۲۰۰ هزار دُز واکسن آنفلوانزای ایرانی در راه بازار | واردات ۹۰ درصد واکسن‌های خارجی تا پایان هفته روند ابتلا به بیماری‌های قلبی در میان جوانان رو به افزایش است تنوع کافی شیرخشک‌ها در داروخانه‌ها | امکان جایگزینی برند‌های مختلف با مشورت پزشک اهدای اعضای بیمار مرگ مغزی در مشهد به ۴ بیمار زندگی دوباره بخشید (۸ مهر ۱۴۰۴) سکوتی که باید شنیده شود | گزارشی از وضعیت متناسب‌سازی زیرساخت‌های شهری برای ناشنوایان ماموریت‌های حوادث ترافیکی اورژانس مشهد ۱۱ درصد افزایش یافت دستگیری ۹ زورگیر خشن در مشهد| ماجرای یورش نقابداران قمه کش به جشن های خانوادگی چه بود؟ شکایت مرکز وکلای قوه قضاییه علیه آمریکا و رژیم اسرائیل به دادگاه بین‌المللی گرد و خاک تا چه زمانی مهمان تهران است؟ زنگ هشدار سالمندی جمعیت در چند استان کشور | سالمندی در حال زنانه شدن واژگونی پژو روی پل آزادی مشهد | گره ترافیکی در دو مسیر اصلی (۷ مهر ۱۴۰۴) + فیلم بیش از ۱۹۰ هزار معلول در خراسان رضوی زیر پوشش چتر حمایتی بهزیستی دیر خوردن صبحانه، زنگ خطری برای سلامت سالمندان فریب این دندان‌ساز‌ها را نخورید صدور هشدار سطح نارنجی هواشناسی در پی پیش‌بینی بارش باران در نواحی شمالی کشور (۷ مهر ۱۴۰۴) پایان کار سارق پرکار مشهدی در قاسم‌آباد (۷ مهر ۱۴۰۴) کشف پرونده سرقت ۴۰ میلیاردی طلا در مشهد (۷ مهر ۱۴۰۴) خراسان رضوی شهر‌ها و روستا‌های فراوانی برای جهانی‌شدن دارد کشف محموله ۵تنی مرغ غیرمجاز در سبزوار (۷ مهر ۱۴۰۴) پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (دوشنبه، ۷ مهر ۱۴۰۴) | آغاز روند کاهش دما از اواسط هفته جاری بهره‌برداری از پروژه هوشمند‌سازی گاز مشهد در راستای پایداری شبکه شرایط پرداخت کمک‌هزینه‌ بارداری به زنان شاغل اعلام شد لزوم ابطال سفارش‌های بلااستفاده برنج، توسط ستاد تنظیم بازار روایتی از آتش نشان های مشهدی که قهرمانی شان را بارها ثابت کرده اند | مردان آتش هشدار درباره خوددرمانی برای کودکان مبتلا به آنفلوانزا نظارت و مدیریت ویژه بر وضعیت آب مشهد هشدار نسبت به افزایش مصرف کافئین در میان دانش‌آموزان ایستاده در آتش روشنای شهرمان «بی‌تحرکی» تهدیدی جدی برای سلامت قلب
سرخط خبرها
مسافر سنت در هزاره سوم

هرگز چنین اشتباهی نمی‌کنم

  • کد خبر: ۲۵۰۸۴
  • ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۲:۰۶
هرگز چنین اشتباهی نمی‌کنم
حجت الاسلام محمدرضا زائری - پژوهشگر دینی
توضیح: به دلیل تداوم محدودیت تردد در ایام قرنطینه خانگی از یادداشت‌های شخصی ایام گذشته استفاده شده است.
شنبه| بعد از نماز، امام جماعت آقایی را معرفی کرد. با آقای دکتر، دست دادیم و سلام و احوال‌پرسی‌مان تا دم در رسید به سؤال او: حاج آقا، شما برای مجلس ثبت‌نام نمی‌کنید؟ خندیدم و چیز‌هایی در تقبیح نامزدی برای انتخابات گفتم با این مضمون که هرگز چنین اشتباهی نمی‌کنم. آقای دکتر سرش را پایین انداخت و گفت: راستش من ثبت‌نام کرده‌ام. فقط سکوت کردم، دیگر هرچه می‌گفتم خراب‌تر می‌شد!
