صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

درباره جلال مقدم سینماگر مهجور خراسانی که ۲۵ سال از نبودنش می‌گذرد

  • کد خبر: ۶۴۴۲۸
  • ۲۹ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۰:۱۴
جلال مقدم همچون برخی از نابغه‌های سینمای ایران قدر ندید و قدرنادیده هم از دنیا رفت. کسی که در زمانه‌ای او را روشنفکر می‌نامیدند و پیشرو، ولی در همان اواخر عمر گفته بود: «این انگ روشنفکری را هم الکی به ما چسباندند».
قاسم فتحی | شهرآرانیوز - جلال مقدم همچون برخی از نابغه‌های سینمای ایران قدر ندید و قدرنادیده هم از دنیا رفت. کسی که در زمانه‌ای او را روشنفکر می‌نامیدند و پیشرو، ولی در همان اواخر عمر گفته بود: «این انگ روشنفکری را هم الکی به ما چسباندند». ولی واقعیتش این بود که او نه به عنوان یک روشنفکر بی خاصیت و حرّاف که به عنوان کسی که در آن سال‌های دهه سی و چهل در سینمای ایران فکر روشن داشت و توانست در میانه سینمای مردمی و نخبگانی حرکت کند شاخص بود و نتیجه خوبی هم گرفت. او متولد نیشابور بود و کارش را با نوشتن نقد در مطبوعات آغاز کرد.

«جنوب شهر» اولین فیلم نامه بلند او بود و به تعبیری اولین فیلم رئالیستی سینمای ایران. اما فیلم با دستور وزیر کشور پیش از انقلاب اسلامی ایران و به جرم سیاه نمایی از پرده پایین کشیده شد و زیاد دوام نیاورد. بعد از آن برای فرخ قفاری «شب قوزی» را نوشت که نمونه اولین فیلم‌های سینمای ایران بود و در محافل خارج از کشور به موفقیت‌هایی دست پیدا کرد.
 
جواد طوسی منتقد مشهور سینما درباره همکاری این دو نفر با هم در یادداشتی نوشته بود: «تداوم این همکاری به دلیل دوستی و آشنایی‌ای که جلال مقدم با فرخ غفاری داشت در فیلم «شب قوزی» در سال ۱۳۴۳ صورت می‌گیرد.» که اینجا براساس قصه‌های «هزار و یک شب» می‌توان گفت فرد اصلی در نگارش فیلم نامه و دیالوگ نویسی خود جلال مقدم بوده. در اینجا نکته‌ای که لازم می‌دانم به آن اشاره و تأکید کنم مسئله ترس است. از زاویه دید یک روشنفکر (منت‌ها به شکل متوقعانه از خیلی بالا) که از نگاهی روان شناسانه به آن می‌پردازد. ترسی که بعدا به شکلی متفاوت در «خشت و آیینه» ابراهیم گلستان هم در سال ۱۳۳۴ می‌بینیم.
 
شاید به هر حال این‌ها زاییده شرایط باشد. واکنش یک روشنفکری که هم می‌خواهد حدیث نفس خودش را داشته باشد و هم اولین گام‌ها را بر دارد برای راهیابی به یک سینمایی که از یک مناسبات و اصول خیلی برنامه ریزی شده و در عین حال فرهنگی و حرفه‌ای برخوردار نیست. بخشی از آن می‌خواهد از یک جذابیت و مخاطب شناسی معقولانه برخوردار باشد و بخشی دیگر همان طور که اشاره کردم نسبتی با فردیت خود نویسنده و هنرمند داشته باشد. اما مهم‌تر از همه مستند سینمایی و درخشان «خانه خدا» است که پرمخاطب بود و البته در طول تاریخ سینما حرف وحدیث‌های زیادی درباره سازندگانش به وجود آورد.
 

