ویژگی پر اهمیت عکاسی – در تقابل با نقاشی یا تصویرسازی دیجیتال- وابستگی آن و بنابراین قابلیت ارجاعش به شخص، جغرافیا، فرهنگ و حتی شیئی است که عکس وابسته یا درباره آنها ثبت شده است. این حضور مادی منشأ خلق یک تصویر است که در نتیجه معنای عکس بر پایه آن شکل میگیرد. شاید به همین دلیل است که رولان بارت بر این باور است «اساسا قابلیت ارجاعی عکاسی است که به آن اعتبار و معنا میبخشد.» عکس متفاوت و اثرگذار مرتضی رفیع خواه، عکاس کاربلد و جوان گیلانی، از آن عکسهایی است که در عین سادگی بصری دارای وجه معنایی عمیقی است.
در اولین برخورد با این عکس ممکن است مخاطب تصور کند با قابی از یک فیلم روبه روست. به عنوان مثال، شبیه صحنههایی از فیلمهای مرحوم کیارستمی یا مجید مجیدی. به این دلیل که چشم مخاطب هیچ وقت عادت ندارد که مردی را سوار بر اسبی ببیند که روی پشتش یک تخته سیاه حمل میکند، اما حقیقت ماجرا این است که چنین صحنهای و شبیه آن در بسیاری از نقاط صعب العبور روستایی و عشایری ایران عادی است.
درست در همین نقطه ارجاعات عکس آغاز میشود. عکس مرتضی رفیع خواه، معلمی را سوار بر اسب نشان میدهد که با تخته سیاهی بر پشت مسیرصعب العبور بین روستایی را میپیماید. معدود نشانههایی که از نوع اقلیم و معماری وجود دارد برای معرفی و ارجاع جغرافیای عکس کافی است و به خوبی ارتفاعات بارانی شمال کشور را برای مخاطب آشنا تداعی میکند. عکس به لحاظ زیبایی شناسی و ترکیب بندی هم حرف برای گفتن دارد.
چیدمان کلبه، فرم مسیر خاکی و محل قرارگیری سوژه در بهترین موقعیت است، اما ورای همه این ها، قدرت دراماتیک عکس رفیع خواه چشمگیر است. درامی که گره و نقطه عطف خود را از آن تخته سیاه بسته بر پشت مرد میگیرد. در واقع این مرد حامل نمادین آگاهی است. او، چون سفیری قرار است دانش را در آن نقاط سخت و روستایی برای کودکانشان به ارمغان ببرد.
مأموریتی سخت در نشر آگاهی. از نظر من این عکس تا حد زیادی در انعکاس این تفسیر موفق بوده است. معلمان زیادی هستند که در نقاط دور افتاده و سخت عاشقانه برای نشر آگاهی و آموزش، پهلوانانه تلاش میکنند. تلاشی که با هیچ حقوق و مزایایی قابل سنجش نیست. به بهانه هفته بزرگداشت مقام معلم و استاد، این یادداشت را تقدیم به تمام تلاشگران و نشر دهندگان آگاهی میکنم.