صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

مسافر سنت در هزاره سوم

فاصله اجتماعی در مواجهه با لکسوس

  • کد خبر: ۳۵۲۷۷
  • ۳۱ تير ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۴
حجت الاسلام محمدرضا زائری - پژوهشگر دینی
شنبه-مسائل مشترک زندگی روزمره تنها جایی است که خط‌کشی‌های مرسوم اعتقادی و سیاسی در آن هیچ جایی ندارد. درمیان کسانی که ماسک نمی‌زنند هم مذهبی و انقلابی هست و هم بی‌اعتقاد و ضدانقلاب. درمیان آن‌ها هم که با دقت رعایت می‌کنند و کاملا مراقب ضوابط بهداشتی هستند هم آدم‌های کاملا مختلف و متفاوتی دیده می‌شوند.


یکشنبه- توی پیچ دوربرگردان فرمان را کاملا برمی‌گردانم که یکهو ماشین جلویی می‌زند روی ترمز و از عقب به او برخورد می‌کنم. برای عبور ٢رهگذر پیاده ترمز کرده و به همین دلیل تصادفی مختصر را رقم زده است، هرچند طبق قانون من مقصر هستم. تازه چشمم به ماشین جلویی می‌افتد؛ یک لکسوس شاسی‌بلند سفید است! توی فاصله‌ای که داریم از وسط خیابان کنار می‌کشیم تا توقف کنیم با خودم می‌گویم خدا رحم کند، باید همه زندگی‌ام را بفروشم تا حریف لکسوس بشوم! قبل از اینکه کمربند خودم را باز کنم و از ماشین بیرون بیایم، راننده خوش‌تیپ و میان‌سال لکسوس پیاده شده و مشغول برانداز کردن سپر ماشین خودش است. باز با خودم می‌گویم خدا رحم کند؛ الآن که عمامه من را ببیند چه خواهد کرد! وقتی می‌بینم سپر ماشینش چیزی نشده خیالم کمی راحت می‌شود. با لبخندی ملایم می‌گوید: حاج‌آقا فاصله اجتماعی را رعایت نکردید؟ و پیش از آنکه به عابر پیاده و ترمز زدن او اشاره کنم، ادامه می‌دهد که: تقصیر شما نبوده؛ بفرمایید.


می‌تواند الآن به بهانه همین ضربه مختصر یک‌ساعتی مرا معطل نگهدارد، می‌تواند از این فرصت استفاده کند و نیم‌ساعتی به زمین و زمان فحش بدهد، می‌تواند با تبختر و تفرعن از آسیب‌دیدن خودرو گران‌قیمت خود بنالد، اما هیچ نشانه‌ای از تحقیر و توهین در رفتار و گفتارش نیست. می‌گویم: به‌هرحال قانونا من مقصرم و هرچه بفرمایید می‌پذیرم. ولی بدون توقف خداحافظی می‌کند و سوار ماشینش می‌شود. از همان دوربرگردان تا مقصد برای سلامت خودش و برکت زندگی‌اش دعا می‌کنم و برای پدر و مادرش فاتحه می‌خوانم.


دوشنبه- راننده تاکسی می‌پرسد: چه کار کنم که دلم آرام شود؟ چند لحظه مکث می‌کنم و بعد می‌گویم: این آرامش ٣سطح دارد؛ یکی آرامش در حداقل‌های زندگی مادی است که اصلا به من و شما ربطی ندارد و کاری از دست ما برای تأمینش برنمی‌آید، مثل رفاه، معیشت، سقف بالای سر و آسایش خاطر از حداقل‌های هرم مازلو تا بدانی که مثلا صاحب خانه‌ات اعصاب تو را به هم نمی‌ریزد! دیگری آرامش روانی در تعامل اجتماعی است که قدری در تحقق آن سهیم هستیم مثل اینکه به همسرم دروغ نگویم و خیانت نکنم و هیچ نگران دیدن پیامک‌های تلفن همراهم نباشم. سومی که کاملا به دست خود ماست آرامش معنوی در رابطه با خالق هستی است و اینکه باور داشته باشم همه چیز در دست قدرت خداوند است و این خدای مهربان کاملا مراقب و همراه و پشتیبان من است.


سه شنبه- دوستی که تست کرونایش مثبت شده است، از قرنطینه‌شدن خود خبر می‌دهد. نگران همسر او و دختر کوچکش هستم.


چهارشنبه- راننده ماشینی که اینترنتی کرایه کرده‌ام دارد از معامله بیست و پنج‌ساله ایران و چین می‌گوید و بعد توی ترافیک اتوبان به ماشین پورشه -در اصل پورش- جلو رویمان اشاره می‌کند و می‌پرسد: حاجی می‌دونی این چنده الان؟ و بعد از پاسخ منفی من، ادامه می‌دهد: ۵ میلیارد و خرده‌ای! اگه الان بهش بزنم باید این پراید رو ول کنم در برم! می‌روم توی فکر؛ الان من دارم توی شهری زندگی می‌کنم و نفس می‌کشم که فاصله بین ٢ خودرو توی اتوبان ۵ میلیارد است!


پنجشنبه- سالگرد درگذشت مرحوم صفایی است؛ استاد «عین. صاد» معروف که از عجایب روزگار بود. روحانی حیرت‌انگیز با روحی بزرگ که شاید سال‌ها بعد ابعاد متنوع شخصیت او شناخته شود. خدایش بیامرزاد که تمام زندگی‌اش را وقف خدمت به مردم کرده بود، تا جایی‌که نه فقط وقت و توان جسمی و دارایی اندک خود را هزینه می‌کرد، بلکه آبروی خود را برای حل مشکل دیگران به میان آورده بود؛ از این و آن قرض می‌کرد و بدهکار می‌شد تا مشکل گرفتاری را حل کند و سفره‌ای خالی را رنگ و رونق ببخشد.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.