آدمیزاد باید دل بزرگی داشته باشد، وگرنه در این دنیا که مدام ممکن است با چیزهایی روبه رو شود که طاقتش را طاق و حال خوبش را ضایع کند، کم میآورد.
در این دنیا همان طور که آدمهای خوب و نیک رفتار و خوش معاشرت زیادند، آدمهای سخت و بدسیرت و بدخلق هم ممکن است روزی، جایی سر راهمان قرار بگیرند؛ تجربهای که به گمان من جزو آزمونهای سخت زندگی است؛ آدمهایی که ممکن است در کوچه و خیابان، در محل کار، در ارتباطات روزمره، جایی با آنها روبه رو شویم و به واسطه خلقیات و روحیهای که دارند، به دیگران آسیب میزنند.
گاهی این آسیبها جزئی اند؛ آن قدر که شبیه زخم کوچکی میتوانی ترمیمش کنی و به زندگی بازگردی. اما گاهی این آسیب ها، ضربه هولناکی است که امکان دارد زندگی انسان دیگری را تا مرز تباهی ببرد. شبیه همان دماغه صخرهای که ناگاه در زندگی به آن برخورد میکنی و از هم فرو میپاشی.
گاهی این خطاها از ظلمی کوچک یا تحقیر و توهین و... به خطاهای بزرگ تری میرسند که حتی جبرانشان ممکن است سخت و نشدنی باشد.
اما در این میان، آدمیزاد برای زندگی باید بتواند از همه سیاهیهای پیرامونش عبور کند؛ از همه خطاهایی که دیگران در حقش مرتکب شده اند و همه لحظههایی که بابت آسیبهایی که میبیند، رنج میکشد. برای رهایی از این جنس رنج ها، برای سبک باری روح و برای نماندن در بند خشم و کدورتها و زیستنی که آسایش فرد را به همراه داشته باشد، یکی از نسخههای شفابخش بخشیدن و گذشتن از بدیهایی است که دیگران خواسته و ناخواسته مرتکب میشوند. جایی نوشته بود: «بخشیده ام. شما هم اگر بخواهید، میتوانید ببخشید. آدم زمین نیست که بتواند بار همه این تلخیها را به دوش بکشد.»
بخشیدن، دل بزرگی میخواهد، اما تجربه اش به آنچه در آیات قرآن آمده است، میارزد. در فرازی از آیه۱۳۴ سوره آل عمران میخوانیم: «.. وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»؛ «و خشم خود فرونشانند و از (بدی) مردم درگذرند و خدا دوستدار نکوکاران است.»