میپرسم «چرا آتشنشان شدن را سعادت میدانید» و جواب میشنوم که شاید آتشنشان شدن نیاز جدی به عشق دارد.
فرنود فغفور مغربی | شهرآرانیوز؛ مردی بلندقامت و تنومند است. «مجید سجادی» این روزها آخرین روزهای خدمتش را در آتشنشانی مشهد طی میکند. او انبانی بزرگ از خاطرههایی از جنس خطر و حادثه دارد که بعضی از آنها آنچنان تلخ و گزنده هستند که حتی شنیدنش لرزه به جان آدمی میاندازد. با خود میگویم وقتی شنیدن روزمرگیهای این شغل، چنین مهیب و سخت است، روبهرو شدن با خطرات آن، تا چهاندازه روحیه قوی و استواری میخواهد؟! واقعیت این است که «زنگ شروع عملیات» حتی بعد از سالها برای همه آتشنشانها نگرانی به همراه دارد.
آنها بهواسطه تجربیات سالها، فهمیدهاند که هر مأموریت اطفای حریق یا نجات آسیبدیده میتواند مأموریت آخر آنها باشد. انساندوستی، کنترل ترس و مهار نگرانیها تنها راه حل ممکن برای تحمل شرایط خطر برای آتشنشانهاست. در این میانه بضاعت و سرمایه اصلی آتشنشانها نصرت حضرت دوست برای موفقیتشان در کار است.
علاوه بر این اضطراب دائمی که از مشخصات ذاتی آتشنشانی است، نوبتهای کاری آنها نیز طولانی است و بنا به روایت مصاحبهشونده بعضاً بهصورت ۲۴ ساعت کار و ۲۴ ساعت استراحت است. بخشهای تلخ این گفتگو که اشارههایی به حوادث ناگوار داشت به علت ایجاد ترس در عموم خوانندگان حذف شده است؛ اما در واقعیت زندگی اگر حواسمان به نکات ایمنی نباشد ممکن است دست سیاهشان به آرامش خانوادههایمان باز شود. (دور باد!)
قصه از کجا شروع شد؟
مرد آتشنشان اینگونه خود را در اول گفتگو معرفی میکند: دیپلم هستم و متولد ۱۳۵۱ و سالهاست در بولوار مجلسی غربی زندگی میکنیم. بیش از ۲۰ سال است که در خدمت آتشنشانی شهر مشهد انجام وظیفه میکنم.
«آتشنشان شدن» اتفاقی نیست که برای هرکسی بیفتد. از سجادی میپرسم چگونه شد که پایتان به مهار حوادث شهری باز شد؟ او میگوید: «سعادت» یارم بود! راستش بعد از طی دوران خدمت سربازی بیکار بودم و با معرفی یکی از دوستانم که در آتشنشانی بود با این کار آشنا شدم. ابتدا در آزمون استخدامی سازمان شرکت کردم و در امتحان قبول شدم و بعد از طی دوره آموزشی کارم را آغاز کردم.
میپرسم «چرا آتشنشان شدن را سعادت میدانید» و جواب میشنوم که شاید آتشنشان شدن به نظر عموم مردم تنها یک شغل باشد؛ اما من و همکارانم اینگونه فکر نمیکنیم. آتشنشان شدن نیاز جدی به عشق دارد و اگر عشق به انسانیت و همه آفریدههای خدا نباشد نمیتوان سختی این کار را قبول کرد و دوام آورد. این زمینه شغلی پرخطر است و کمتر کسی شجاعت و تابآوری لازم برای ماندن در این کاری که هر لحظه در آن همراه با خطر است، داراست.
