این روزها دوباره بحث کشف و کرامت داغ شده و بازار رد و تأیید حوادث غیرطبیعی و خرق عادات رونق یافته است. گروهی از اینسوی بام افتادهاند و یکسره منکر هر واقعیت غیرمادی و نامحسوس هستند و حقایق معنوی انکارناپذیر را رد میکنند و گروهی دیگر از آنسوی بام افتادهاند و هر تصور و توهمی را بیقاعده و ضابطه، به این و آن نسبت میدهند و میخواهند باورهای دینی و اعتقادات مذهبی را با ادبیات خواب و خرافات تبیین کنند.
در مقام تکریم اولیای دین هم از دیرباز همواره سخنهای فراوان درباره شگفتیها و عجایبی بوده است که از آنها بهعنوان کرامتها و فضیلتهایی یاد میشود که برخی، حقیقتهای مستند و قطعی و برخی دیگر، نقلهای غیردقیق و غیرعلمی است.
اما اکنون پرسش این است که آیا اساسا اثبات منزلت خاندان پیامبر (ص) و تبیین مقام اولیای دین، چه رسد به پیروان ایشان و عالمان دینی، نیازمند نقل و تشریح چنین اموری است و اصلا فضیلت و کرامت انوار تابناکی، چون بانوی بانوان حضرت زهرا (س) چیست؟
برای پاسخ دادن به این پرسش، باید نخست به تفاوت منطق عقلی و نظام فهم انسان امروز با پیشینان توجه کنیم.
از آغاز خلقت انسان تا امروز هرچه میگذرد، سطح دانش و پیشرفت علمی بشر ارتقا مییابد و این روند ادامه دارد تا زمانی که طبق پیشبینی روایات آخرالزمان و هنگام ظهور، میزان دانش بشری به جایگاهی تصورناپذیر برسد.
سطح آگاهی و درک بشر در دوران مختلف از عصر پارینهسنگی تا امروز، از فهم حسی و مادی بهمرور ارتقا یافته و به بینش و درک عمیق علمی و عقلی رسیده است.
شاید بتوان ادوار زندگی بشر را نیز همانطور که روانشناسان در تقسیمبندی عمر انسان از مرحله دهانی تا رشد کامل عقلی میگویند، به مراحل مختلف تقسیم کرد.
انسانهای نخستین، درک حسی و مادی داشتند و به همین دلیل معجزات انبیا در گذشته براساس خرق عادات بود. انسانها در زمان حضرتموسى (ع) و حضرتمسیح (ع) از آنان میخواستند که خدا را به ایشان نشان دهند یا غذایی از آسمان فرود آورند یا مردهای را زنده کنند. ما بخت آن را داشتهایم که حجت ایمان و معجزه دینمان کتابی برای خواندن و فهمیدن باشد، زیرا در روزگار ما خداوند توقع دارد که رشد و فهم خود را ارتقا بدهیم و از دوران درک محدود حسی و مادی عبور کنیم.
اگر همپای رشد دانش مادی و پیشرفت فناوری، نتوانیم فهم و درک خود را عمق ببخشیم و آگاهی و بینش خویش را ارتقا بدهیم، درواقع از مسیر کاروان رشد و تعالی دور شدهایم و از حرکت معنوی و علمی بازماندهایم.
شاید انسانها در گذشته نیاز داشتند که برای پذیرش حقانیت اولیای خداوند و پذیرش پیام آنان، نشانههایی محسوس ببینند و بشنوند و معجزه (درمورد پیامبران) و کرامت (درمورد اوصیا و جانشینان آنان) مشاهده کنند؛ مثل جاری کردن آب از دل سنگها یا شکافتن ماه و امثال این چیزها، ولی قرار نیست انسان فهیم و آگاه امروز، فضیلت و کرامت اولیای خدا را در این حوزهها جستوجو کند.
زندگی خاندان رسالت و اهلبیت پیامبر (ص)، سراسر از نمونهها و شواهدی حکایت میکند که هریک بهتنهایی برای اثبات حقانیتشان کافی است و با ذکر آنها، دیگر نیازی نداریم که مثلا امیرمؤمنان با اژدها سخن بگوید یا در خیبر را ازجا بکند تا به جایگاه والای او ایمان بیاوریم.
او در موقعیت حاکم مقتدر جامعه اسلامی به شکایت یک شهروند یهودی در دادگاهی حاضر میشود که خود، قاضیاش را منصوب کرده است و در برابر شاکی محکوم میشود. آیا همین یک نشانه، برای عظمت علی (ع) کافی نیست؟ چه کسی جز او میتواند چنین درخشش تابناکی داشته باشد؟ آیا تکتک عبارات نهجالبلاغه برای اثبات حقانیت و عظمت او کافی نیست؟ حال با چنین عظمتی، آیا حتما باید او مثلا به زبان حیوانات سخن بگوید تا ما آن را کرامت و شگفتی بهشمار آوریم؟ این چیزها که از مرتاضان هندی هم دیده شده و نمونههای فراوان نقل گردیده است.
آنچه در احوال اولیای خدا شگفت است، عظمت بندگی آنان است در مقامی که هیچ بشری پیش از آن به آن نرسیده است و به قول خواجهعبدا... انصاری، آن مقام والاست که فرمود: «اگر بر آب روی خسی باشی و گر در هوا پری مگسی باشی، بندگی کن تا کسی باشی!»
