شهردار مشهد: آماده‌باش ۶۶۰۰ نیروی شهرداری مشهد در موج جدید سرما| همه زیرساخت‌های شهری در آماده‌باش کامل هستند+ویدئو افتتاح فاز اول کلان پروژه ساماندهی تقاطع غیرهمسطح انقلاب اسلامی مشهد فردا (دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳) دست‌انداز سامان دهی دست‌فروش‌های جاده‌ بهشت‌رضا(ع) مشهد آماده‌باش مناطق سیزده‌گانه شهرداری مشهد درپی صدور هشدار نارنجی هواشناسی (۵ اسفند ۱۴۰۳) حادثه واژگونی خودرو ون در محور فریمان به تربت‌جام ۹ مصدوم برجای گذاشت (۵ اسفند ۱۴۰۳) تیمار ۴۰۰ درخت کهنسال در مشهد تقویت خطوط عبوری و مقصد حرم تا ۴۰۰ دستگاه برای ایام نوروز ۱۴۰۴ و شب‌های قدر | سرویس‌دهی رایگان اتوبوس در شب‌های قدر و سال تحویل ثبت یک روز آلوده دیگر در کلانشهر مشهد (۵ اسفند ۱۴۰۳) توزیع رایگان درختان مثمر و غیرمثمر برای شهروندان مشهدی | قائم‌مقام ستاد استقبال از بهار شهرداری مشهد: مبلمان شهری مشهد زیباسازی می‌شود آماده‌سازی ایوان سلام در پایانه مسافربری مشهد برای نوروز ۱۴۰۴ اقدامات معاونت فرهنگی شهرداری مشهد در ایام تشییع پیکر سید حسن نصرالله هوای کلانشهر مشهد امروز آلوده است (۴ اسفند ۱۴۰۳) تقدیر از شهردار مشهدمقدس در همایش بزرگ ورزش استان شهردار مشهد: توسعه زیرساخت‌های ورزشی و حمایت از قهرمانان در دستورکار است + فیلم گرامیداشت ۱۵ هزار شهید خراسان رضوی با اهدای خون به نیابت از آنان خبر رد مصوبه مجلس در خصوص تمدید فعالیت شوراها، صحیح نیست تقدیر رئیس سازمان پدافند غیرعامل کشور از شهرداری مشهد برای پیشبرد اهداف ملی آماده‌سازی ناوگان اتوبوسرانی مشهد برای استقبال از بهار ۱۴۰۴
سرخط خبرها

از چاپخانه توس تا رصدخانه خیابان اسرار

  • کد خبر: ۵۵۲۷۴
  • ۲۰ دی ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۸
از چاپخانه توس تا رصدخانه خیابان اسرار
محمود ناظران‌پور - تاریخ‌پژوه
چاپخانه در زمان جوانی من، آیینه تمام‌نمای تجدد و پیشرفت ملت‌ها بود. من در کار چاپ در حد خودم، تا نهایت پیش رفتم. از کار حروفچینی در روزنامه خراسان شروع کردم. بعد به چاپخانه توس رفتم. پایه‌گذاری چاپخانه دانشگاه فردوسی و مدیریت چاپ‌ونشر آستان قدس رضوی از دیگر تجربه‌هایم در کار چاپ است.

کار چاپ، آدم را دقیق می‌کند. در کار چاپ، آدم ناگزیر است که دقیق باشد. اشتباه در کار چاپ، می‌تواند گاه مصیبت‌بار شود. عکسی که می‌گیرید، شامل مجموعه‌ای از رنگ‌هاست. این رنگ‌ها برای تبدیل شدن به فرایند چاپ، نخست با فیلتر‌هایی مخصوص و فیلم، از هم تفکیک می‌شوند. بعد هرکدام براساس چهار رنگ اصلی آبی، قرمز، زرد و سیاه، دوباره بازسازی می‌شوند. حالا برای انتقال آن‌ها به کاغذ، آن‌ها تبدیل به نقاط می‌شوند؛ هر سطح، مجموعه‌ای از نقاط است و حالا هر نقطه، رنگی دارد یا درست‌تر آنکه مختصات رنگی مخصوص به خود دارد.

