یک کشته و ۴ مصدوم در پی تصادف در خواف خراسان رضوی (۲ مرداد ۱۴۰۴) در این روزهای گرم اگر هوای آب‌تنی به سرتان زد مراقب غرق‌شدگی باشید | غرق بی‌توجهی نشوید! حجم آب سد‌های مشهد به ۷ درصد رسید | هشدار خروج سد‌های تامین آب از مدار تاکید نمایندگان خراسان رضوی در مجلس بر حمایت از توانمندسازی معلولان و مددجویان بهزیستی | پیشگیری از معلولیت ها ضروری است + ویدئو معاون استاندار خراسان رضوی: خواستار کاهش آسیب‌های اجتماعی و حمایت از اقشار آسیب پذیر هستیم یک نماینده مجلس: خودروسازان داخلی باید پاسخگوی تعداد بالای معلولیت‌های منجر به تصادف باشند آیا لایه‌ای که بر سطح آبلیموی خانگی ایجاد می‌شود، بی‌خطر است؟ نشانه‌های کم‌آبی بدن کدام اند؟ آیا پای ویروس خطرناک جهان به ایران رسیده است؟ آیا رژیم غذایی بر خطر یبوست تأثیر می‌گذارد؟ سهمیه‌های کنکور زیر تیغ اصلاحات جدید | سهمیه‌ها چطور تعیین تکلیف می‌شوند؟ توصیه‌های رئیس اورژانس به زائران پیاده اربعین حمایت کمیسیون آموزش مجلس از تسهیل تحصیل مددجویان و معلولان تحت پوشش بهزیستی معاون وزیر کار: بیش از ۴۰ درصد دانش آموختگان نمی‌توانند شغل مناسب پیدا کنند اعطای سهام ساخت ۵ ساختگاه پنل خورشیدی به ۲۵۰۰ مددجو در مشهد رئیس سازمان بهزیستی: زیست‌بوم توسعه مشارکت‌های مردمی تشکیل می‌شود | کمک ۴۰۰ میلیاردی خیرین در خراسان رضوی + فیلم اطلاعیه رسمی درباره انفجار کنترل‌شده در حوالی قم (۲ مرداد ۱۴۰۴) تغذیه مناسب برای تقویت سلامت کبد خوددرمانی با ویتامین‌ها و مکمل‌های دارویی، ممنوع تولیت توزیع دارو بر عهده وزارت بهداشت است راهکار‌هایی برای حفاظت از پوست و چشم در برابر آفتاب تنهایی تهدیدی برای سلامت روان و جسم پیش‌بینی هواشناسی امروز (۲ مرداد ۱۴۰۴) | ماندگاری هوای گرم در کشور طی ۵ روز آینده تخصیص اعتبار ۱۲۰۰ میلیارد ریالی برای مرمت ابنیه تاریخی آذربایجان شرقی پذیرش ۱۶ هزار معلول زیارت‌اولی از سراسر کشور در مشهد (۲ مرداد ۱۴۰۴) وضعیت دختران بازمانده از تحصیل به کجا خواهد رسید؟ تأسیس ۳۰۰ مدرسه حفظ قرآن در کشور رئیس مرکز تحقیقات بیماری‌های مزمن و صعب‌العلاج: بیش از ۲ میلیون نفر از سالمندان سارکوپنی دارند ۸ شهر ایران در جمع گرمترین‌های جهان (یکم مرداد ۱۴۰۴)
سرخط خبرها
(٥٢) روزنوشتهاي شهري

مسافر سنت در هزاره سوم

  • کد خبر: ۲۱۶۳۹
  • ۲۹ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۶:۲۹
مسافر سنت در هزاره سوم

با دانشگاه دخترم چه كنم؟

شنبه- مردي ميانسال با رويي خوش جلوي من را مي گيرد، سؤال دارد؛ مستأجر كسي بودم و كاملا به من اعتماد داشت و توي زندگي اش راه داشتم. يكبار كه جيبم خالي و دستم تنگ بود شيطان فريبم داد و قدري پول از خانه اش برداشتم! حالا مدتهاست كه پريشان و مضطربم، مي ترسم از اين كرونا بميرم و مديون باشم، چه كار كنم؟ مي گويم اولا خوشحال باش كه توبه كرده اي و پشيماني، ثانيا تا دير نشده پول را برگردان! مي گويد مي ترسم و خجالت مي كشم! ادامه مي دهم: البته لازم هم نيست كه او از نام تو مطلع شود، كسي را پيدا كن كه برود پول را به او بدهد و حلاليت بخواهد و فقط بگويد كه كسي به شما بدهكار بوده و اين را فرستاده، او را ببخشاييد، موقع خداحافظي اضافه مي كنم: فقط عجله كن!

