آوازه محمدرضا وحیدی را در مدرسه علمیه امام محمدباقر (ع) شنیدیم. یک استاد حوزه که هم قهرمان مسابقات بینالمللی است و هم نویسنده است و مبلغ دین.
معصومه فرمانیکیا | شهرآرانیوز؛ آوازه محمدرضا وحیدی را در مدرسه علمیه امام محمدباقر (ع) شنیدیم. یک استاد حوزه که هم قهرمان مسابقات بینالمللی است و چندین و چند عنوان قهرمانی در رشتههای رزمی دارد و هم نویسنده است و هم مبلغ دین. این ماجرا به چندهفته پیش برمیگردد. به نظرمان آمد استاد وحیدی یک نمونه موفق از حضور روحانیت در عرصههای مختلف اجتماعی است. گزارشگر محله چندسال قبل سراغ رتبههای ورزشیاش رفته بود، اما این گزینه را برای گفتوگوی این هفته انتخاب کردیم، به این دلیل که زندگی طلبگیاش ناگفتههای زیادی دارد که مرورش خالی از لطف نیست
با عبا و عمامه به ورزشگاه میروم
خانهشان دنج و ساکت است، وسط یکی از کوچههای بلند و باریک تلگرد، از همان کوچههای تماشایی آشتیکنان به باور عامه مردم. حالا فکر کنید این کوچه را باران عصر پاییزی خیس کرده باشد. بر خلاف خلف وعدهها در برخی گفتگوها و مصاحبهها، سر موعد مقرر، ساعت ۵ عصر، زنگ درب خانه را میفشاریم و در با استقبال گرم خانواده باز میشود. شناخت کوتاهی که از این گروه آدمها دارم، این است که روحانیان ساکت و آراماند. درست مثل او که صدایش بالا و پایین ندارد، جز موقعهایی که از مسابقات حرف میزند. آن وقت حرکات دستهایش هم همراه با لحن صدایش بالا میرود. آشکارا به هیجان میآید. کافی است درباره یکی از مسابقات بینالمللی صحبت کند که با لباس طلبگی روی سکوی قهرمانی ایستاده است. وسط حرفها ناگاه این جمله را رو میکند: «هیچوقت مثل آن زمان خوشحال نیستم. چون نماینده یک کشور اسلامی هستم و به خودم میبالم.»
به نظرم یک طلبه و روحانی وقتی از سختیهای زندگی حرف میزند و تلاشی که برای رفع آنها میکند، جذابتر از یک آدم عادی به مذاق مخاطب مینشیند. بهخصوص که برخی نگاه مثبتی به آنها ندارند. تعریف میکند که هم در حوزه درس میدهد و هم در باشگاه تمرین میکند. با عبا و عمامه و با لباس رزمی به ورزشگاه میرود و با بچهها بالا و پایین میپرد، شوخی میکند و حرف میزند.
مرور یک سبک زندگی پرشور
حتما تا همینجا هم دستتان آمده است که وقتی از محمدرضا وحیدی متولد سال ۵۷ حرف میزنیم، درواقع از یک روحانی و منبری میگوییم که یک ورزشکار حرفهای است. البته گفتگو را با این پیشنهاد بخوانید که مرور یک سبک زندگی پرشور است برای آموزش راههای لذت بردن از زندگی ساده که میشود با قناعت آن را شیرین کرد؛ اصلی که ما داریم آن را فراموش میکنیم و خودمان را برای رسیدن به چیزهایی که خیلی هم ضرورت ندارد، به آب و آتش میزنیم.
