صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

از چتر تا ماسک

  • کد خبر: ۶۹۹۳۸
  • ۱۹ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۵
محمدرضا امانی - نویسنده

برای مردمانی که قسمت وسیعی از سرزمینشان را بیابان و خاک بی‌حاصل فراگرفته، باران همیشه نشانه‌ای از برکت و امید بوده است. اما برای برخی مانند شهرنشینانی که روز‌های زیادی از سال را در هاله‌ای از غبار نفس کشیده‌اند، این شادمانی می‌تواند زودگذر باشد و برای کسی که به هزار امید مشتی دانه بر خاک پاشیده است، این امید می‌تواند پایدار‌تر باشد.
اما برای فرهاد چهل‌ودوساله که دارای همسر و دو فرزند است، آلودگی هوا چندان اهمیتی ندارد و زمین دیمی هم ندارد که هر روز بخواهد در انتظار روییدن جوانه‌ای از دل خاک باشد.


او از تمام دنیا یک کارگاه کوچک تولید چادر‌های مسافرتی در حاشیه شهر دارد که آن هم میراث پدر مرحومش است که پیش از مد شدن سفر و مسافرت، در آن انواع خورجین و پالان چهارپایان را تولید می‌کرد.
اما فرهاد در دو سال گذشته همیشه چشمش به آسمان بوده است تا بارانی ببارد. او در این سال‌ها به‌صورت تجربی آن‌قدر در دنیای ابر‌ها غرق شده است که با یک نگاه، با کمترین درصد خطا، متوجه می‌شود ابری که بالای شهر است، باران دارد یا نه.
فرهاد بدون آنکه در جایی از او تقدیر شود یا مصاحبه‌ای از او در مجله‌ای چاپ بشود، خود را یک کارآفرین می‌داند؛ به همین دلیل هم همیشه سعی کرده است با خلاقیت در طراحی و انتخاب جنس مرغوب، کالای متفاوتی را به بازار عرضه کند.


او دو سال پیش در اقدامی جنون‌آمیز، کاربری کارگاهش را از تولید چادر‌های مسافرتی و سایه‌بان‌های برزنتی، به تولید انواع چتر تغییر داد. دلیل این کار پرریسک هم این بود که بسیاری از کارشناسان از روی ماهواره‌های هواشناسی اعلام کرده بودند کشور پس از ۳۰ سال، از دوران خشک‌سالی خارج و وارد دوران تر‌سالی خواهد شد.
این بدان معنی بود که به‌زودی تالاب‌های خشکیده و قنات‌های بی‌رمق و رودخانه‌های خالی به دوران طلایی خودشان باز خواهند گشت و در هر خانه‌ای، بودن یک چتر از تلویزیون ۴۰ اینچ هم واجب‌تر است.
فرهاد با تصوری رؤیایی از آینده، آسمانی بارانی را تصور کرده بود که همه عابران پیاده در زیر آن، یکی از چتر‌های تولیدی او را بر سر دارند.


پاییز و زمستان سال قبل، میزان نزولات آسمانی بیشتر از حد انتظار بود و همین موضوع باعث شد که فرهاد با افزایش چرخ‌های دوخت و بازاریاب، بازار چتر استان و سپس کشور و در قدم بعدی جنوب شرق آسیا را از آن خود کند.
همه‌چیز خوب پیش می‌رفت تااینکه موج ابتدایی کرونا از راه رسید تا جهان را مانند طوفانی نامرئی درهم بپیچد. کسب‌و‌کار فرهاد هم مانند میلیون‌ها نفر دیگر، تحت‌تأثیر بلای قرن قرار گرفته بود. اما فرهاد به دلش نبود که کارگاهش را تعطیل کند و برای گذراندن امور بخواهد آن را اجاره بدهد. چهار کارگر داشت و می‌دانست که اگر آنجا تعطیل بشود، چه روزگار سختی بر کارگرهایش خواهد گذشت.
امسال که میانگین بارندگی از یک دهه قبل هم کمتر بود، فرهاد درحالی‌که به آسمان نگاه می‌کرد و حتی یک لکه کوچک ابر هم نمی‌دید، با خودش فکر کرد از چندصدهزار ماسکی که در کارگاه او تولید شده است، جان چند نفر را توانسته است نجات بدهد؟

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.