سالهای زیادی است که همچنان بین طرف داران دو نظریه عکاسی اوبژکتیو و سوبژکتیو و ارائه تعاریفشان بحث و مناظره برقرار است. اما آنچه که مهم است ابطال نظریه قدیمی «عکس به ما چیزی را نشان میدهد که اگر خودمان هم آنجا بودیم میدیدیم» است؛ بلکه نکته حائز اهمیتی که برای هردو دسته عکاسان عینی و ذهنی و به طور کل عکاسی صادق است؛ به قول والتن «عکاسی گونه جدیدی از دیدن را به ما نشان میدهد.»
عکس مهران میرزایی، عکاس خوب مشهدی، نمونه موفق تسلط ذهن عکاس در خلق یک اثر هنری است. تمام شاخصههای اثر هنری از زیبایی شناسی تا خلاقیت در این عکس دیده میشود، اما مهمترین نکته حضور پررنگ عنصر خیال است. ماجرای ساده شده عکس این است؛ مردی از پشت پنجره قطاری در حال حرکت، بیرون را تماشا میکند.
صحنهای که بسیاری از ما با آن روبه رو شده ایم یا خود در نقش همان مسافری که توی راهروی واگن به مناظر بیرون خیره شده است، ظاهر شده ایم. اما کارستانی که مهران میرزایی در ثبت این عکس انجام داده است گذر از عینیت و استناد به ذهنیت و انتزاع است. برای خلق این عکس به جز اشراف فنی عکاس، او باید حواسش هم زمان به سه شاخصه دیگر هم میبود.
اول؛ انعکاس نگاه مرد و فرم آن روی شیشه، دوم؛ زاویه قرار گرفتن عکاس و سوم؛ که مهمترین نکته و در عین حال کم توجهترین بخش از نظر مخاطب است، قسمت تیره سمت چپ کادر است که باعث شکل گرفتن چهره مرد و تفکیک آن از زمینه شده است. عکاس برای در آوردن این فضا منتظر لحظه قرار گرفتن بین روشنایی و تاریکی بوده است.
برای همین این عکس درست در زمان بدو ورود قطار به یک تونل عکاسی شده است. در این عکس قطار، مرد و طبیعت بدل شده اند به بخشی از خواسته و آرمان عکاس برای حمل جهان بینی او. مجموع این نکات ما را روبه رو میکند با یک ذهن متشخص که نبوغش باعث شده مخاطب از فضایی عادی به جهانی دیگر رهنمون شود.
درست مثل خود عکس که گویا لحظهای از عبور، دگردیسی یا حتی هبوط انسانی را در آن شاهد هستیم. به خصوص کشیدگی منظره روشن طبیعت از انحنای صورت مرد به اطراف و بیرون، بازی ذهنی درهم تنیدگی انسان و طبیعت را برای مخاطب ایجاد میکند. انسانی که فرمش از جان طبیعت در حال بیرون کشیدن است. حالا سؤال این است که آیا تاریکی او را به سوی خود جذب میکند یا او روشنایی را با خود به دل ظلمت خواهد برد؟ این پرسشی است که برای هر بینندهای پاسخی متفاوت خواهد داشت.