آشنایی با ردهبندی شغلی
در سازمان آتشنشانی مانند همه سازمانهای دیگر ردهبندی شغلی وجود دارد؛ اما به قول آتشنشان پیشکسوت: «همه ما اهل یک خانواده هستیم.» او ادامه میدهد: اگر برایتان ردهبندی بخش عملیاتی سازمان مهم است باید بگویم این کار از آتشنشان صفر شروع میشود که شامل چندین رسته است. بعضی تنها در بخش مهار آتش وارد کار میشوند و بعضی دیگر علاوه بر این مهارت پایه، آموزش نجاتگری میبینند. به فرد با توجه به توانمندی و آموزشهایی که فراگرفته، وظایف مختلفی محول میشود. همچنین عنوان شغلی «راننده-آتشنشان» در سازمان داریم که کار انتقال ابزار و نیروها را در اسرع وقت به صحنه حادثه انجام میدهد و البته در زمان رسیدن بهعنوان آتشنشان مشغول کار میشود. بعد از این رده که در حقیقت بدنه اصلی هرم خدمت در سازمان است افراد دیگری قرار میگیرند. این افراد بهواسطه تجربه سالها کار و افزایش دانش مرتبط و نشان دادن تعهد کاری به سطوح بالاتر هرم خدمتی ارتقا پیدا میکنند. «معاون شیفت»، «فرمانده شیفت»، «سرپرست ایستگاه آتشنشانی»، «مدیر منطقه شهری»، «معاون عملیات» و «مدیرعامل سازمان» در ردههای شغلی بالاتر قرار دارند.
پیشرفت آتشنشانی چشمگیر است
آتشنشان باسابقه در بخش مقایسه امکانات فعلی و سالهای آغازینی که او در این رشته مشغول به خدمت شده است، میگوید: خوشبختانه نسبت به آن سالها هم در بخش نیروی انسانی و هم ابزارها شاهد ارتقا بودهایم. گفته میشود از برخی کشورهای همسایه و حتی اروپای شرقی هم جلوتر هستیم. راست و دروغش بر عهده آنهایی که رفته و دیده و برای ما نقل کردهاند!
او در بخش دانش آتشنشانی میگوید: وقتی من به این سازمان وارد شدم همه دانش موجود منحصر میشد به تجربیاتی که آتشنشانها در طول دوره خدمت خود کسب میکردند؛ اما امروزه کتابها و جزوات متعدد و تخصصی داریم و فایلهای چندرسانهای که محتوای آموزشی دارند برای ما تولید شده که باعث شده است سطح علمی کارمان ارتقا داده شود.
ترس یا احتیاط؟
همه میدانیم آتش وقتی مهار نشده باشد هیچگاه با انسان سر دوستی نخواهد داشت. از مخاطبمان میپرسم پس از سالها روبهرویی با آتشی که جز سوختن و سوزاندن در فهمش نمیگنجد آیا هنوز هم ترس دارید؟ او میگوید: ترس نداشتن از آنچه میتواند ضرری جدی برساند نهتنها نشانه شجاعت نیست؛ بلکه نشانه نادانی است. «ترس»، موتور وجودی آدمی را به حرکت میاندازد تا شیوه مقابله صحیح را در برابر خطر به کار گیرد. مهم این است که بتوانیم بهواسطه تجربه و با تکیه بر تجهیزات موجود بر ترس و خطر غلبه کنیم و در اسرع وقت و بدون دستپاچگی بهترین مقابله را ارائه کنیم.
خانوادههای ما دائما نگران هستند
حجم نگرانیها در بخش مهار خطر تنها محدود به عوامل سازمان آتشنشانی نیست و دامنگیر خانوادهها و نزدیکان آنها نیز میشود. سجادی در این بخش توضیح میدهد: در عمل بار سختی و حساسیت کار ما نه بر دوش خودمان؛ بلکه باعث فشار ضمنی به خانوادهها و نزدیکانمان هم هست. این ترس به نگرانیای دائمی برای خانواده من و عموم خانواده آتشنشانها تبدیل شده است. از روزی که همسرم شنید من وارد کار آتشنشانی شدم این ترس وجود داشته و تا به حال ادامه دارد.
هر آتشنشانی که راهی محل کارش میشود انبوهی از نگرانی خانوادهاش را پشت سر دارد. واقعیت این است که هیچ کدام از ما بهعنوان مثال اگر در حال خوردن صبحانه در ایستگاه هستیم و همان زمان زنگ مأموریت میخورد نمیدانیم نوبت بعدی صبحانه خوردن در کارنامه زندگیمان را خواهیم داشت یا این نوبت، صبحانه آخر ماست؟! به هیچ وجه معلوم نیست مأموریتی که میرویم برگشتی هم دارد یا نه.