با اینکه به قول استاد یک جستوجوی ساده اینترنتی هم میتواند فعالیتهای ورزشی او را نشان دهد، نمیتوانیم از مرور خلاصه آن چشم بپوشیم. نزدیک به ۱۰۰شاگرد طلبه و غیرطلبه دارد و نماینده سبک سوکیوکوشین کاراته در خراسانرضوی و مسئول کمیته انضباطی و فرهنگی کاراته استان و همچنین عضو هیئترئیسه همین سبک در کشور است. او در مسابقات بینالملی سوکیوکوشین کاراته ۲۰۱۸ که میان چندین کشور خاورمیانه و ژاپن و برزیل در اهواز برگزار شد، مدال طلای رشته کاتا را کسب کرد و در رشته کومیته (مبارزه) نیز نایبقهرمانی و مدال نقره را در وزن ۹۰- کیلوگرم به دست آورد. برای گرفتن جام قهرمانی با لباس روحانیت روی سکو ایستاد و باعث حیرت حاضران و ورزشکاران شد. دارنده کمربند مشکی دان ۵ است و آنقدر مقام قهرمانی و ورزشی دارد که اگر از همه آنها تعریف کند، از مسیر اصلی مصاحبه دور میشویم.
دانشگاه را به حوزه ترجیح میدادم
همان ابتدای گفتگو برش میگردانیم به محلهای که در آن زندگی میکند. میگوید: اصالت و هویت من به همین کوچهها برمیگردد؛ به خاطرات زنده پدربزرگها و مادربزرگها. این را بگویم که اجداد و عموهای من همگی روحانی بودند و من هم روحانیت را دوست داشتم، نه اینکه بخواهم وارد حوزه شوم، بیشتر دوست داشتم دانشگاه را تجربه کنم تا حوزه.
پرانتزی بین صحبتهایش باز میکنم. چون در همین مدت کوتاهی که حرف میزند، متوجه میشوم بسیار عاشق امام رضا (ع) است. میگوید: شاید ورود به حوزه بهدلیل قرارهای همیشگی من با امام رضا (ع) در پنجشنبهها بود. یکی از دعاهایم این بود که خودش دستم را بگیرد. دوبار کنکور شرکت کردم و قبول نشدم.
جریانی که مسیر زندگیام را تغییر داد
بعد از دوران سربازی، سال۱۳۷۸ وارد حوزه علمیه مشهد شدم. جریان عجیبی دارد، بیشتر به یک حالت مکاشفه میماند که نمیدانم تعریف کردنش درست است یا نه. گفتم علاقهای به ادامه تحصیل در حوزه نداشتم. دانشگاه که قبول نشدم، پدرم توصیه کرد حوزه را تجربه کنم. نخواستم روی حرفش حرفی باشد و پذیرفتم و، چون معدلم بالا بود، برای مصاحبه انتخاب شدم. رفته بودم مدرسه علمیه امام محمدباقر (ع). نگهبان و مسئول خواست چنددقیقهای منتظر بمانم. حدود ۵ یا ۱۰ دقیقه زمان برد. در همین فرصت کوتاه که منتظر بودم، دیدم ۲ جوان با عبا روی شانه به سمت محل درس میرفتند. چون سرشان پایین بود، کنجکاو شدم ببینم کی هستند. دقیقتر نگاه کردم. چهرههایشان دیده نمیشد. آنها گذشتند و رفتند و این موضوع انقلابی در وجودم شکل داد و تردیدم را به یقین تبدیل کرد. با قاطعیت این مسیر را انتخاب کردم. حواسم رفت پیش زیارتهای حرم و پنجشنبه و اینکه امام رضا (ع) راه حق را نشانم داده است و خوشحال بودم.
بعد از جریان سربازی وارد این محیط شده بودم، از یک محیط سخت و خشن به یک محیط کاملا معنوی با مراقبههایی که طلبهها داشتند، نمازهای جماعت و توسلهای شبانه. تا ۶ ماه اصلا جرئت صحبت کردن با آنها را نداشتم. میگفتم اینها چقدر بهشتی هستند. پایه دوم حوزه در کنکور سراسری شرکت کردم و در دانشگاه قبول شدم و مدرک کارشناسی ادبیاتفارسی را پس از ۴ سال همزمان با تحصیلات حوزوی دریافت کردم. آن زمان دوران سختی بود. گاهی ۲۵ امتحان در یک ماه داشتم و همزمان شبها به ورزش رزمی میپرداختم. در اولین المپیاد کشوری تکواندو دانشجویان قهرمان شدم. همچنین در رشته کاراته کنترلی شوتوکان در دومین دوره المپیاد دانشجویی، زمانی که هم دانشجو و هم طلبه بودم، مقام سوم کشوری را به دست آوردم. عنوان پایاننامه ام در سطح ۳ «آسیبرسانی به حریف ورزشی از منظر فقه و حقوق» بود که با نمره عالی پشتسر گذاشتم.
