اولین گروه حجاج ایرانی، از مرز زمینی عربستان خارج شد (۲۵ خرداد ۱۴۰۴) حکم خادمی سردار شهید امیرعلی حاجی‌زاده در آستان مقدس امام رضا(ع) + متن و تصویر شهادت حجت‌الاسلام ابوالفضل نیازمند، مبلغ بسیجی، به همراه خانواده در حمله ددمنشانه رژیم صهیونیستی دعای امام سجاد(ع) برای تقویت استواری مرزبانان اسلام هنرمند هنر‌های تجسمی، درپی حمله رژیم صهیونیستی به ایران به شهادت رسید بیانیه جامعه قرآنی سپاه درپی شهادت برخی فرماندهان نظامی، دانشمندان هسته‌ای و جمعی از هموطنان کشورمان پیکر مطهر شهدای جنایات اخیر رژیم صهیونیستی، روز سه‌شنبه (۲۷ خرداد ۱۴۰۴) در تهران تشییع می‌شود نقاشی جدید روح‌الامین با موضوع امتداد راه شهدا | خلق سه اثر دیگر برای محرم برپایی جشن غدیر ۱۴۰۴ با توزیع کیک ۲۰تنی در نجف اشرف + فیلم تازه‌ترین تصمیم درباره چگونگی انتقال زائران ایرانی از عربستان (۲۵ خرداد ۱۴۰۴) شادمانه‌ای کودکانه در عید غدیر ۱۴۰۴ | تکریم غدیر و یادمان شهدا در موکب انصارالحسن(ع) برگزاری راهپیمایی کیلومتری غدیر هم زمان با سراسر کشور در مشهد (۲۴ خرداد ۱۴۰۴)+ فیلم طبخ و توزیع ۳۴ هزار پرس غذای گرم در حاشیه شهر مشهد به‌مناسبت عید غدیر ۱۴۰۴ + فیلم آخرین زیارت شهید حاجی‌زاده در حرم حضرت معصومه(س) ساعاتی قبل از شهادت + فیلم شهیدی که از شهید گفت | بازخوانی سخنان شهید طهرانچی درباره شهید طهرانی مقدم برگزاری برنامه کیلومتری غدیر با شعار «ایران، ذوالفقار علی(ع)» در مشهد + زمان و مکان ویدئو | آهنگ جدید محمد معتمدی با نام «ایرانِ علی (ع)» در روز عید غدیر منتشر شد برگزاری مراسم ۱۰ کیلومتری غدیر ۱۴۰۴ تهران + فیلم مساعدت مسئولان عربستان برای بازگشت حجاج ایرانی اطعام گسترده عید غدیر با مشارکت ۲ هزار خانواده مشهدی | هر خانه، یک سفره ولایت + فیلم
سرخط خبرها

خاطرات زیارت

  • کد خبر: ۸۹۲۸۸
  • ۰۳ آذر ۱۴۰۰ - ۱۲:۳۵
خاطرات زیارت
محمدرضا امانی - نویسنده

آن ذوق و شادی پنهانی را که شاید بچه‌های دیگر با آمدن اسفند بر دل هایشان نازل می‌شد، ما در آن سال‌ها در اواخر شهریور حس می‌کردیم. خوشه‌های گندم را درو کرده بودیم و میان خرمنگاه روی هم انباشته بودیم. تابستان داشت نفس‌های آخرین را می‌کشید و آفتاب که از وسط آسمان رو به غرب می‌رفت، سوز سردی میان بیابان به جانم می‌نشست.

بابا کاپشن کهنه و سنگینش را روی سرم می‌کشید و خودش می‌رفت تا دانه‌های گندم را باد بدهد و کاه و گندم را از هم سوا کند.

سفر نزدیک بود و همین که گندم‌ها در کیسه سرازیر می‌شد و به شهر برده می‌شد و بابا با جیب‌هایی که از اسکناس قلنبه شده بود به خانه بر‌ می‌گشت، دیگـــر موعــد سفر رسـیده بود.

روز بعد آفتاب نزده، پدرم با میخ بلندی که سرش را پخ کرده بود و حکم سوئیچ را داشت، آن پیکان سبز لجنی را استارت می‌زد. من و خواهرانم درحالی که همان کفش و لباس‌های کهنه را به تن داشتیم، در صندلی عقب بر سر اینکه چه کسی کنار پنجره بنشیند، کلنجار می‌رفتیم. اما نبضمان از شادی در جنبش بود و می‌دانستیم که چند روز دیگر لباس‌های تازه و نویی را که از بازار‌های تنگ و باریک خریده ایم، به تن می‌کنیم.

در جاده خلوت، چشم می‌دوختیم به بوته‌های گون و آرام آرام خواب، چشم مان را سنگین می‌کرد. نزدیکی‌های ظهر که بابا ماشین را کنار جاده نگه می‌داشت، از خواب بیدار می‌شدیم و تن‌های خسته مان را در آفتاب گرم شهریور کش وقوس می‌دادیم. من و خواهرانم با شادی کودکانه از تپه‌ای بالا می‌رفتیم و شهر بزرگی را که آن دور‌ها نمایان بود، تماشا‌ می‌کردیم.

به اینجای سفر که می‌رسیدیم، حال مامان و بابا دیگر مثل قبل نبود. انگار حادثه‌ای ناگوار رخ داده بود و توان قدم برداشتن را از آنان گرفته بود. سست و نامتعادل هم را کمک می‌کردند تا از تپه بالا بیایند. مامان از همان میان راه اشکش جاری می‌شد.

اما بابا صبر می‌کرد تا خوب به بلندی برسد. رو به شهر می‌ایستاد و با زانو‌هایی که به وضوح می‌لرزید، دستش را سایبان چشم‌ها می‌کرد و خیره می‌شد به نقطه‌ای از شهر بزرگ؛ مثل تشنه‌ای که از دور دریا دیده باشد، یک باره شانه هایش از گریه تکان می‌خورد. مامان کنارش می‌ایستاد و زمزمه می‌کرد: «السلام علیک یا غریب الغربا!» بابا هم تکرار می‌کرد و صورتش را با دست می‌پوشاند تا کسی گریه هایش را نبیند.

لحظه‌ای دیگر چشمه اشک‌ها خشکیده بود و شادی غریبی در چشم هایشان می‌نشست. بابا از ذوق، یکی از خواهرهایم را روی دوش می‌گرفت و با انگشت جایی از شهر را نشانش می‌داد.

اصرار می‌کردم که من هم می‌خواهم ببینم. روی دوش‌های بابا آن قدر بلند بود که وسط شهر، گنبد طلایی امام رضا (ع) را ببینم. بابا یادم داد که دستم را روی سینه بگذارم و بگویم: «السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا!»

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->