در روزگاران قدیم، نرسیده به قرن یازدهم، در سرزمین شاندیز حکیمی زندگی میکرد که بسیار دانا و مطلع بود و به همین خاطر شاگردان بسیاری داشت که در مؤسسه آموزشی وی ثبت نام کرده و هرروز در درس وی حاضر میشدند و به کسب علم و رهنمود و معرفت میپرداختند. حکیم دانا علاوه بر جلسات سخنرانی عمومی و کارگاههای تئوریک نیمه خصوصی، برنامههای تخصصی اردوهای دونفره یا سه نفره پایان هفته را نیز با مریدان خاص خود برگزار میکرد و طی آن، یک یا دو نفر از مریدان در سفری سی وشش ساعته با حکیم همسفر میشد و از این رهگذر حکیم مبانی و مبادی حکمت نظری و عملی را در ذهن و جان آنها نهادینه میکرد. روزی حکیم به یکی از شاگردانش ـ که مشغول برخی فعالیتهای سازنده اقتصادی شده بود ـ اعلام کرد که نوبت حضور او در برنامه تخصصی سفر یک روزه فرا رسیده است.
مرید آماده شد و لباس مکفی پوشید و کوله اش را بست و از آنجا که به کمتر کسی اعتماد داشت، پول هایش را نیز در داخل کوله اش جاساز کرد و به همراه حکیم به راه افتاد. حکیم از آنجا که علاوه بر علوم و حکمتهای متداول، بر علوم غریبه و حکمتهای ماورائی نیز تسلط کامل داشت، متوجه شد که مرید پول هایش را به همراه خود آورده است، اما چیزی نگفت تا در فرصت مناسب به او درس زندگی بدهد. در میانه سفر تخصصی، حکیم و مرید به یک دوراهی رسیدند و توقف کردند.
مرید پرسید:ای حکیم بزرگ، از کدام طرف برویم که از دزد و راهزن و کیف قاپ و زورگیر و خفت کن در امان باشیم؟ حکیم نگاهی به راه سمت راست و نگاهی به راه سمت چپ و نگاهی به مرید کرد و گفت: کوله ات را زمین بگذار. مرید گفت: چشم و کوله اش را زمین گذاشت. حکیم گفت: حالا از هر طرف بروی و هزارتا دزد و راهزن و کیف قاپ و زورگیر و خفت کن نیز سر راهت باشند هیچی ات نمیشود. مرید گفت: آهای حکیم، عجب درس بزرگی به من دادی و چه باظرافت و به طور غیرمستقیم به من آموختی که آدمی هرچه سبک بارتر باشد ترسش کمتر میگردد. وی سپس افزود: اتفاقا در نظر داشتم این پول را برای تسریع در گسترش ضلع جنوبی مؤسسه و تأسیس کافی شاپ اندیشه و حکمت معاصر و در راستای جذب هرچه بیشتر نسل هرچه جوان تر، به مؤسسه هدیه کنم، اما حالا که میفرمایید همین جا میگذارم و میرویم.
در این هنگام حکیم رو به مرید کرد گفت: البته آنچه مهم است نقطه نظر تو و میزان دلبستگی تو به پول است، نه خود پول؛ و وقتی تو آمادهای که پول خود را بر سر راه بگذاری، یعنی نقطه نظرت درست و دلبستگی ات اندک است. پس لازم نیست. وی افزود: از آنجا که درس زندگی را گرفتی و نمره ات هم بیست شد، سفر تخصصی ما نیز همین جا به پایان میرسد. به این ترتیب سفر تخصصی به پایان رسید و مؤسسه از سمت ضلع جنوبی گسترس یافت و کافی شاپ اندیشه و حکمت معاصر تأسیس شد و هم اکنون علاوه بر توفیق در جذب مخاطبان جدید، برای اعضای مؤسسه نیز نیمه بها میباشد.