يكشنبه- از راننده ماشين اينترنتي مي خواهم نزديك يك عابر بانك توقف كند تا قدري پول بگيرم براي پرداخت كرايه، وقتي از عابربانك استفاده مي كنم و برمي گردم و داخل ماشين مي نشينم دست دراز مي كند و به من اسپري ضدعفوني كننده و دستمال كاغذي مي دهد تا دستانم را تميز كنم! خيلي خوشحالم كه اين قدر وسواس و دقت در ميان مردم فراگير شده است.

دوشنبه- توي پياده رو سر چهارراه زني كه صورت خود را با فيلتر هوا پوشانده كنار ديوار ايستاده و برگه اي مقوايي در دست گرفته است؛ بي سرپرست و ناشنوا هستم!
مثل هميشه دچار ترديد مي شوم، نمي دانم در اين موارد بايد به افرادي كه نمي شناسيم كمك كرد يا نه؟

سه شنبه-كنار دكه روزنامه فروشي مشغول تماشاي تيترهاي صفحه اول روزنامه ها هستم كه كسي سلام مي كند، مردي است با شخصيت و محترم كه ظاهر آراسته و مرتبي دارد. مرا كنار مي كشد و از خيانت همسرش مي گويد و شرح مي دهد كه دخترش او را از خيانت مادر باخبر كرده و اصرار دارد توي گوشي مستندات را نشانم دهد! هم مي دانم كه كاري از دستم بر نمي آيد و هم مي فهمم كه درددل كردن قدري آرامش مي كند، مرد همچنان حرف مي زند و من به دختري فكر مي كنم كه خيانت مادر را به پدر گزارش داده است و حال پريشان و آينده پريشان تر اين دختر! مرد ادامه مي دهد؛ خانواده ام گفتند كه اين قدر مهر نكن و من نپذيرفتم، سرم نمي شد و حالا همه زندگيم را دارم قسط مهريه مي دهم!

چهارشنبه- سر كوچه كه مي رسم پيرمردي معتاد دارد با ميله اي توي سوراخ صندوق صدقات را زير و رو مي كند تا پولي بيرون بكشد! از اين كه هيچكس به او اعتراض نمي كند متعجب شده ام، جلو مي روم و از او مي خواهم دست از صندوق بردارد، با ديدن عبا و عمامه من اصلا جا نمي خورد و در حالي كه زير لب غُر مي زند كنار مي رود و زماني كه دورتر مي شود مي شنوم كه بد و بيراهي هم مي گويد!
حالا نوبت رهگذران است كه به من چشم غره بروند و شاكي باشند، تعجب مي كنم، خانمي با صداي بلند مي گويد: زورشان به اين پيرمرد بدبخت رسيده! مي روم توي فكر، راست نمي گويد؟ آيا من براي نهي از منكر زورم به بالاتري ها مي رسد؟ به آنها كه مثل اين پيرمرد معتاد و درمانده ضعيف نيستند هم مي توانم چيزي بگويم؟
و حالا كه زورم به آنها نمي رسيد آيا بايد با سكوت از كنار اين پيرمرد مي گذشتم؟ با خود مي گويم كاش لااقل يك اسكناس ده هزار توماني به او داده بودي! هر چه دور و برم را نگاه مي كنم خبري از پيرمرد نيست!

پنجشنبه- وقتي سوار ماشين مي شوم راننده تاكسي مسافر جديد سوار نمي كند و از كنار جواني كه همان مسير من را با صداي بلند اعلام مي كند بي اعتنا مي گذرد، حدس مي زنم كه مي خواهد چيزي بگويد! حدسم درست است، مي گويد: دخترم را زود شوهر دادم تا هوس دانشگاه رفتن نكند ولي حالا بعد از چند سال زندگي و يك بچه پنج ساله مي خواهد به دانشكاه برود! پايش را توي يك كفش كرده و هيچكس حريفش نمي شود، شوهرش هم راضي نيست ولي زورمان نمي رسد! حالا نمي دانم چه كنم.
از او مي پرسم: اگر مجبورش كنيد تسليم شما بشود آيا هميشه حسرت و شوق در دلش نخواهد داشت؟ تا كجا مي توانيد با اجبار و زور توي خانه نگهش داريد؟ آيا كسي مي تواند تضمين بدهد كه آن احساس خسارت و محروميت از چيزي كه خواسته بود در سالهاي آينده به زندگيش ضربه نمي زند؟
او هم سؤال مي كند: آيا تضميني وجود دارد كه بعد از قبولي در دانشگاه هوس اشتغال نداشته باشد و به مرور زندگيش آسيب ديگري نبيند؟ نه من براي سؤال او پاسخي قطعي دارم و نه او براي پرسشهاي من جوابي دارد! به مقصد رسيده ام و بايد خداحافظي كنم و پياده شوم!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->