نجمه موسوی کاهانی - اوایل هفته جاری بود که خبر آتشسوزی عمدی یک واحد آپارتمان در یکی از مجتمعهای مسکونی واقع در بولوار صادقیه به گوش رسید.
عدهای از شهروندان و ساکنان مجتمع مسکونی با دفتر شهرآرامحله منطقه ۱۲ تماس گرفته و خواستار تهیه گزارش از این حادثه دلخراش شدند، از این رو با شتاب فراوان خود را به محل حادثه رساندم. در مسیر حرکت به سمت بولوار صادقیه ماشینهای آتشنشانی و کلانتری را مشاهده کردم که با سرعت زیاد خود را به محل حادثه میرسانند، یکی از واحدهای طبقه سوم در بلوک ۶ دچار حریق شده بود. خدا پدر و مادر آتشنشانان ایستگاه شماره ۱۷ و ۳۰ را بیامرزد، در سریعترین زمان خود را به محل حادثه رسانده و در حال مهار آتش بودند. مادری نگران و دختری گریان که خانهشان طعمه حریق شده است، روی زمین نشستهاند و صدای فریادهایشان در بین جمعیت گم شده است. همسایهها نگران هستند که آتش به خانه آنها سرایت نکند، آخر این بلوک ۱۶ واحدی است و بیش از ۶۰ نفر در آن سکونت دارند. همچنان همهمهها ادامه دارد تا اینکه آتش مهار شده و همه یک نفس راحت میکشند، اما هنوز عدهای مضطرب در حال فرار از ساختمان هستند، مرد همسایه طبقه چهارم برادر مریضش را در خانه رها نکرده و بهسختی با هم از پلههای دود گرفته پایین میآیند، چند پسر غرق در دود و یک نوجوان نیمهسوخته نیز همراه مأموران آتشنشانی از ساختمان خارج میشوند.
خانمی که متوجه شده است خبرنگار روزنامه هستم به سمتم میآید و خود را «خانم مجیدی» معرفی میکند. وی درحالی که بسیار نگران و پریشان بود، گفت: من همسایه دیواربه دیوار واحدی هستم که دچار حریق شده است، خداراشکر که پسرم در خانه بود و بچهها را نجات داد.
از او درباره شروع آتشسوزی پرسیدم، خانم مجیدی درحالی که دست و پایش از شدت اضطراب میلرزید، جواب داد: از صبح صدای دعوا در خانه بلند بود، داماد معتاد است و دختر بیچاره را به باد کتک گرفته بود، دخترک ماه پیش نیز به خاطر دست درازیهای این مرد دو هفته در بیمارستان بستری بود، تازه از بیمارستان مرخص شده بود که دوباره سروکله مردک معتاد پیدا شد.
خانم مجیدی درباره اینکه از کی متوجه آتشسوزی شدهاند، میگوید: حوالی ساعت ۳ یا ۴ بعدازظهر بود که دعواها شدت گرفت. داماد عصبانی در خانه را شکست، ما خیلی ترسیده بودیم و جرئت نمیکردیم درخانه را باز کنیم. از صداها متوجه شدیم «علی» پسر نوجوان خانواده که فقط ۱۳ سال دارد با شوهرخواهرش درگیر شده است که حاصل این درگیری مجروحیت شدید علی بود. بعد از بگومگوی علی با مرد معتاد، یکی دو ساعتی صداها خوابید تا اینکه فریاد بچهها بلند شد که میگفتند: «کمک، کمک، داره خونه رو آتیش میزنه.»
همسایه دیوار به دیوار خانهای که دچار حریق شده است میافزاید: بعد از اینکه فریادهای بچهها که با ناله از همسایهها کمک میخواستند بلند شد، صدای مهیبی آمده و خانه همسایه دچار حریق شد. ما مانده بودیم که چه کنیم و بچههای طفل معصوم را چگونه از آن جهنم نجات دهیم، پنجره پذیرایی منزل ما فاصله اندکی تا پنجره پذیرایی خانه مجاور دارد، ازاین رو پسرم تصمیم گرفت تا بچهها در آتش نسوختهاند، آنها را از راه پنجره فراری دهد، اگر کاری نمیکردیم که بچهها در آتش میسوختند، اگر هم اقدامی میکردیم که با ریسک همراه بوده و امکان داشت بچهها از طبقه سوم به پایین سقوط کنند. خلاصه پسرم به هر مشقتی بود، ۳ فرزند همسایه را از پنجره به داخل خانه ما آورد، بچههای بیگناه حسابی ترسیده بودند، نه میتوانستند حرف بزنند، نه میتوانستند راه بروند، فقط از ترس میلرزیدند.
مریم خانم، همسایه بلوک روبهرو است. وی درباره چگونگی رخ دادن حادثه آتشسوزی میگوید: با چشمان خود دیدیم که داماد خانواده با یک ۴ لیتری بنزین وارد خانه شد، اما تا به پایین بلوک آمده و همسایهها را خبر کنم، کار از کار گذشته بود. صدای انفجار آمد و منزل همسایه دچار حریق شد. مریم خانم ادامه میدهد: ماشینهای آتشنشانی یکی پس از دیگری در محل حاضر شدند و بعد از مدت زمان کوتاهی آتش را مهار کردند، همچنین کارکنان کلانتری شماره ۲۳ الهیه در محل حاضر شدند و وقایع فوق را صورت جلسه کردند. با حضور کارکنان کلانتری داماد خانواده ترسیده و پا به فرار میگذارد.
مریم خانم در ادامه گفتگو با ناراحتی میگوید: بنده خدا مادر خانواده این واحد را اجاره کرده است. کارگر است و بچههایش را با پول زحمتکشی بزرگ میکند. توی این شرایط سخت، بدون پدر و با سه، چهارتا بچه قد و نیمقد، دامادش به جای اینکه دستش را بگیرد و باری از روی دوشش بردارد، قوز بالای قوز شده و هراز چندگاهی تن این خانواده که هیچ، بلکه تن ساکنان یک مجتمع را میلرزاند. نمیدانم چرا مادر خانواده از او شکایت نمیکند، اگر نیاز باشد همه ما همسایهها حاضریم بر مظلومیت او و شرارت دامادش شهادت دهیم.
ساعت حول و حوش ۸ شب است. آتش مهار شده و کارکنان آتشنشانی به ساکنان این بلوک ۱۶ واحدی اجاز میدهند که به منازل خود برگردند. مادر خانواده با چشمانی اشکبار میرود تا شاید بتواند تعمیرکاری برای مرمت درهای شکسته خانهاش پیدا کند. دخترک بیستساله هم که از بازگشت شوهرش و آبروریزی بیشتر از این میترسد، بیرون رفته و توی کوچه نشسته است. علی سیزدهساله هم که از ضربات چاقو چند جراحت کوچک برداشته است، نقش مرد خانواده را بازی میکند و به همراه دوستانش در منزل مانده است تا مراقب خانه بدون در باشد. آیا آتش بهراستی مهار شده یا زیر خاکستر است، چراکه مرد عصبانی تهدید کرده است که بهزودی خواهد آمد.