هرنقطه، درصدی از هرکدام از رنگ‌ها را دارد و تلفیقی از آن چهار رنگ است. این نقاط درکنار هم، عکس را در چاپ نشان می‌دهند. این گوشه‌ای از دقتی است که بناچار باید در کار چاپ داشت.
مجموع این دقت‌ها از آدم‌های چاپ، آدم‌هایی دقیق می‌سازد. اوایل جوانی در چاپخانه توس کار می‌کردم؛ در بازار سرشور. از آنجا خاطرات بسیاری دارم. یک روزنامچه از دخل‌وخرج آن چاپخانه دارم که به خط سیاق است.
در چاپخانه دانشگاه فردوسی با استادان دانشگاه هم فراوان ارتباط داشتم. بیشتر خاطراتی که دارم، به‌نوعی با کارم در صنعت چاپ و چاپخانه گره خورده است.

دکتر میردامادی یکی از استادان دانشگاه فردوسی بود. استاد برجسته میکروب‌شناسی بود و از رجال سرشناس شهر. همیشه شماره پلاک ماشینش با شماره تلفن خانه‌اش یکی بود. آن وقت تلفن همراه که نبود. تلفن‌ها یا تلفن خانه بود یا تلفن محل کار. شماره‌ها هم چهاررقمی بود که بعد‌ها پنج رقمی شد. آن‌قدر با راهنمایی‌ورانندگی سروکله می‌زد تا بتواند شماره پلاکی را که با شماره تلفنش یکی باشد، بگیرد.
ما، در چاپخانه دانشگاه دو کتاب برای ایشان چاپ کردیم؛ کتاب‌های میکروب‌شناسی و ویروس‌شناسی. این کتاب‌ها هنوز هم جزو کتاب‌های دانشگاهی است و دانشجو‌ها در رشته‌های مرتبط با این دانش، همان‌ها را می‌خوانند. دکتر میردامادی، برای ما ناهار سفارش می‌داد و با ما ناهار می‌خورد.

موقع غذا، ما را نصیحت می‌کرد و می‌گفت: جوان‌ها! من پیرمرد را ببینید که چطور در هشتادونه‌سالگی، از شما جوان‌ها بیشتر بنیه دارم و فعالیت می‌کنم. اگر می‌خواهید مثل من باشید، توصیه می‌کنم که هیچ‌وقت موسیقی غمگین گوش نکنید. اسم چند تا ملیت را هم می‌آورد (البته این نظر ایشان بود) و می‌گفت: این موسیقی‌ها، ذاتا موسیقی‌های غمگینی است و غم می‌آورد؛ می‌پرسیدیم پس چه گوش کنیم. می‌گفت موسیقی کلاسیک گوش کنید؛ باخ و بتهوون بشنوید.

مرحوم دکتر تقی عدالتیان، استاد نجوم دانشگاه فردوسی، هم با من رفیق بود. فیزیک آسمان درس می‌داد و آدم فاضل دانشمندی بود. یک روز به من زنگ زد که خانواده را بیاور که امشب ماه و مشتری و زحل در آسمان هستند. رفتیم دانشکده علوم که آن‌وقت‌ها در همین خیابان اسرار بود. آنجا برجی داشت که محل رصدخانه بود.

آنجا من و فرزندان و نوه‌ها، آسمان را از پشت تلسکوپ دیدیم. من روی ماه، زوم کردم و آنجا بود که تکان خوردم. تصویر واقعی‌تری از ماه را داشتم می‌دیدم. ماهی که این همه در شعر‌ها از آن به زیبایی یاد کرده بودیم، حالا در نظرم برهوت بی‌آب‌وعلفی می‌آمد که ترسناک بود.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->