شهید احمد رمضانی در قسمتی از وصیتنامهاش مینویسد: «از شما میخواهم که برای من عزاداری نکنید. بلکه برای امامحسین (ع) که مظلوم شهید شد، عزاداری کنید. از شما برادران حزبا... و در خط امام تقاضا دارم که راه شهیدان را ادامه دهید و نگذارید که دشمنان اسلام شاد شوند.
زهرا بیات | شهرآرانیوز - شهید احمد رمضانی آبانماه سال۱۳۴۱ در روستای جیمآباد از توابع مشهد متولد شد. دوران کودکی را در روستا بود و همچون دیگر افراد خانواده به مزرعه میرفت. تحصیلات ابتدایی را در روستا گذراند و برای ادامه تحصیل به مشهد رفت، اما بعد از پایان سال اول دوره راهنمایی به روستا بازگشت. از افرادی بود که در مراسم مذهبی شرکت میکرد و ازاینرو با انقلاب همگام شد. پس از آن مسئول یک کتابخانه شد و گاه برای تبلیغات به روستاهای پیرامون میرفت. این مسئولیت به او موقعیتی داده بود که بیشتر مطالعه کند و با اندیشههای شهیدمرتضی مطهری، آیتا... مشکینی و امامخمینی (ره) بیشتر آشنا شود.
سال۱۳۵۹ ازدواج کرد و با ورود به سپاه روانه جبهه شد. انگیزه رفتن به جبهه را دفاع از دین مبین اسلام، اطاعت از اوامر رهبری و سرکوبی دشمن متجاوز میدانست؛ بههمیندلیل از هنگامیکه لباس سپاه را به تن کرد، در جبهههای جنوب و غرب کشور بهطور مداوم مشغول خدمت شد. یک بار در جنوب کشور مورد اصابت ترکش قرار گرفت و پایش شکست. او را به بیمارستان منتقل کردند و پایش را گچ گرفتند. قرار شد ۲۰روز پای او در گچ باشد. روز یازدهم گچ پایش را باز کرد و عازم جبهه شد.
همسر شهید میگوید: «هر وقت برای مرخصی میآمد، جلسات دعای توسل، دعای ندبه و دعای کمیل برگزار میکرد و درعینحال ما و بچههای برادرش را که در آن هنگام ایشان اسیر بود، به تفریح و مسافرت میبرد و نمیگذاشت احساس کمبود کنیم.»
او جنگ را از واجبات آن روزها میدانست. یکی از همرزمانش میگوید: «شب عملیات کربلای۴ بود. ما سینهخیز جلو میرفتیم که ناگهان احساس کردم احمد کنارم است. متعجب پرسیدم: آقای رمضانی! اینجا چه کار میکنید؟ شما که مرخصی بودید. گفت: مطلع شدم عملیات است، زودتر برگشتم. میخواستم بیشتر از روستا بپرسم که دیدم ایشان ناراحت شده است و میگوید: بهتر است از اینجا صحبت کنی و بگویی اینجا چه خبر است. آنجا خبری نبود.»
به بیتالمال خیلی اهمیت میداد. خواهر شهید میگوید: «اگر با خودرو سپاه به دیدن ما که در آن هنگام در منطقه جنگی بودیم میآمد، پول بنزین را حساب میکرد و جدا میگذاشت و میگفت: از آن استفاده شخصی کردهام.»
در عملیات کربلای۵، او فرمانده عملیات آبی و شهید علیپور فرمانده عملیات خاکی میشود. مسئولیتش آنطور بود که باید روی آب، پلی برای عبور نیروها درست میکردند. نهم دی ۱۳۶۵ پیشاپیش همه شروع به حرکت میکند تا اینکه تیری به بدن او اصابت میکند و به مقام رفیع شهادت میرسد.
پدر شهید میگوید: «وقتی جنازه را آوردند تا سه روز طول کشید که او را به خاک سپردیم، اما خشک نشده بود. وقتی او را دیدم، چشمهایش بسته بود. از حال رفتم. مادر شهید که برای دیدنش رفته بود، دید که چشمهای شهید باز شد. به شهید گفت: خوب برادرت را داماد کردی، ولی خودت رفتی. شهید تبسم کرده بود. عده زیادی شاهد این صحنه بودند.» روز هفتم شهادت احمد رمضانی، برادرش محمود رمضانی نیز به شهادت رسید.
نگذارید دشمنان شاد شوند
شهید احمدرمضانی در قسمتی از وصیتنامهاش مینویسد: «از شما میخواهم که برای من عزاداری نکنید. بلکه برای امامحسین (ع) که مظلوم شهید شد، عزاداری کنید. از شما برادران حزبا... و در خط امام تقاضا دارم که راه شهیدان را ادامه دهید و نگذارید که دشمنان اسلام شاد شوند.... از تمامی فرزندان اسلام و فرزندانم نیز میخواهم که راه شهدا را ادامه دهند و نگذارند دشمنان اسلام شاد شوند.»
منبع: نوید شاهد