من هزینه خانوار هستم و سالهای سال است که درآمد خانوار مرا تعقیب میکند تا به من برسد.
من هم سرعت خوبی دارم و هر چند وقت یک بار رکورد قبلی خودم را میشکنم.
البته وقتی یارانه یا حقوق یا عیدی واریز میشود، درآمد اعتماد به نفس میگیرد و با خودش میگوید: این دفعه دیگه دستم به هزینه خانوار میرسه. ولی به این فکر نمیکند که من سرجایم توقف نکرده ام و همین طور منتظر نمانده ام که او به من برسد. شبها موقعی که بعضی کالاها افزایش قیمت شبانه هم دارند و گاهی هم صبح جمعه، من به حرکت خودم ادامه میدهم و فاصله خودم را با درآمد بیشتر میکنم.
هر وقت پشت سرم را نگاه میکنم و درآمد را میبینم که عرق ریزان و نفس نفس زنان به دنبال من میآید تا به من برسد خنده ام میگیرد. البته آخر ماهها که هنوز حقوقها واریز نشده است، هر قدر پشت سرم را نگاه کنم به خاطر فاصله زیادم اصلا او قابل مشاهده نیست.
مسئولان هم خیلی دوست دارند که درآمد از من جلو بزند، ولی در عمل بیشتر به من که هزینه هستم دارند کمک میکنند. برخی کارهایشان تعجب برانگیز است و با اینکه بارها اتفاق افتاده که جواب نگرفته ا ند باز هم تکرار میکنند. مثلا همین قیمتهای دستوری که میگویند مرغ از این قیمت نباید بالاتر فروخته شود. وقتی خود فروشنده مرغ را چند هزار تومان از قیمت مصوب گرانتر خریده است، چگونه میتواند آن را ارزانتر از قیمت خرید خودش بدهد.
این چیزها قواعد بازار را به هم میریزد و دودش میرود توی چشم درآمد و از آنچه هست هم عقبتر میافتد.
درآمد همیشه در خطر مصدومیت قرار دارد، مثلا کافی است یک مریضی پیش بیاید یا ماشین خراب شود، آن وقت دیگر درآمد پدرش درمی آید، ولی به من نمیرسد.
البته خیلی از آدمها هم از این همه پویایی و پرواز من سود میبرند. مثلا کسانی که با وعده مهار کردن من یعنی هزینه، مسئولیت گرفته اند یا کسانی که به خاطر رو به رشد بودن من جنس احتکار کرده اند و بعد از مدتی فروخته اند.
خلاصه این تعقیب و گریز همچنان ادامه دارد، ولی برای بیننده دیگر هیجان انگیز نیست، چون برنده از پیش معلوم است.