ورزشکارانی که جذب حوزه شدند
سال ۸۱ در کنار درس، مربیگری رشتههای رزمی را هم شروع کردم و خوشحالم که خیلی از شاگردانم قهرمانان ملی و بینالمللی هستند. بدون اینکه اصراری داشته باشم، عدهای از نخبههای ورزشی جذب حوزه شدهاند. سال بعد روحانی رسمی سازمان حج شدم. توفیق سفرهای زیارتی زیادی را به عتبات و سوریه داشتهام. همزمان با این کارها، سعی کردهام از تألیف غافل نمانم و هرزمان فرصتی حاصل میشود، مشغول آن میشوم. این را هم بگویم که داور آثار علمی و پژوهشی هستم و سال گذشته بهعنوان بهترین ارزیاب و داور حوزه علمیه استان خراسان انتخاب شدم. اینها را بیشتر از اینکه از جهت تعریف بگویم، برای این است که بدانید از مسیری که امام رضا (ع) پیش راهم گذاشت و انتخاب کردم، چقدر سعادتمند و خوشبختم. فکر نمیکنم بهتر از این میشد خدا دستم را بگیرد.
حضور در مسابقات با لباس طلبگی
همیشه با لباس طلبگی در مسابقات حاضر بوده و هستم، بیشتر در مسابقات بینالمللی. خاطرم هست سال
۲۰۱۹- ۲۰۱۸ که قهرمان شدم، با همین لباس و با افتخار تمام روی سکو رفتم. کسانی که در وهله اول من را میدیدند، تصور میکردند یک فرد سیاسی هستم که با لباس حضور دارم، اما وقتی میدیدند رتبه گرفتهام و روی سکو ایستادهام، از تعجب دهانشان باز میماند که چطور میشود یک روحانی ورزشکار باشد. خیلی از آنها خواستند که همراهشان عکس یادگاری بگیرم. جامهای مسابقات بینالمللی را امسال به مدیریت حوزه علمیه خراسان هدیه کردم تا انگیزهای باشد برای طلبههای جوان تا بدانند میتوان در هر زمینهای موفق بود، مشروط بر اینکه پشتکار داشت و از سختیها نترسید. خوشبختانه در سالهای اخیر طلاب حوزه علمیه در ورزش پیشرفت خوبی داشتهاند. این موضوع به مدیرانی که در مدارس مختلف علمیه مشغولبهکار هستند، بازمیگردد. زیرا آنان به اهمیت ورزش اعتقاد دارند. آنها هم به این باور رسیدهاند طلبهای که ۸ ساعت مطالعه میکند، خسته میشود و ورزش انرژی فراوانی به آنها میدهد. این برای حوزههای ما خیلی مفید است.