یک‌شنبه| یک روحانی توی مترو می‌بینم. چندروز بود که کسی را با لباس روحانیت توی مترو ندیده بودم. هرچند می‌دانم بسیاری از دوستان روحانی و معمم در شهر تردد می‌کنند و معمولا به‌خاطر آسایش همسر و فرزندانشان بدون لباس روحانیت سوار اتوبوس و مترو می‌شوند، ولی کاش اقلا وقتی تنها هستند با همین لباس سوار مترو شوند تا مردم حضور آنان را در کنار خود ببینند و برخی حرف‌ها و حدیث‌ها را تکرار نکنند و خطای سوء‌استفاده برخی افراد معدود را به پای همه روحانیت ننویسند.
دوشنبه- جوانی سی‌وپنج‌ساله مرا کنار می‌کشد و بدون مقدمه شروع می‌کند به نجوا کردن؛ به خدا من هم دوست دارم زن داشته باشم و شب توی خانه‌ای گرم بچه‌ام را در بغل بگیرم. بعد سری تکان می‌دهد و اضافه می‌کند؛ دیروز تازه نصف حقوق فروردین را گرفته بودم، بعد دستی به روی شلوارش می‌کشد که سوراخ است و توضیح می‌دهد:
۲ نفر جوان ریختند سرم و چاقو زدند و پول‌هایم را بردند! با زبان بی‌زبانی می‌پرسد: حالا باید چه کنم؟ من هم با زبان بی‌زبانی می‌گویم: شرمنده و متأسفم که نمی‌توانم برایت کاری بکنم!
سه‌شنبه| تا به ایستگاه برسم، اتوبوس مسافرش را پیاده می‌کند و گاز می‌دهد و می‌رود. می‌دوم، اما به اتوبوس نمی‌رسم! خسته و کلافه و ناراحت آهی می‌کشم و توی دلم غرولندی می‌کنم. از راننده اتوبوس ناراحتم که چند ثانیه برای رسیدن و سوار شدن من صبر نکرده است. هنوز اتوبوس خیلی دور نشده است که یک ماشین ترمز می‌کند و شیشه را پایین می‌دهد. راننده سلام می‌کند و تعارف می‌زند: بفرمایید حاج آقا! دوستی است که مدت‌ها بود از او بی‌خبر بودم و ندیده بودمش. حالا از اینکه به اتوبوس نرسیده‌ام خوشحالم.
چهارشنبه| جوانی با چهره درهم رفته، نچ‌نچ کنان وارد واگن می‌شود و روبه‌روی من می‌نشیند. تا راه افتادن قطار مترو هنوز چند دقیقه باقی مانده و او که دنبال کسی می‌گردد تا شکایت و ناراحتی اش را ابراز کند علت کلافه گی‌اش را توضیح می‌دهد؛ دانشجوی دانشگاه آزاد است و از غربی‌ترین نقطه خارج شهر آمده به شرقی‌ترین نقطه شهر و تازه فهمیده است امروز استاد کلاس را تشکیل نمی‌دهد و حالا باید برگردد! می‌پرسد: نمی‌شد با پیامکی اطلاع‌رسانی کنند؟
پنجشنبه| مشغول برف‌روبی پشت‌بام هستم که چوب دسته پارو می‌شکند. مجبور می‌شوم به ابزار‌فروشی بروم و دسته پارویی فراهم کنم. دم در مغازه چندین دسته بیل را کنار دیوار گذاشته‌اند. یکی را برمی‌دارم تا به خیال خودم ده‌پانزده هزار تومان بدهم و ببرم. قیمت چوب دسته بیل و پارو ۵۰ هزار تومان است! با تعجب به فروشنده می‌گویم واقعا باور‌کردنی نیست! این چوب دسته بیل ۵۰ هزار تومان؟ با خود می‌گویم: دیگر نمی‌شود به دسته بیل هم بی‌احترامی کرد!
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->