سجادی در ادامه توضیحاتش در بخش ترس و مهار ترس بیان میکند: آتشنشانها در سالهای اول با استرسی عجیب مواجه هستند و طی سالهای کاری یاد میگیرند که بتوانند با این استرس زندگی کنند.
از او میپرسم با چه تکنیکی به خانوادهتان آرامش میدهید و پاسخ میشنوم که تنها راه چاره برای جلوگیری از انتشار استرس در خانواده بنا به تجربهای که دارم این است که هیچچیزی از ماجراهای سنگینی که دیدهام برای آنها تعریف نکنم! مگر این که ضرورتی پیش بیاید و بخواهم تذکری برای افزایش امنیت به خانواده یا دوستانم بدهم؛ اما بازهم از بیان موارد وحشتآفرین دوری میکنم.
مجروحیت بخش جدانشدنی از آتشنشانی
مهار آتش و مقابله با حوادث سخت هرچند با بهره گرفتن از لوازم استاندارد باشد بازهم بیخطر نیست. این خطرات گاهی به شکل مجروحیت برای آتشنشانها رخ نشان میدهد. مرد آتشنشان میگوید: سوختگیهای جزئی و گاهی بیشتر از آن، دود گرفتی، غش کردنها به خاطر فشار بالای کاری گاهبهگاه برای هر آتشنشان روی میدهد و میتوان این موارد را جزئی جدانشدنی از روال کاریمان دانست.
او به ذکر خاطرهای در این بخش میپردازد: برای مهار آتش کارخانه سیمان اعزام شده بودیم. بعد از پایان کار با آتشی به ظاهر مختصر مواجه شدم. ماشینها را به آشیانه برگردانده بودم و نیروهای کمی در صحنه بودند. در تونلی در حین کار روی لولهای سر خوردم و در سیمان داغ افتادم. مسیر آن کارخانه تا شهر دور بود و تا نجات یافتم سر، صورت، تنه و مخصوصا پاهایم سوخت. ماجرا آنقدر دردآور بود که حتی جرئت نگاه کردن به پاهایم را نداشتم. پوست پایم برگشته و گوشتش ریخته بود. به بیمارستان منتقل شدم و متأسفانه آنجا در حین مداوا دچار عفونت شدم. ماجرا ۲ ماه طول کشید تا بهبود یافتم.
شرایط آتشنشان شدن را بدانیم!
هر کسی که به هر کاری میخواهد وارد شود باید ابتدا جوابی قطعی به این سؤال داشته باشد که آیا مناسب آن کار هست یا نه؟ آتشنشان کارکشته در پاسخ به این سؤال میگوید: آتشنشان باید عاشق باشد. او باید عاشق انسان و انسانیت باشد. برایش فرقی نکند فرد حادثهدیده کیست چه مذهبی دارد و آیا ایرانی است یا غیره؟ حتی باید عاشق حیوانات بود چراکه ما گاهی برای نجات حیوانها به درون چاههای عمیق میرویم.
باید عاشق مخلوقات خدا بود. همچنین از جنبه جسمی باید آتشنشان توانایی بالایی داشته باشد و همواره خود را در سطح بالا نگه دارد. مسلط بودن به دانش روز هم مهم است و از ترکیب این سه عامل میتوان آتشنشانی کارآمد و مناسب را انتظار داشت.
لباسهای سنگین آتشنشانی
او درباره ابزارهایی که هر آتشنشان موظف است همراه داشته باشد، میگوید: لباس ویژه کار، ماسک حرفهای، لولههای آتشنشانی و کپسول اکسیژن و چکمه استاندارد مجموعه وزنی خوب به آتشنشان تحمیل میکند. بهصورت میانگین میتوان وزن این وسایل را ۲۳ کیلوگرم تخمین زد. علاوه بر آن گاهی آتشنشانها مجبورند تجهیزات سنگین دیگری را هم همراه داشته باشند.
حادثههایی که فراموش نمیشود
شاید بتوان این موضوع را بدشانسی دانست که مهیبترین حادثهای که آتشنشانی دیده باشد در روز اول کاریاش اتفاق افتاده باشد. سجادی میگوید: اولین روزی که لباس آتشنشانی پوشیده و به مأموریتی اعزام شدم این بود که خودروی تریلی حامل چندین تن میلگرد یک خودروی مسافرکش را زیر گرفته بود. حادثه در اطراف درمانگاه سیلو صورت گرفته بود.