فیلم «فرار از تله» را از بهترین فیلم‌های سینمای ایران و از یادگار‌های باارزش جلال مقدم برای سینماگران نسل بعد می‌توان قلمداد کرد، فیلمی که مقدم آن را در سال ۱۳۵۰ و در دزفول جلوی دوربین برد. این فیلم را می‌توان در فهرست سینمای موج نو نیز قرار داد؛ فیلمی که هم از سینمای وسترن آمریکایی الهام گرفته و هم از سینمای روشنفکری ژاپن، اما حال و هوایی ایرانی دارد و با مخاطب سینمای ایران ارتباط برقرار می‌کند. بهروز وثوقی و داود رشیدی دو بازیگر اصلی و دو قهرمان این داستان هستند.

محور اصلی فیلم دلدادگی است و تلاش قهرمان داستان برای رسیدن به عشق زندگی اش، اما بازهم خلاف تنها راه پیش روی قهرمان است و به دنبال آن تعقیب و گریز با خلافکاران و درعین حال فکر رسیدن به دختری که منتظرش مانده است. به گفته منتقدان فیلم نامه بی نقص مقدم به همراه شخصیت پردازی استاندارد، «فرار از تله» را با وجود اِلِمان‌های عاشقانه از فیلم‌های فارسی قبل از انقلاب متمایز می‌کند و فیلمی بی نظیر و در خور دیدن به مخاطب ارائه می‌کند که می‌تواند نماینده سینمای فعلی ایران باشد. گام بعدی مقدم، اقتباس از داستان معروف تئودور درایرز نویسنده چپ آمریکایی و ساخت فیلم «پنجره» بود.
 
البته منتقدان آن دوره، فیلم مقدم را بیشتر شبیه فیلم «یک تراژدی آمریکایی» ساخته جرج استیونس ارزیابی کردند تا کتاب درایِرز. نکته‌ای که کمتر به آن توجه شد ساخت و پرداخت حرفه‌ای «پنجره» و میزان تسلط مقدم به عنوان کارگردان بر میزانسن بود. «پنجره» هم در مسیر سینمای میانه قرار گرفت و البته مثل «سه دیوانه» کمتر از انتظار فروخت. مقدم بعد از این فیلم، به جنوب رفت و «فرار از تله» را کارگردانی کرد که بهترین فیلم او و از بهترین‌های تاریخ سینمای ایران محسوب می‌شود. در واقع اوج مهارت حرفه‌ای و تلقی درست مقدم از مفهوم کارگردانی را می‌توان در «فرار از تله» مشاهده کرد.
 

مرحوم داود رشیدی در مصاحبه‌ای گفته بود: سال ۱۳۴۱ به ایران آمدم و مشغول در اداره تئاتر و عشق به تئاتر و در گرمی محیط تئاتری آن موقع به سختی می‌شد به فکر سینما افتاد، اما بالأخره باید این اتفاق می‌افتاد. با جلال مقدم خیلی دوست بودم و از نظر فکری و فرهنگی نزدیک. شاید او در آن زمان تنها کسی بود که می‌توانست من را به طرف سینما بکشاند. زبان یکدیگر را می‌فهمیدیم. خوش اخلاق، ساده، بی ریا و با استعداد بود که به اندازه کافی قدرش شناخته نشد. او با سناریوی زیبای «فرار از تله» سراغ من آمد و در تمام زمان فیلم برداری مهربانی و راهنمایی‌های مؤثرش را فراموش نکردم. اولین فیلم من «فرار از تله» برایم سرشار از خاطرات خوب است. این فیلم نقطه عطفی در زندگی ام بود.

محمدعلی کشاورز هم درباره او گفته بود: «جلال مقدم انسانی باسواد و باشعور بود که راجع به مقوله هنر و به خصوص تئاتر اطلاعات وسیعی داشت. متأسفانه خیلی زود از میان ما رفت.»

جلال مقدم که از آلزایمر رنج مى برد در اسفند سال ۱۳۷۴ بر اثر سانحه رانندگی در خیابان کریم خان زند تهران، به بیمارستان منتقل شد و پس از ۶۰ روز کما، در تاریخ ۲۹ فروردین ۱۳۷۵ درگذشت. بهزاد عشقی در یادداشتی او را «سرباز گمنام سینمای متفاوت» نامید و اصغر نعیمی هم در همان روز‌ها درباره اش نوشت: «جلال مقدم سال‌ها پیش مرد. وقتی که اجازه نیافت فیلم‌های خودش را بسازد».
 
 
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.