مهارت در ارتباطگیری
برسم به تبلیغ که وظیفه اصلی یک طلبه است. من هم مثل خیلی از طلبهها مبلغ بودم و هستم و سفرهای تبلیغی زیادی به روستاهای دور و نزدیک داشتهام. سفر هم بدون خاطره و حرف و حدیث و آشناییهای بعد از آن نمیشود و من با خیلیها اینطور ارتباط گرفتهام و رابطهمان حفظ شده است. خاطرم هست در یکی از سفرها رفته بودم روستایی در کلات. چند شب گذشت. دیدم به غیر از چند پیرمرد کس دیگری در جلسات حاضر نمیشود، علاوه بر اینکه مسجد مکبر هم نداشت. تعجب کرده بودم. رفتم سراغ دهیار روستا و گفتم بین ۲۰۰ خانوار این روستا چرا فقط چند سالمند به مسجد میآیند و مسجد مکبر ندارد؟ پاسخش این بود که افراد خیلی علاقهمند نیستند و همیشه همینطور بوده است. این موضوع اصلا برایم پذیرفتنی نبود. گفتم همهجا اعلام کنند کلاسهای ورزشی و رزمی در کنار کلاس قرآن برگزار میشود. این موضوع اعلام شد. روزهای اول ماه رمضان چند جوان و نوجوان شرکت میکردند، اما هرچه میگذشت، تعداد آنها بیشتر میشد. نشان به این نشان که تا آخر ماه رمضان بیشتر از ۶۰ نفر وارد این برنامه شده بودند. در کنار ورزش، احکام و قرآن هم با آنها کار میکردم. طوری شده بود مسجدی که ضبط و مکبر نداشت، شبهای آخر سر اینکه چه کسی مکبری کند، دعوا بود. چندوقت قبل یکی از آنها با من تماس گرفت و گفت هنوز هر منبری و مبلغی که به روستایشان میرود، اولین پرسششان این است که اهل ورزش هست یا نه؟ میخواهم این را بگویم که فقط باید راه ارتباط گرفتن را بلد باشی و بقیه راه ساده و آسان است. الان هم در کلاسهای ورزشی آستان قدس همین شیوه را دارم، نه اینکه از سر اجبار باشد. هرکس دوست داشته باشد، شرکت میکند و معمولا جوانها تمایل نشان میدهند. زیارتهای دستهجمعی داریم و مشاوره و گپوگفت و.... اعتقاد دارم اینها رابطه را قوی میکند. رابطه که راحت شود و اعتماد هم همراهش باشد، خیلی از ناهنجاریها را میشود حل کرد.
طلبهها درآمد میلیونی ندارند
برای اطرافیان و کسانی که هممحلهای شما هستند، جای تعجب ندارد که با لباس طلبگی رزمیکار هم هستید؟
کارهایی که من انجام میدهم، همگی ذیل شادیهای مشروع تعریف میشود. معتقدم مؤمن هم باید مانند انسانهای دیگر شادی و سرگرمیهای فراوان داشته باشد، اما شادی و سرگرمی حلال. شادی یک اصل مهم و جدانشدنی از زندگی اسلامی و دینی است. ما امروز این موضوع را تا حدی فراموش کردهایم، ولی فراموشی ما دلیل بر نادرست بودن شادی و سرور و نبودن آن در سبک زندگی اسلامی و دینی نیست. ائمه و معصومین ما شوخطبع بودهاند، شاد بودهاند و دیگران را هم شاد میکردهاند.
قبول دارید نوع رابطه برخی از روحانیان با برخی آحاد جامعه و برعکس به قهر کردن و دوری برخی از جوانان منجر میشود؟
من فکر میکنم در جایگاهی نیستیم که چیزی را به مردم بقبولانیم، آن هم درحالیکه هنوز دیدگاه برخی از آنها به روحانیت مثبت نیست، اما برخیها که تصورشان بر این است که آشتی دادن جوان با دین هزینه گزافی دارد، اشتباه فکر میکنند و اصلا اینطور نیست. میخواهم این را بگویم که بعضیها فکر میکردند روحانیت با این کارها شبیه ورزشی که من انجام میدهم و حاصلش ارتباط و دوستیهای زیادی است، جایگاه و شأن خود را تقلیل میدهد. اینکه روحانی در ملأعام نباید سوار موتور شود و نباید با بچهها همبازی شود، چه اشکالی دارد؟ ائمه ما همینطور بودند. یک وقت هست که شخص هیچ دید مثبتی درباره مخاطبش ندارد. مثالی برایتان بزنم. چند شب قبل برای خرید میوه رفته بودم سبزیفروشی محله. یکی از اهالی محله تا من را دید، به فروشنده گفت از آخوند باید چندبرابر بگیری، اینها جیب بزرگی دارند. برگشتم و فقط لبخند زدم. خیلیهای دیگر در بازار و کوچه این تصور را دارند و حرفشان را میزنند، اما این وظیفه ماست که نباید بین خودمان و آنها فاصله بیندازیم. جایگاه و شأن ما آموزش دین است و تمام. آنها باید بدانند ما هم جزو خود مردمیم، با همه سختیهای زندگی آنها. مثل خود آنها میخندیم، گریه میکنیم، در خیابان قدم میزنیم، ورزش میکنیم. حالا که دیوارها بین ما بلند شده است، باید کاری برای آن بکنیم. اعتبار روحانی در آموزش دین و زندگی کردن بین مردم تعریف میشود. اگر من متوجه این موضوع شوم، هیچوقت به طلبهای منفعل تبدیل نمیشوم. چون وظیفهام را میشناسم که آن آموزش دین و دور کردن مردم از گناه است.
