این روزها، در مشهد بهدلیل وجود مرقد ملائکپاسبان رضا (ع) ارجی دیگر دارد، آنچنانکه علاوهبر برپایی مجالس سینهزنی، زنجیرزنی و دیگر شیوههای بابِ عزاداری، نوحهخوانی و گریه بر این سه مصیبت، از تاریخی غنی و پیشینه ادبی برخوردار است.
هما سعادتمند | شهرآرانیوز؛ «سیاهپوشانی» که پیش از اسلام در آیین سیاووشان وجود داشته است، پس از اسلامآوردن ایرانیان به بخشی از عزاداری و مویه برای اهلبیت تبدیل میشود تا آیین سوگی که هزاران سال قدمت دارد، در عزای اهلبیت (ع) تجلی یابد. دراینمیان، شیعیانی که همیشه بر مصائب آلرسول (ص) اشک ماتم ریختهاند، مظلومیت شهید کربلا را با شور دیگری برگزار کردهاند. گویی نینوا، نیزاری است که نوایش در گلوی روزگار خاموش نخواهد شد.
دنباله این عزاداری که شیوه و شکلهای مختلفی یافته است، به دهه پایانی صفر و برپایی مجالس عزا برای حضرت رسول (ص)، امامحسنمجتبی (ع) و امامرضا (ع) میرسد. این روزها، در مشهد بهدلیل وجود مرقد ملائکپاسبان رضا (ع) ارجی دیگر دارد، آنچنانکه علاوهبر برپایی مجالس سینهزنی، زنجیرزنی و دیگر شیوههای بابِ عزاداری، نوحهخوانی و گریه بر این سه مصیبت، از تاریخی غنی و پیشینه ادبی برخوردار است. گزارش پیش رو نقبی است بر تاریخچه رواج نوحهسرایی و نوحه خوانیِ اصیل در مشهد که به آن نوحهخوانی سنتی هم میگویند.
پیدایش سوگواری و مناقبخوانی
به گفته هوشنگ جاوید، پژوهشگر آیینهای ایران، آیین سوگواری در این خطه، پیشینهای به درازای تاریخ دارد. او حتی با استناد به نوشتههای فردوسی، قدمت این آداب و آیین را به زمان پیدایش آدمی بازمیگرداند؛ از نگاه اساطیر وقتی فریدون جهان را به سه قسمت برای فرمانروایی سه فرزندش یعنی تور، سلم و ایرج تقسیم میکند، آنان به این بهانه که قسمت خوب جهان به ایرج رسیده، او را میکُشند و سوگواری از همینجا آغاز میشود، اما ریشه امروزی این آیینها در خراسان را قطعاً میتوان با ورود امامرضا (ع) به مشهد، معاصر دانست. جاوید ادامه میدهد: «حضور حضرت رضا (ع) در خراسان موجب سرودن مناقب رضوی میشود و با شهادت ایشان، سرودن مراثی و نوحههای رضوی در اینجا گسترش پیدا میکند.»
او درباره پیدایش نوحه نیز چنین توضیح میدهد: «نوحه از دوره صفویه به وجود آمد و پیش از آن وجود نداشته، چون نوحه، زبان ساده و ادبیات محاوره مرثیه است که در گویشهای عامیانه نمایان میشود.» نویسنده کتاب «مناقبخوانی» همچنین در بررسی خود از سبکهای عزاداری امروزی به این نتیجه رسیده است که «نوحههای امروزی بهدلیل آنکه ایجادکننده آیین نیستند، شاخص ماندگاری ندارند.» وی توضیح میدهد: «ساختار آیین برای ایجاد و تداوم به تفکر نیاز دارد. نیاکان ما در هر دوره با طراحی آیین، تبلیغ مذهب میکردهاند. آیین نیز شامل حرکت، موسیقی، شعر، کلام و صدای دلنشین بوده است؛ آنان در جایی هنر خطابه، خواندن و گریاندن را به کار میگرفتهاند و روضهخوانی را پدید میآوردهاند. جایی هم هنر نقل، هنر خوانندگی و هنر مرثیهسرایی و روضهخوانی را در هم میآمیختهاند که نتیجه آن میشود پیدایش تعزیه در ایران؛ چیزی که میتوان در نوحهخوانهای سنتی دید و بس.»
