زلزله ۴.۲ ریشتری، «روداب» خراسان‌رضوی را لرزاند (۳۱ فروردین ۱۴۰۳) آسیب شناسی خشم و راهکارهای کاهش خشونت در جامعه کشف راز قتل جوان ۴۰ ساله به دست بادیگاردها در مشهد کشف ایمپلنت‌های قاچاق در تهران قتل خونین مدیر یک شرکت‌ لوازم آرایشی در برج ۲۰ طبقه‌اش به دست دوست صمیمی! ممنوعیت عرضه رایگان کیسه‌های پلاستیکی در فروشگاه‌های زنجیره‌ای|مشهد، شهر پیشگام در مدیریت پسماند است سرگردانی مسافران «فلای دوبی» در فرودگاه مشهد دستگیری یک قاچاقچی و کشف ۵۶۶ کیلوگرم مواد مخدر از یک دستگاه تریلی در هنگ مرزی تایباد یک کشته و چهار مصدوم بر اثر تصادف با تریلر در جاده تربت حیدریه (۳۰ فروردین ۱۴۰۳) کشف ۲ کیلو و ۸۵۰ گرم مواد مخدر صنعتی در گمرک دوغارون کمبود ۶ هزار لیتر آب برثانیه در مشهد برای تابستان ۱۴۰۳ طبیعت‌گردان گرفتار در قوچان امدادرسانی شدند (۳۰ فروردین ۱۴۰۳) جان باختن ۶ نفر براثر انفجار کپسول گاز در ترمینال شرق تهران (۳۰ فروردین ۱۴۰۳) وضعیت مطلوب واکسیناسیون دام در خراسان‌رضوی طی سال گذشته تنهایی خطر مرگ را دو برابر افزایش می‌دهد دستگیری متهمان سایبری کنکور که ۱۰۰ هزار «تتر» از داوطلبان دریافت کرده بودند ویدئو | اصلاح احکام رتبه‌بندی ۱۰۰ هزار معلم بازنشسته پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان‌رضوی (٣٠ فروردین ١۴٠٣) | بارش باران در اوایل هفته آتی دو کارمند شرکت حفاظتی قتل مرد معتاد در مشهد را انکار کردند + عکس همه چیز درباره «چای»، اصیل‌ترین نوشیدنی ایرانی
سرخط خبرها
روزنوشت‌های شهری (۶۷)

چالش افشانه زدن به مُهر

  • کد خبر: ۴۹۰۸۷
  • ۱۸ آبان ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۳
چالش افشانه زدن به مُهر
حجت‌الاسلام محمدرضا زائری - پژوهشگر دینی
شنبه| یکی از دوستان نصیحتم می‌کند که برای رعایت شأن علمی و روحانیت خود، حضور در فضای مجازی را کم کن یا حداقل به اسم‌ورسم خودت نباش! می‌گویم اصل حضور را به‌دلایل مختلف لازم می‌دانم و بعد هم به‌نظرم در فضای مجازی، لازم است آدم خودش حضور داشته باشد و صفحه‌اش را خودش اداره کند. من خوب باشم یا بد، دوستم داشته باشند یا دشمنم بدارند، همه می‌دانند با خودم طرف هستند. نه پشت عکس حاج‌قاسم سلیمانی پنهان می‌شوم و نه تصویر گل و بلبل می‌گذارم. خودم هستم و عکس پروفایلم هم عکس خودم است. پیام‌ها یا دایرکت‌ها را هم اگر بتوانم جواب بدهم، خودم جواب می‌دهم. نمی‌فهمم چه معنایی دارد که کسی صفحه‌ای درست کند به‌اسم خودش و مسئول دفتر یا دانشجویانش یا شرکت‌کننده‌های جلساتش برای او صفحه را اداره کنند یا مثلا صفحه‌ای را خودش اداره کند، ولی به‌اسم طرفداران فلانی و خودش پست بگذارد که استاد فلانی فرمودند.

یکشنبه| در خانه بچه‌ها تشکی پهن کرده‌اند و دارند معلق می‌زنند و می‌چرخند. من هم همراهشان می‌شوم که معلقی بزنم، اما نمی‌دانم چه می‌شود که یک طرف می‌افتم و پاهایم هوا می‌شود و سرم گیج می‌رود. بعد که قدری آرام می‌گیرم، همسرم که با نگرانی بالای سرم آمده است، می‌گوید: «فکر می‌کنی هنوز ۲۰ سال داری؟ این کار را کسی باید بکند که جوان است و منظم ورزش می‌کند، نه تو با این سن‌وسال و به‌خصوص حالا که چندوقت است به دلیل کرونا، دویدن و پیاده‌روی روزانه را ترک کرده‌ای!»‌
می‌گویم مشکل من این است که تصور ذهنی‌ام از خودم با سن‌وسال واقعی جسمم تطبیق نمی‌کند، مثل مخارج زندگی که با جیبم سازگار و هماهنگ نیست.

دوشنبه| به‌طور تصادفی سر ظهر، دو جلسه پشت‌سر هم دارم. یکی دم اذان و یکی بلافاصله بعد از نماز و برخلاف انتظار در هر دو جلسه هم پیش‌بینی ناهار کرده‌اند. در هر دو موقعیت هم رودربایستی و تعارف، طوری است که شرایط عذرخواهی و نخوردن نیست. از توفیق اجباری، هر دو جا ناهار گرم و مفصل می‌خورم، درحالی‌که غالب روز‌های کرونایی ازجمله دیروز ناهار نمی‌خوردم...

سه‌شنبه| توی نمازخانه در صف‌های عقب‌تر ایستاده‌ام و کسانی را که وارد می‌شوند، می‌بینم. هنوز نمازجماعت شروع نشده است که یکی از نمازگزاران بلافاصله بعد از ورود، مهری را برمی‌دارد و همان اول کار شیشه کوچکی را از جیبش درمی‌آورد و مهر را ضدعفونی می‌کند. تکبیر گفته‌ایم و مشغول نماز هستیم، اما فکر من همچنان به چالش افشانه زدن به مُهر مشغول است.

چهارشنبه| توی خیابان کسی جلوی مرا می‌گیرد و با زبانی تند و لحنی تلخ و گزنده، چیز‌هایی می‌گوید و به خیال خودش ارشاد می‌کند. خلاصه‌اش اینکه مواضع تو، تضعیف نظام است.
ضمن تشکر از نصیحت و خیرخواهی‌اش، جواب می‌دهم که من دارم چیز‌هایی را می‌بینم و لمس می‌کنم، این فهم من از واقعیت که با فحش دادن شما عوض نمی‌شود، فقط خودتان را خسته می‌کنید.

پنجشنبه| مشغول خواندن کتابی از احوالات و زندگانی و شعر نسیم شمال هستم؛ شاعری که بیشتر به‌دلیل مواضع سیاسی‌اش در دوران پسامشروطه شهرت دارد، اما گمان می‌کنم بشود او را مردمی‌ترین شاعر تاریخ معاصر و یکی از روزنامه‌نگاران عجیب ایران و از مفاخر روحانیان دانست. با این پیشینه، در آوارگی و فقر و غربت، درگذشت و حتی بسیاری، مکان دفن او را هم ندانستند.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->