همانطور که گفتید، نگاه برخی از مردم به روحانیان شاید ناشی از این باشد که فکر کنند وضعیت اقتصادی متفاوتتری دارند.
شاید همینطور است که میگویید. بهدلیل جو حاکم برخی مردم تصورشان بر درآمدهای میلیونی طلبههاست، درحالیکه طلبه و غیرطلبه ندارد. در شرایط فعلی فشارهای اقتصادی یکسان به همه وارد میشود. چرا باید زندگی ما با دیگران فرق داشته باشد؟ سبک زندگی جزئی از فرهنگ است. فرهنگ لایههایی دارد که شامل ارزشها و الگوهای رفتاری است. الان همه فکر میکنند حقوق طلبهها خیلی زیاد است، درحالیکه سخت در اشتباه هستند. طلبهای که در سطح عالی درس میخواند، حقوق ماهیانهاش چقدر باشد خوب است؟ حداکثرماهی یکمیلیون و ۵۰۰ هزار تومان، برخی هم کمتر میگیرند. البته این را هم اضافه کنم که برخی از روحانیان وارد دستگاههای اجرایی شدهاند و مثلا وکیل هستند یا قضاوت میکنند، آن موضوعی جداگانه است و ربطی به طلبگی فرد ندارد، اصل همین است که میگویم. حالا شما این مبلغ را با خط فقر ۱۰ میلیونی مقایسه کنید.
میتوانم بپرسم چند فرزند دارید؟
من سال ۱۳۸۰ ازدواج کردم و ۴ فرزند دارم. دخترم طلبه است و درس حوزه میخواند و پسرم هم ورزشکار است و کمربند مشکی دارد و میخواهد طلبه شود. خودش این مسیر را انتخاب کرده است، نه اینکه من مجبورش کرده باشم.
با این رقم، چطور میتوانید زندگی کنید؟
البته من کلاسهای ورزشی را هم دارم، اما در کل، روحانیت و خانوادههایشان آدمهای قانعی هستند و به حقوق کم رضایت میدهند و با همان هم شاد هستند. نگرش طلبهها به زندگی این است که، چون خدا روزی میدهد، نباید نگران چیزی بود. به همین دلیل روند زندگی را شاد پیش میبریم. البته در چارچوبی که میتوانیم، کار میکنیم و برای بیشتر شدن روزی تلاش میکنیم. با این حال، همه مردم از ما توقع بیشتری دارند. به آنها هم حق میدهیم. زیرا ما باید در زندگی مؤمنان الگو باشیم و دین را تبلیغ کنیم. طلبهای که عمامه گذاشته است، یعنی من آماده تبلیغ هستم و طلبهای هم که در حجره است و یک پیراهن یقهآخوندی پوشیده است، نماد این است که اولا درس طلبگی میخواند و ثانیا سفید بودن لباس نشان این است که طلبه میخواهد پاک و بیآلایش باشد؛ بنابراین طلبه باید در جایگاه طلبگیاش برخی رفتارهای خاص و متناسب با آن جایگاه را از خود بروز دهد که این هم در قیافه و نوع پوشش خود را نشان میدهد و هم در منش مانند پیشی گرفتن در سلام از دیگران.