طبق مکتوبات تاریخی پساز واقعه کربلا، سوگواریهای حضرت زینب (س) و بهویژه حضرت سجاد (ع) سبب پیدایش عزاداری درمیان شیعیان و ادامهدار شدن آن میگردد. این آیین با رویکارآمدن دولت صفوی و رسمیشدن مذهب شیعه در ایران پروبال میگیرد و با نگارش کتاب «روضهالشهدا» توسط ملاحسین کاشفی پایهگذاری میشود. این آیینها و شیوههای مختلف سوگواری که شامل سینهزنی، نوحهخوانی، روضهخوانی، زنجیرزنی و برپایی تعزیه میشده است، در دوره قاجار آنچنان گسترش پیدا میکند که با برخی بدعتها در هم میآمیزد.
آغاز نوحهسرایی و نوحهخوانی با رضا سراج
ابوالفضل رئوف، پژوهشگر نوحههای مذهبی که حدود ۱۰ سال است به یاری رضا صفری (زرافشان) همه هموغم خود را صرف جمعآوری نوحههای سنتی خراسان کرده است، از پیشینه نوحه و نوحهخوانی در اواخر دوره قاجار میگوید و حرف را سمت نامی میبرد که آشنای پیشکسوتان نوحهخوانی ایران است؛ «رضا سراجشیرازی». تاریخ شفاهی و روایتهای سینهبهسینه نقلشده میگویند که او مردی سراج بوده در یکی از محلههای شیراز و گویا یک پایش نیز معلول بوده است، آنچنانکه نمیتوانسته بدون کمک راه برود؛ جوانی عامی که گوشه حجره خود مینشسته و با کار و گاهی نوحهسرایی برای نوحهخوانان روزگار میگذرانده است. در روزی که تاریخ آن مشخص نیست، جمعی از بازاریان شیراز تصمیم میگیرند که برای زیارت امامحسین (ع) عازم کربلا شوند و از رضای سراج هم میخواهند تا با آنان همراه شود. سراج، چون نقص پا داشته نمیپذیرد، اما حریف اصرار دوستان نمیشود و با کاروانِ بازاریان شیراز پای دل در راه میگذارد.
او در تمام طول مسیر با کمک دوستانش قدم برمیداشته تا به سرمنزل و مقصد میرسند. چند روزی از اقامت در کربلا نگذشته بوده که سحرگاهی وقتی کاروانیان برای اقامه نماز صبح بیدار میشوند، میبینند که سراج در جایش نیست. گمان میکنند که با همراهی کسی به زیارت رفته، اما صبحهنگام میبینند با پای خودش درحال بازگشت از حرم است. دورش حلقه میزنند و چند دقیقه بعد سراج که در حالتی روحانی بوده و متوجه نبوده بر دوپای سالم ایستاده است، از داستان شفای پایش درکنار ضریح امامحسین (ع) میگوید و میگرید. یک ماهی از این ماجرا میگذرد و کاروانیان عزم بازگشت میکنند، اما رضای سراج که دلِ برگشتن نداشته، یک جمله میگوید و میماند: «کجا بروم بهتر از اینجا که هرچه میخواهم به من میدهند؟» او در عراق ماندگار میشود و علاوهبر زبان فارسی و ترکی که میدانسته، سه زبان عربی، هندی و تاحدودی انگلیسی را هم فرامیگیرد تا با همه این زبانها نوحهسرایی کند.
