهری مشهد در خصوص بدهی به صندوق توسعه ملی کیفیت هوای کلانشهر مشهد امروز (۱۶ خرداد ۱۴۰۴) در شرایط بسیار ناسالم قرار دارد پرداخت کامل معوقات بیمه تکمیلی کارکنان شهرداری مشهد افزایش ساعات سرویس‌دهی خط ۳ قطار شهری مشهد در روز عرفه (۱۵خرداد ۱۴۰۴) پیام تسلیت رئیس شورای اسلامی شهر مشهد مقدس در پی جان‌باختن پاکبان مشهدی آماده‌باش کامل ناوگان تاکسیرانی مشهد هم‌زمان با سالروز رحلت بنیان‌گذار انقلاب اسلامی، قیام ۱۵خرداد و برگزاری دعای عرفه ۱۴۰۴ بی‌احتیاطی راننده منجر به فوت یک پاکبان مشهدی در پیاده‌رو شد (۱۴ خرداد ۱۴۰۴) پیام تسلیت شهردار مشهد به مناسبت سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) و گرامیداشت یوم الله ۱۵ خرداد امضای تفاهم نامه تامین مسکن حمایتی ویژه اقشار خاص در مشهد «نهضت آسفالت» در مشهد | تحقق ۴ میلیون مترمربع روکش معابر تا پایان خرداد ۱۴۰۴ پیگیری تأمین منابع مالی در قرارگاه راهبری و تحول در مدیریت منابع شهری مشهد حسامی: از ظرفیت‌های رسانه‌ای برای روشنگری درباره جنایات رژیم صهیونیستی استفاده کنیم سرویس‌دهی ویژه ناوگان اتوبوسرانی مشهد در روز‌های عرفه و عید سعید قربان (۱۵ و ۱۶ خردادماه ۱۴۰۴) محدودیت‌های ترافیکی مراسمات دعای عرفه و نماز عید قربان ۱۴۰۴ در مشهد اعلام شد
سرخط خبرها

از چاپخانه توس تا رصدخانه خیابان اسرار

  • کد خبر: ۵۵۲۷۴
  • ۲۰ دی ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۸
از چاپخانه توس تا رصدخانه خیابان اسرار
محمود ناظران‌پور - تاریخ‌پژوه
چاپخانه در زمان جوانی من، آیینه تمام‌نمای تجدد و پیشرفت ملت‌ها بود. من در کار چاپ در حد خودم، تا نهایت پیش رفتم. از کار حروفچینی در روزنامه خراسان شروع کردم. بعد به چاپخانه توس رفتم. پایه‌گذاری چاپخانه دانشگاه فردوسی و مدیریت چاپ‌ونشر آستان قدس رضوی از دیگر تجربه‌هایم در کار چاپ است.

کار چاپ، آدم را دقیق می‌کند. در کار چاپ، آدم ناگزیر است که دقیق باشد. اشتباه در کار چاپ، می‌تواند گاه مصیبت‌بار شود. عکسی که می‌گیرید، شامل مجموعه‌ای از رنگ‌هاست. این رنگ‌ها برای تبدیل شدن به فرایند چاپ، نخست با فیلتر‌هایی مخصوص و فیلم، از هم تفکیک می‌شوند. بعد هرکدام براساس چهار رنگ اصلی آبی، قرمز، زرد و سیاه، دوباره بازسازی می‌شوند. حالا برای انتقال آن‌ها به کاغذ، آن‌ها تبدیل به نقاط می‌شوند؛ هر سطح، مجموعه‌ای از نقاط است و حالا هر نقطه، رنگی دارد یا درست‌تر آنکه مختصات رنگی مخصوص به خود دارد.

هرنقطه، درصدی از هرکدام از رنگ‌ها را دارد و تلفیقی از آن چهار رنگ است. این نقاط درکنار هم، عکس را در چاپ نشان می‌دهند. این گوشه‌ای از دقتی است که بناچار باید در کار چاپ داشت.
مجموع این دقت‌ها از آدم‌های چاپ، آدم‌هایی دقیق می‌سازد. اوایل جوانی در چاپخانه توس کار می‌کردم؛ در بازار سرشور. از آنجا خاطرات بسیاری دارم. یک روزنامچه از دخل‌وخرج آن چاپخانه دارم که به خط سیاق است.
در چاپخانه دانشگاه فردوسی با استادان دانشگاه هم فراوان ارتباط داشتم. بیشتر خاطراتی که دارم، به‌نوعی با کارم در صنعت چاپ و چاپخانه گره خورده است.

دکتر میردامادی یکی از استادان دانشگاه فردوسی بود. استاد برجسته میکروب‌شناسی بود و از رجال سرشناس شهر. همیشه شماره پلاک ماشینش با شماره تلفن خانه‌اش یکی بود. آن وقت تلفن همراه که نبود. تلفن‌ها یا تلفن خانه بود یا تلفن محل کار. شماره‌ها هم چهاررقمی بود که بعد‌ها پنج رقمی شد. آن‌قدر با راهنمایی‌ورانندگی سروکله می‌زد تا بتواند شماره پلاکی را که با شماره تلفنش یکی باشد، بگیرد.
ما، در چاپخانه دانشگاه دو کتاب برای ایشان چاپ کردیم؛ کتاب‌های میکروب‌شناسی و ویروس‌شناسی. این کتاب‌ها هنوز هم جزو کتاب‌های دانشگاهی است و دانشجو‌ها در رشته‌های مرتبط با این دانش، همان‌ها را می‌خوانند. دکتر میردامادی، برای ما ناهار سفارش می‌داد و با ما ناهار می‌خورد.

موقع غذا، ما را نصیحت می‌کرد و می‌گفت: جوان‌ها! من پیرمرد را ببینید که چطور در هشتادونه‌سالگی، از شما جوان‌ها بیشتر بنیه دارم و فعالیت می‌کنم. اگر می‌خواهید مثل من باشید، توصیه می‌کنم که هیچ‌وقت موسیقی غمگین گوش نکنید. اسم چند تا ملیت را هم می‌آورد (البته این نظر ایشان بود) و می‌گفت: این موسیقی‌ها، ذاتا موسیقی‌های غمگینی است و غم می‌آورد؛ می‌پرسیدیم پس چه گوش کنیم. می‌گفت موسیقی کلاسیک گوش کنید؛ باخ و بتهوون بشنوید.

مرحوم دکتر تقی عدالتیان، استاد نجوم دانشگاه فردوسی، هم با من رفیق بود. فیزیک آسمان درس می‌داد و آدم فاضل دانشمندی بود. یک روز به من زنگ زد که خانواده را بیاور که امشب ماه و مشتری و زحل در آسمان هستند. رفتیم دانشکده علوم که آن‌وقت‌ها در همین خیابان اسرار بود. آنجا برجی داشت که محل رصدخانه بود.

آنجا من و فرزندان و نوه‌ها، آسمان را از پشت تلسکوپ دیدیم. من روی ماه، زوم کردم و آنجا بود که تکان خوردم. تصویر واقعی‌تری از ماه را داشتم می‌دیدم. ماهی که این همه در شعر‌ها از آن به زیبایی یاد کرده بودیم، حالا در نظرم برهوت بی‌آب‌وعلفی می‌آمد که ترسناک بود.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->