در لحظه اول حتی نمیتوانستیم خودروی سواری را ببینیم چراکه چرخهای تریلی از روی خودرو عبور کرده و بهصورت کلی ماشین و افرادش پرس شده بودند. مردم پیش از رسیدن ما یک نفر را بیرون کشیده بودند که فوت شده بود.
وقتی ما رسیدیم از باقیماندگان فقط یک خانم در ماشین ناله میکرد که او هم نالههای آخرش بود. من ظهر که به خانه برگشتم سر تا پای لباسهایم پرخون بود. مجبور بودم با لباس کار به خانه برگردم. در هنگام برگشت به خانه همسرم که من را در ورودی خانه دید در همان لحظه غش کرد.
تصور کرده بود برای خودم حادثهای رخ داده است... دیدن مرگ چندین نفر در لحظه برایم سخت بود. از دیگر حوادث میتوان به سوختن سرای نصیرزاده اشاره کنم. همچنین مجتمع آرمان دچار آتشسوزی سختی شده بود. در این حادثه حتی حرم مطهر هم زیر دود قرار گرفته بود.
مردم همکاری کنند
گروهی که سوژه مصاحبه با آنها کار میکند تنها ظرف ۳۰ ثانیه بعد از زنگ اعزام به مأموریت لباس پوشیده و همراه با کلیه تجهیزات لازم سوار بر ماشینهای مخصوص خارج از پایگاه به مأموریت اعزام میشوند و این زمان رکوردی خوب در حرفه آتشنشانی محسوب میشود؛ اما به نظر میرسد مسائل دیگری است که بعضا روند رسیدن نیروهای آتشنشانی را با خلل همراه میکند. این آتشنشان باسابقه با اشاره به این موضوع میگوید: هر فرد با کمترین آموزش میتواند بیشترین نقش را در جلوگیری از حادثه داشته باشد. لطفاً به مردم یادآوری کنید وقتی ماشینهای آتشنشانی را میبینید همکاری لازم را انجام داده و مسیر ما را خلوت کنند.
متأسفانه گاهی با خودروهایی مواجه میشویم که ابدا توجهی به آژیر نمیکنند! شاید آن راننده نفهمد که هر ثانیه زودتر رسیدن نیروهای امداد چقدر میتواند نقش مثبت داشته باشد. باید این موارد را بهصورت دائم به مردم یادآوری کرد.
از او میپرسم برخی میگویند نیروهای آتشنشانی برای تفریح آژیر را به صدا در میآورند و او پاسخ میدهد: این هم از آن حرفهاست. ما حتی وقتی به مأموریتی میرویم و ضرورتی نباشد آژیر نمیکشیم و سعی میکنیم آرامش عمومی را حفظ کنیم. این بدگمانی را من هم شنیدهام. خوشبینانهترین توجیهم این است که افراد بعضاً دیدهاند ماشین آتشنشانی در حال عبور بوده و آژیر کشیده و بعد از مثلاً ۱۰ دقیقه برمیگردد. شاید برخی تصور کنند که آژیر اولیه بدون دلیل بوده است؛ اما شاید این افراد ندانند که گاهی در زمان اعزام به مأموریت ناگهان از فرماندهی به ما خبر داده میشود که سوژه مهار شده یا سوژه واقعی نبوده و موظف هستیم به آشیانه برای عملیات بعدی برگردیم. ما در این موارد سعی میکنیم که از خیابانی دیگر برگردیم تا برای بعضی افراد شبهه درست نشود.
او اضافه میکند: همه افراد نسبت به نکات ایمنی در حدودی که در محدوده کارشان لازم دارند آگاه هستند. بیشتر از اینکه نیاز به آموزش موارد داشته باشیم نیاز به یادآوری نکات به افراد است؛ البته کلاسهای آموزشی هم بعضاً برگزار میکنیم و فرد با طی کردن این دوره علاوه بر اینکه میتواند خطرها را از خود دور کند؛ میتواند برای بقیه در صورت بروز حادثه کمکرسان باشد.
یک روز پرمشغله!