اندکی بعد به او غرفهای در صحن امامحسین (ع) میدهند تا هم پیشهاش یعنی سراجی را ادامه دهد و هم برای زائرانی که از نقاط مختلف جهان برای زیارت میآمدند، نوحه بگوید، نوحه بخواند و شاگردانی تربیت کند. ناگفته نماند که سراج هرگز به ایران بازنمیگردد و این نیامدن را میتوان از نوحههایی که درباره زیارت حضرت رضا (ع) سروده است، درک کرد. او در یکی از این نوحهها چنین سروده است: «ای اهل وطن میرسدم بوی خراسان/ شد زخم دلم طالب داروی خراسان/دارم به ره حق سر تسلیم و رضا را/ قسمت ز حجازم ببرد سوی خراسان.» سراج حوالی سالهای ۱۳۲۰ خورشیدی از دنیا میرود و پس از او شاگردان تصمیم میگیرند نوحههای او را جمعآوری و از دسترس عموم مردم دور کنند.
به گفته رئوف، در دوره پهلوی، افرادی مانند مرحوم غلامرضا حقیقی معروف به «آذر» و حاج غلامرضا حلبیساز معروف به «غلامرضا حلب»، شیخ جواد عرب و مرحوم سیدمحمد کریمیگاراژدار، که کامیوندار بودند در سفرهایشان به عراق و کربلا، نوحههای سراج را از خودش و بعدها از شاگردانش میگرفته، به ایران آورده و دراختیار نوحهخوانها قرار میدادهاند. مرحوم آذر که یکی از نامیترین نوحهسرایان مشهد قدیم است، بعدها از روی آهنگ و سبک سراج، شروع به سرایش نوحههای جدیدتری میکند.
نامداران نوحهسرا و نوحهخوان در مشهد
به گفته این پژوهشگر، نوحه یعنی خواندن به صورت گریه و ازآنجاکه نوحه سنتی دقیقاً در دستگاههای موسیقی اصیل ایرانی سروده میشوند و سبک، موضوع یکسان و یکدستی دارند، باید آموزش داده میشد. بر همین اساس برخی از نوحهسرایان بنام که اغلب نوحهخوان هم بودهاند، تصمیم میگیرند جلساتی برگزار کنند و نوحهسرایی و نوحهخوانی را به جوانترها بیاموزند.
طبق پژوهش ابوالفضل رئوف، مرحوم آذر در دهه ۳۰ و در روزهای جمعه، جلسهای با نام «نوحهسرایان اولیا» را در مشهد مدیریت میکرده که ویژه آموختن نوحهخوانی سنتی بوده است. همچنین مرحوم سیدعباس هاشمی در حوالی این سالها جلسه «نوحهسرایان هاشمی» را صبحهای جمعه در مشهد برگزار میکرده است. پیش از این هم گویا با نام جلسه نوحهسرایان علیاکبری خراسان در محله عیدگاه بوده که اداره آن را باقر شهپرستبر عهده داشته او نیز به دنبال تربیت نسل نوحهخوان بوده است.
ناگفته نماند که برای نوحهسرایان سنتی در مشهد، سه نسل میتوان در نظر گرفت که نسل نخستین و شاخص آنان را مرحوم رضای دلخون، مرحوم آذر، مرحوم هاشمی و میرزا عباس رجایی تشکیل میدهند. در نامداران نسل دوم میتوان از آقایان بزاز علیاصغر رجایی، حسامی، حیدریفر و نساج نام برد. در فهرست نسل سوم نیز میتوان نامهایی مانند مرحوم رضازاده، ببری و حاج عباس سازگار را جای داد. اکنون نیز پیشکسوتان از حاجمحمدتقی نجاتیان، حاجحسین مقدم و حاج حیدر جوادی و انصاری با عنوان سرسلسله نوحهسرایان و نوحهخوانان سنتی مشهد نام میبرند.