دختر جوان پیامبر (ص) که ثمره زندگی و جان شیرینش بود و برای او بوی بهشت داشت و سیمایش، آسمان عرش الهی را یادآوری میکرد، با دست خود آسیاب سنگی میگرداند، چنانکه دستان نازنینش مجروح میشد، درحالیکه پدرش سلطان جهان بود.
این فضیلت بالاتر است یا اینکه مثلا او از امری پنهان خبر دهد یا بیماری به دست او شفا یابد؟
در شب ازدواجش با زنی نیازمند روبهرو میشود و لباس عروسی خود را به او میبخشد. راستی عظمت بخشش آن عروس جوان، از کارهای شعبدهبازان کمتر است؟
سه روز با همسر و فرزندان خردسال، روزه گرفته و هر سه روز افطار مختصرش را به این و آن بخشیده است؛ یک شب به گدایی گرسنه، شبی به اسیری گرفتار و شب سوم به یتیمی آواره.
سه شب پیاپی روزه را با آب خالی افطار کردن و گرسنه ماندن، فضیلت و کرامت نیست، درحالیکه همسرش، بیشترین درآمد را از کار خود دارد و همه را به فقیران میبخشد؟
شب تا صبح در مناجات و عبادت، دعا میکند و به فکر مشکلات مردم و گرفتاری همسایگان است و به فرزند پرسشگر خود میگوید که نیاز آنان را بر حاجت خود ترجیح میدهد. راستی این فضیلت، مهمتر و عجیبتر است یا اینکه مثلا فرشتگان برای او هدیهای از آسمان بیاورند؟
وقتی زنی جوان در مجلس درس او پرسشی میکند و میرود، اما با فراموش کردن جواب، بازمیگردد و میپرسد و این کار دهبار تکرار میشود، هربار مثل دفعه اول با محبت و نرمخویی، پاسخ را شرح میدهد و آخرینبار درمقابل شرمساری او، خود را وامدار لطف خدا و کارگر روزمزد خداوند معرفی میکند که به عنایت او دلخوش است. آیا ارزش همین صبر و مدارا و حوصله و تحمل، کمتر از آن است که فرشتگان به پابوس او بیایند و با او سخن بگویند؟
در آخرین لحظات زندگی خود وقتی همسر مظلوم و ستمدیدهاش بر بالین او نشسته است و بچههای خردسالش در آستانه یتیمیاند، دستان دردمند را برمیآورد و خدا را به محبت پدرش قسم میدهد، بهتنهایی و غربت علی، به اشکهای زینب، به دل کوچک حسن و حسین. بعد از همه اینها از خدا چه میخواهد؟ چه حاجتی دارد؟ چه چیزی میطلبد؟ نفرین میکند؟ نه، لعن میفرستد؟ نه، تقاضای نزول عذاب دارد؟ نه، ناله نجواگونهاش تنها یک کلمه است؛ خدایا، گناهکاران امت پدرم را ببخش!
شما همه مادر داشتهاید و جلوههای مادری را دیدهاید. میدانید که دل مادر حتى برای پسر بدکار فراریاش، چگونه میتپد. آیا برای اثبات فضیلت مادری، کرامتی آشکارتر از تپشهای آن قلب سوخته و داغدار لازم است؟
فاطمه (س)، مادر همه است -چنانکه پیامبر (ص)، علی (ع) را پدر امت دانست- و مادر بیآنکه محبت را جار بزند و منت مهربانی بر سر کسی بگذارد، بیدریغ میبخشد و بیتأمل میبخشاید.
آیا همین محبت و بخشش و همین تحمل و بردباری مادرانه در وسعتی بیکران به گستردگی همه تاریخ و جغرافیای انسانی، والاترین فضیلت و برترین کرامت نیست؟
همه ارکان هستی در تسخیر و تصرف او بودند و همه نظام عالم، تحت اراده او بود. اگر میخواست، هر لحظه نشانهای شگفت از عالم عرضه میکرد. پرندگان به زبان میآمدند. از آسمان سفرههای رنگین گشوده میشد. سنگریزهها به طلا تبدیل میشد، اما او برای تردستی و کیمیاگری نیامده بود.
عظمتهای بینظیر و کرامتهای والای زندگی صدیقهطاهره، حضرت زهرا (س)، این جلوههای استثنایی در حیات طبیعی و بشری است.
با اینکه میتوانست سنگ را طلا کند، گرسنه میماند. با اینکه میتوانست از آینده خبر داشته باشد، مثل عادیترین مردم زندگی میکرد. با اینکه میتوانست مردم را به خود بخواند و برایشان خدایی کند، سر بر خاک مینهاد و در اوج عصمت و طهارت، چون بندهای خطاکار، ذلیلانه میگریست و عبادت میکرد.
فهم عمیق و فکر رشدیافته انسان آگاه و پیشرفته امروز، همین جلوههای درخشان را فضیلت میبیند و همین نمونههای بینظیر تعالی و قدسیت در متن زندگی طبیعی و عادی انسانی را کرامت میداند و، چون انسانهای نخستین، مطالبه رزق آسمانی و تماشای خدا نمیکند، زیرا رزق معرفت و خوراک بینش را با دهان عقل و قلب، نوشجان میکند و حقیقت باطنی حضور خداوند را در لحظهلحظه زندگی کوتاه دختر پیامبر میبیند.
کرامت همین است. فضیلت همینجاست.