خوب خوبان و پاک پاکان، جوهر آب و آفتاب، ساکن سرزمین آفرینش و نوشانوش چشمه زایش و فرخندگی بود و هست. آنجا که هر صبحگاه، چراغ فروزان خورشید را روشن میکنند و هر شامگاه پردههای آسایش را بر کائنات میکشند. آنجا که به ابر فرمان رفتن میدهند و به باد فرمان وزیدن، باران را به باریدن میفرستند و چکاوکان را به خواندن. آنجا که در سراپردههای وجودش جز سکون و سکوت هیچ نیست و بر دیوارهایش جز زیبایی و نیکویی رسمی دیده نمیشود. آنجا که غیر از صدای خداوند، بانگی بهگوش نمیرسد و غیر از مهربانی و محبت اتفاقی نمیافتد.
خوب خوبان و پاک پاکان، جوهر آب و آفتاب، ساکن آن سرزمین بود و فرشتگان هفتآسمان، بالدربال و چشمدرچشم به زمزمه تسبیح و نیایش او دل میسپردند و محو حیرانی او بودند. جوهر آفرینش و مایه حیات، ساکن آن سرزمین بود تا روزی که خداوند بر زمین منت نهاد و بر خاک نظر کرد. جهان خاکی بهبوی آمدنش تشرف یافت و جام جسمی انسانی، ظرف جان آسمانی او شد. خداوند بهچشمی در سراسر زمین نگریست و با نگاهی تمامی کائنات را برانداز کرد، اندیشید و از خود پرسید که برای آفرینش برترین شاهکار خویش چه قابی بردارد؟ این مضمون ناب را در چه قالبی بریزد؟ این محتوای آسمانی را در کدام ظرف زمینی جای دهد؟
جامها و قابها سر برآوردند و گردن کشیدند، قالبها و ظرفها بهتکاپو افتادند و خاک یکسره چشم شد به انتظار و اضطراب. او زلالترین عصاره مهر خداوند و صافترین چکیده محبت الهی بود. ظرف زمینی باید میتوانست جام این محبت خالص باشد و این مهربانی ناب را تاب بیاورد؛ با طهارتش، با ظرافتش، با آیینهگونی و نازکدلیاش.
خداوند نگریست و جستوجو کرد و اندیشید. خداوند جام «زن» را برای ریختن این شراب طهور برگزید. زنان تشرف یافتند به زن شدنش و مادران مبارک شدند به مادری اش. خداوند انتخاب کرد، قاب زن را برای تجسد خاکی عزیزترین گوهر آسمانی و دختر خدیجه و محمد (ص) بر رخسار دلتنگی شان رنگ لبخند زد. آسمان خندید و فرشتگان دست افشاندند، زمین سربرافراشت و خاک پای کوفت. نگهبان دوستانش بود؛ شد فاطمه (س). درخشان و تابناک بود، شد زهرا (س).
پاک و زلال بود، شد بتول و طاهره و مطهره. بانوی بانوان، مادر هستی و حیات، افتخار زنان و مایه سربلندی مادران قدم بر خاک نهاد... از آن لحظه زن بودن افتخار شد و مادرشدن هنر. مادران همشهریهای اویند اگر بوی مهربانی دارند و زنان همسایگان اویند اگر پاسبان طهارت و پاک دامنی اند. هر لحظه از زیبایی و طراوت و پاکی و طهارت هر زنی در هر جای جهان، پرتو جرقهای از اخگرهای فروزان خورشیدی تابناک است که با میلاد او جهان را روشن ساخت و زنان را سرافراز کرد؛ به انتخاب خداوند که در روز میلاد خجسته او خواست تا زلالترین شراب مهرش را در جامی زنانه بریزد و برترین هنر محبت را در قابی زنانه بنشاند.