نوحهخوانی در دهه آخر صفر
در مشهد عزاداری به شیوه نوحهخوانی در دهه آخر صفر آدابی دارد و بر اصولی استوار است. رئوف میگوید: «در این شیوه عزاداری همه چیز بهروز و مناسبتی است. به این صورت که نوحهخوانان در شب اربعین و دو روز پس از آن درباره اربعین میخوانند. روز سوم پس از اربعین، به وداع حضرت زینب (س) با برادر و بازگشت به مدینه اختصاص دارد. روز ۲۶ صفر متعلق به نوحهخوانی برای طفلان مسلم است و روزهای پس از آن هم نوحهخوانی برای وفات حضرت رسول (ص)، شهادت امام حسن مجتبی (ع) و شهادت امامرضا (ع) مرسوم است. برخی در شب آخر صفر هم برای حضرت رسول (ص) و هم امامحسن مجتبی (ع) و امامرضا (ع) بهصورت همزمان عزاداری میکنند که برای این شکل، شعر معروفی است که میگوید: دختر بدرالدجی/ امشب سه جا دارد عزا// گاهی میگوید پدر/ گاهی حسن (ع)، گاهی رضا (ع).»
با خاطرات محمدتقی نجاتیان، قدیمیترین نوحهخوان مشهد
نوحهخوانی، اصول و قانون دارد
محمدتقی نجاتیان که ۱۸ مهر امســـــال نودوششساله شده، شاگرد بیواسطه مرحوم آذر و قدیمیترین نوحهسرا و نوحهخوان فعلی مشهد، گزینه بعدی ما برای شنیدن و نوشتن از تاریخچه نوحهسرایی است. او را که قبای روحانیت بر شانه دارد و سپیدی مو وابرویش از سالیانِ بسیارِ گذشته بر او حکایت میکند، در خیابان امامرضا (ع) میبینیم؛ در خانهای که عطر درختان سیب در آن جاری است. خودش را پسر امیرقلی، باغبان آستان قدس رضوی و متولد سنه ۱۳۰۴ معرفی میکند و میگوید: «پدرم عضو جلسهای مذهبی بود در مسجد مقبل. در همراهی با او و آمدوشدم به این مسجد، با هیئتیها و نوحهخوانان آن روز شهر آشنا شدم.
هفتسال بیشتر نداشتم که نخستین نوحهام را خواندم. خاطرم هست. کوچک بودم و مرا بر کرسیچهای نشاندند و من دم برآوردم که: «ای عمه جان زینب، بابا ندارم من/ طفلی یتیمم من، مأوا ندارم من.» پس از این است که محمدتقی روزگارش را بر سرِ خواندن نوحه میگذارد، آن هم در زمانهای که منابع و اشعار بسیار کمی برای این هنر وجود داشته است: «تنها منابع ما در آن دوران، کتابهای جودی و ذاکر بودند. همه نوحهخوانهای دیگر هم از همین دو کتاب استفاده میکردند. البته در گذشته نوحهخوان فقط نوحه میخواند و مداحی نمیکرد. آن روزها در شهر مشهد فقط چهار مداح اسمی بودند که بزرگ آنان، مرشد ابراهیم کرمانشاهی بود؛ مردی که تا به امروز نظیر صدایش را از حنجره هیچکس نشنیدهام.
