صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

توجیه؛ بلای جان انسان معاصر

  • کد خبر: ۸۷۲۴۵
  • ۱۸ آبان ۱۴۰۰ - ۱۳:۲۱
محمدرضا امانی - نویسنده

قطار مانند خزنده چابکی خود را به ایستگاه مترو رساند و آرام آرام متوقف شد. پیرمرد مشمای بزرگی را که بااحتیاط در بغل گرفته بود، سفت‌تر چسبید و همین که خواست از یکی از در‌های قطار سوار بشود، جمعیتی که قصد پیاده شدن داشتند، تنه سختی به او زدند و مشما از میان دست‌های سست پیرمرد کنده شد. پیرمرد ایستاد و ناباورانه به خرمالو‌های متوسط و در آستانه رسیدن که هریک به سمتی درحال غلتیدن بود، نگاه کرد.

لحظاتی بعد تمام مسافر‌ها سوار شدند و آن‌هایی هم که پیاده شده بودند، درحالی که از زور سرما در خویش فرورفته بودند، راه خود را گرفتند و رفتند.

خزنده آهنی با چابکی به راه افتاد و تنها دو نفر در ایستگاه باقی ماندند؛ پیرمرد با خرمالو‌های پراکنده اش و دختر جوانی که از آن سمت داشت با قدم‌های تند، خود را به محل حادثه می‌رساند. با آن کوله و مانتو، برمی آمد که دانشجو باشد و احتمالا برای حضور در کلاس‌های ساعت ۸ صبح قصد سوار شدن به کابین مترو را داشت و چه بسا که با از دست دادن این قطار، حضور به موقع در کلاس را از دست داده باشد.

اما او درحال دویدن، مشمایی از داخل کوله اش بیرون کشید و خرمالو‌هایی را که فرصت غلتیدن به کانال مترو را پیدا نکرده بودند، جمع کرد و به دست پیرمرد داد و هر دو در سکوت، منتظر شدند تا قطار بعدی سر برسد.

در فرهنگ لغت فارسی انسان‌های معاصر در این سال‌ها در زیر واژه «خودخواهی» آمده است: «منافع خود را بر دیگران ترجیح دادن.» و متاسفانه انسان‌های معاصر در این چند سال بیشتر از قبل، منافع خویش را به هر امر دیگری ترجیح داده اند.

«توجیه» بیشتر از قبل هم این است که ما به جای کمک به پیرزن روستایی راه گم کرده‌ای که مستاصل، ساختمان‌ها و خیابان‌های غریبه را نگاه می‌کند، با خود بگوییم بالاخره کسی پیدا می‌شود که او را به منزل دوست و آشنایش برساند.

حالا اگر فرض کنیم تمام چندهزارنفری که تا غروب از مقابل آن پیرزن می‌گذرند، چنین تفکری در سر داشته باشند، نتیجه معلوم است؛ پیرزنی ترسیده و شب و سرما و وجدان‌های آسوده رهگذران.

شهر با تمام امکانات و محدودیت هایش، انسان‌هایی را فارغ از نژاد و زبان و ریشه در خود جای داده است که دربرابر یکدیگر وظیفه‌هایی دارند.

هنوز به خاطرم مانده است وانت‌هایی را که برای کمک به جبهه در کوچه پس کوچه‌های شهر می‌گشتند و مردم به دنبالشان می‌دویدند تا لوازم اهدایی خود را در گوشه‌ای از بار ماشین جای بدهند و حتم داشته باشند که به دست رزمنده‌ای می‌رسد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.