در بین رشتههای مختلف هنری؛ ادبیات، سینما و عکاسی بیشترین رویارویی را با «شهر» دارند و در این بین عکاسی به باور نگارنده صریحترین و نقادانهترین رویارویی را با موضوع «شهر» دارد. اگر بهصورت موجز و گذرا بخواهم اشاره کنم بهطور معمول برخورد عکاسی و شهر از دو صورت کلی جدا نیست.
۱-رویکرد مکاننگارانه؛ رویکردی که در آن منظر شهری باز، توجه به محله، معماری و ساختمان و نبود آدمها یا حضور بیاثر آنها توجه دارد.
۲-رویکردی که در آن به تعامل انسان و شهر میپردازد. در این تقابل بهقول سوزان سانتاگ، عکاس در قالب یک ناظر برای شهر حاضر میشود.
او یک نقاد اجتماعی است که برداشتهای گذرا، کوتاه و تجسسی خود را از چشمی دوربینش به مخاطب انتقال میدهد. مجید شقایی فلاح، عکاس و مجسمهساز، از عکاسان خوب و کمکار مشهدی است.
بیشتر عکسهای او در گروه دوم قرار میگیرند عکسهایی که در حیطه عکاسی شهری حالا به پختگی و امضای شخصی رسیدهاند. عکس پیشرو از آن جمله عکسهاست که در شهر تبریز از سوی او ثبت شده است. رولان بارت، متفکر و منتقد فقید فرانسوی، اعتقاد داشت، هر اثر هنری در بیان معنا دارای دو وجه است. دلالت صریح و دلالت ضمنی. دلالت صریح همان وجه بصری قرار گرفته در ترکیببندی عکس است و دلالت ضمنی معنای پنهانی است که حاصل رویکرد ذهنی عکاس است.
در عکس مجید شقایی ما یک خانواده را میبینیم که به سمت یک منظر شهری باز پشت به دوربین در حال رفتن هستند (دلالت صریح)، اما عکاس به دنبال چیزی بیش از این تصویر بوده است و گواه این ادعا انتخاب زاویهدید باز (واید) انتخاب لحظه گرگومیش عصرگاهی یا لحظه آبی است. شقایی با انتخاب این زاویه دید و تم رنگی مناسب وجهی تغزلی به عکس خود بخشیده است.
به خوبی محسوس است که عکس در فصل زمستان و در یک هوای سرد و برفی ثبت شده است، اما نهتنها این سرما به مخاطب منتقل نمیشود که حتی مود سرد آبی حاصل از لحظه گرگومیش هم تأثیر ذهنی برعکس بر بیننده میگذارد. به این دلیل که ما کارکرد معنایی شهر را در مقابل این خانواده، از تعریف «شهر» به تعریف «خانه» در تغییر میبینیم.
خانواده چهارنفره با اینکه پشتش به مخاطب است، اما فرم چیدمان و رفتنشان کاملا این حس را منتقل میکند که از رابطه گرم و خوبی برخوردارند. دخترکی که دست پدر را گرفته است و مشغول توضیح یا تفسیر چیزی است و پسرکی که کنار مادر خود در پشتسر نقش یک حامی و همراه را دارد و آنسوی قاب چراغهای روشن منازلی را میبینیم که به ظن مخاطب یکی از آن خانهها با آغوش باز منتظر رسیدن این خانواده است و به صورت استعاره هرکدام از آن چراغهای روشن میتواند نشان یک خانواده و یک زندگی باشد.