اخلاص و آراستگیاش را نیز هم. پس از او، ساداتالحسینی، سیدجواد ذبیحی و سیدعلی آقای هاشمی بودند. جز اینان، باقی در مشهد هرچه بود، نوحهخوان بود. نوحهخوانها هم از روی دفتر و دستک میخواندند. اغلب آنان هم از علیاکبرنامی نوحه میخریدند که نوحههای سراج و آذر را میفروخت. یک روز به او مراجعه کردم تا نوحه بخرم. همه داشته جیبم را که بیرون ریختم، ۸ قران شد. رفتم و نوحه طلب کردم. پرسید: چقدر داری؟ گفتم و او هم متنی به دستم داد و رفتم. شبش وقتی خواستم نوحه را بخوانم، دیدم ناقص است
. فردایش برگشتم و گفتم چرا این ناقص است؟ گفت اندازه پولت نوحه گرفتی. خیلی ناراحت شدم. تصمیم گرفتم خودم نوحهسرایی را یاد بگیرم. نشستم و براساس وزن و سبکهایی که داشتم، شعرهایی نوشتم و برای تأیید منبع و روایت نزد اساتید بردم. شانزدهساله بودم که آوازه آذر و جلساتش را که تازه تشکیل شده بود، شنیدم و به توصیه یکی از دوستان به آنجا رفتم. آذر شاعر بود و نوحه میسرود و نوحههایش را عصر هر جمعه به نوحهخوانها میداد. طریقه خواندن نوحه در آن دوران با امروز خیلی توفیر داشت، چون شیوه سینهزنی غیرِ این بود. این شیوه هم تنها در مشهد باب بود و به این صورت اجرا میشد که در مرحله اول نوحهخوان، نوحهای به شیوه واحد میخواند و سینهزنان هم واحد میزدند. در مرحله دوم ثلاث زده میشد. در ثلاث، نوحهخوان، ضربآهنگ نوحه را تغییر میداد و نوحه را آنطور که با ثلاث هماهنگ بود، میخواند. در میان این خواندن، میاندارِ هیئت بانگ بر میآورد: خمسه؛ نوحهخوان بلافاصله نوحه را دوباره تغییر میداد و آنچه میخواند با ضرب خمسه شور میگرفت. واحد مرتب تکسینه بود. ثلاث سه مرتبه پشت سر هم زده میشد و خمسه پنج مرتبه بود. بعد فریاد میزدند: ارباب.
علاوهبر جلسات آذر، حاج آقای سراج هاشمی هم که سیدی محجوب و مومن بود واشعار جانسوزی هم میسروده، در جلسهاش به نوحهخوانها طریق خواندن میآموخته است: «خاطرم هست که میگفت: "برادران نوحهخوان، شما به آن سرمشقی میمانید که معلم سرکلاس به شاگردانش میدهد و آنان تا آخر همان را مینویسند. نمره ۲۰ مال آن شاگردی است که مطابق همان سرمشق بنویسد. حالا شما مداحان و نوحه خوانها در هیئات به منظره همان سر خط هستید. طرز ایستادن و طرز خواندن شما الگوی مردم است. شما باید با چهره متوسط، نه خیلی گریان و نه خیلی خندان، بدون خم و راست شدن و بالا و پایین بردن دستها بایستید و نوحه بخوانید که دیگران از شما بیاموزند.
" متأسفانه حالا این آداب از بین رفته است و این روزها رفتارهای ناپسند بسیاری دیده میشود. یک مشکل دیگر نوحههای امروزی، همراهنبودن آهنگ آنان با نوای سینهزنی است و سومین مشکل هم نداشتن موضوع واحد است. نوحهخوان امروزی نمیداند چه چیز و از چه کسی میخواند؛ هرچه سر زبانش بیاید، شور میدهد و تمام. در قدیم اگر نوحهای برای امامرضا (ع) بود از ابتدا تا انتها رضایی بود و اگر برای امام حسین (ع) خوانده میشد، تماما حسینی بود و اگر ناچار میشد در روایتی، گریزی به بزرگی بزند، طوری این را ربط میداد که سینهزن متوجه نمیشد. در واقع آن روزها نوحهخوانی اصول و قانون داشت.»
سوای این، نوحهخوانها هرکدامشان یک هیئت مخصوص به خود داشتند: «مثلا خود من در هیئت چهاردهمعصوم (ع) در کوچه چهنو به سرپرستی سرهنگ عالمی میخواندم. احمد آقای خیاط در هیئت علیاکبریهای سرشور، سیدعلیاکبر سبزی در هیئت پوستفروشان پایینخیابان و سیدعلی هاشمی در هیئت آقای گلکار با نوای نوحهشان، میزبان عزاداران بودند.»