آتشنشانی سازمانی نیمه نظامی است. افراد درجه دارند و نظام خاصی بر آن حاکم است. آتشنشان با سابقه در بیان یک روز کاری برای یک آتشنشان میگوید: حادثه خبر نمیدهد. روزی بوده که به ۱۰ حادثه اعزام شدیم و روزهای نادری هم بوده که هیچ گزارش حادثه نداشتهایم.
او توضیح میدهد: نوبتهای ما ۲۴ ساعته است. باید نیم ساعت قبل از شروع نوبت در ایستگاه باشیم. تجهیزات را تحویل بگیریم و آمادگی داشته باشیم که در همان لحظات اول تحویل نوبت به مأموریت برویم. در عمل هر نوبت ما ۲۶ ساعت و استراحتمان ۲۲ ساعت است.
وی اضافه میکند: بعد از حضور و غیاب ابتدا نیایشی ویژه میخوانیم. متن این نیایش هر روزه تکرار میشود و به ما یادآوری میکند افق کارش چیست. متن اینگونه است: «بارالها وقتی که در هنگام بروز حادثه برای انجام وظیفه فراخوانده میشوم و آن زمان که شعلههای خانمانسوز آتش زبانه میکشد به من قدرت ده تا به فریاد برسم قبل از آنکه دیر شود؛ و نجات دهم جان هرکسی که گرفتار شده است.
بار خدایا به من قدرت و هوشیاری ده تا فریادهای استمداد را بشنوم و با سرعت و کفایت در دفع حادثه بکوشم. به من توانایی ده تا رسالت خود را بهموقع انجام دهم و از هموطنان و هم نوعان در مقابل خطرات مواظبت و از اموال آنها محافظت و اگر مصلحت بود جان خود را فدا کنم.» هر روزه این نیایش را تکرار میکنیم تا بدانیم هدف و ایدهآل کارمان چیست و دچار کاستی نشویم.
سجادی میگوید: بعد برای صبحانه میرویم. هر روزه کلاسهای ضمن خدمت داریم. جمعهها برنامه نظافت عمومی داریم. باید بدانید همه موارد در دستور کار ما دارای اهمیت درجه ۲ است و رفتن به مأموریت تنها مورد درجه اول است که همه برنامهها را تحتالشعاع قرار میدهد.
مهربانتر از مادر!
همه میدانیم عشق مادر به فرزندش تا چه اندازه است. آتشنشان مخاطب ما در این گفتگو میگوید: گاهی حتی از مادر هم کاری برنمیآید و با اینکه ضجه میزند؛ اما نمیتواند برای دفاع و نجات جان کودکش به درون آتش برود. حتی گاه آنچنان حجم آتش و حادثه بالا و ترساننده است که صاحب کالاهای تجاری از خیر آن میگذرند؛ اما آتشنشان وظیفهای بالاتر از مادر و صاحب کالا دارد و باید بر اساس وظیفهای که دارد، دل به آتش بزند و از جان کودکان و اموال مردم حتی به قیمت جانش دفاع و حراست کند. این صحبت شعار نیست و شهدای آتشنشان که در مهار حادثه چشم از این دنیا میپوشند گواه صحبت من است.
همه حوادث مهم است
در بین همه دردها و ضجهها گاهی رویدادهایی پیش میآید که حتی برای خود فرد حادثهدیده هم در آینده موجب خنده است. سجادی به خاطراتی در این محور اشاره میکند و میگوید: نوبتی بوده که شخصی در خانهاش تصور کرده با ماری سمی روبهرو شده و تقاضای کمک کرده است. ما رفتهایم و دیدهایم که آن جنبنده مارمولک بوده یا حتی ماری پلاستیکی. حتی این مورد هم به نظر من، چون باعث وحشت برای فرد شده خندهدار نیست؛ البته شاید بعد که در جمع خانوادگی فرد ماجرا را بگوید همه بخندند. ایکاش همه حوادث اینگونه بود و کسی آسیب جدی نمیدید.
حرف آخر
او در آخرین فراز صحبتهایش میگوید: امیدوارم همه مردم سالم باشند و آتشنشانها به سلامت به خانه برگردند. این نکته هم گفتنی است که به وضعیت معیشتی آتشنشانها بیشتر رسیدگی شود تا کارایی آنها در حین کار بیشتر باشد.