با حاج حسین مقدم، یکی از پیشکسوتان نوحهسرایی مشهد
دم و پیشدمخوانی برای امامان
حاجحسین مقدم را هیئتیها بهعنوان یکی از پیشکسوتان نوحـــهسرایی در میشــــناسند. موسپــیدکــــرده خوشرویی که میگوید: «دوسال پس از اشغال ایران به دست متفقین به دنیا آمدم و توی مکتبخانهای که در کوچه حمام حاج نوروز بود، خواندن و نوشتن را مشق کردم.»
او وقتی میخواهد از تاریخ نوحهخوانی در مشهد قدیم بگوید، گریزی میزند به هیئتهای قدیمی مشهد؛ «هیئتهای مذهبی علاوهبر ایام محرم و صفر، غالباً شبهای جمعه و برخی هم شبهای چهارشنبه و پنجشنبه هر هفته مراسم برگزار میکردند که این مراسم یک منبری داشت و یک نوحهخوان. من از کودکی در هیئت فداویان صاحبالزمان (عج) بودم و با اینکه ذوق ادبی داشتم، دلم میخواست نوحهخوان شوم، اما صدای خوشی نداشتم.
به کلاسهای مرحوم آذر که رفتم در آنجا متوجه شدم همانطورکه مردم از خواندن شعری لذت میبرند لازم است از لحنی که آن شعر را میخواند هم لذت ببرند. برای همین تلاش کردم تا نوحههایی بسرایم که علاوهبر منبع و مأخذ معتبر، بنمایه و ساختار درست داشته باشد. البته پیش از من، بزرگان بسیاری مثل مرحوم آذر، سراج و دیگران این مهم را آغاز کرده بودند. پس از این شروع کردم به دمسرایی. اوایل برای هیئت خودمان دمهایی برای بازارروی سرودم تا اینکه هیئتهای دیگر متوجه شدند و برای مناسبتهای مختلف مراجعه کردند.»
او در توضیح دمسرایی هم میگوید: «در مشهد قدیم سنتی بود با عنوان دم و پیشدمزنی که قبل از نوحه خوانده میشد. اجرای آن در مناسبتها، اشعار موضوعی خاص خودش را میطلبید، اما چون دم کم بود، نوحهخوان به ناچار همیشه پیشدمها را از امامحسین (ع) میخواند. تصمیم گرفتم این مسئله را رفع کنم. برای همین دمهایی را سرودم که در آنها چند موضوع مورد توجه قرار گرفته است.
در نخستین این چهار گام، شروع کردم به سرودن دم برای شخصیتهایی که درباره آنان هیچ ارجاعی وجود نداشت، مانند حضرت معصومه (س)، حضرت خدیجه (س)، مسلم و میثم تمار و.... دومین گام حفظ رابطه طولی اشعار با هم بود؛ یعنی توجه به اینکه همه ابیات بر محور یک شخصیت سروده شوند. موضوع دیگر، پیروی از یک قالب مشخص بود؛ مثلا اگر مثنوی بود، تا انتها مثنوی میسرودم و اگر رباعی بود این قالب تا انتها به همین صورت بود. این را هم بگویم که هیئتهای مذهبی مشهد هر کدام به نام یکی از ائمه معصوم است و بر همین اساس، نوحه و دم خاص خودشان را میخوانند. نوحهها هم براساس ضرب و شیوه خواندن به چند دسته تقسیم میشوند که راسته، رُکمان و زنگ شتری ازجمله آنهاست.»
او معتقد است که نوحهسرایی و نوحهخوانی در این سالها با آسیبهای بسیاری همراه بوده است؛ زیرا نوحهخوانان از اشعاری استفاده میکنند که سند یا روایت معتبری ندارند یا از جملات و کلماتی استفاده میکنند که زننده است. به گفته او این ذکرها تنها شور دارد و شعور و معنا در آنان گم است. نداشتن معنی واحد و مقدمه و موخره، یکی دیگر از معضلاتی است که او به آنها اشاره میکند.