به گزارش شهرآرانیوز؛ صفویه سبب رونق و رواج عزاداریهای محرم شد و این آیینها در دوره قاجار به اوج رسید، اما در دوره پهلوی اول با مشکلات بسیار روبه رو شد. برابر اسناد برجای مانده، نخستین نشانههای ممنوعیت عزاداری به سال ۱۳۰۴ برمیگردد؛ شبنامههایی در سفر رضاخان به آذربایجان پخش شد که رضاخان حدی برای روضه و روزهای آن مشخص میکند. پس از آن بود که محدود کردن روضههای دولتی و ممنوع کردن بعضی شکلهای عزاداری مثل زنجیر زدن و سینهزنی که همیشه در روضهها متداول بود، اتفاق افتاد تا ۲۸ اسفند سال ۱۳۱۴ و بخشنامه محرمانه وزارت داخله که راه انداختن دستهها در روزهای سوگواری محرم و صفر را ممنوع اعلام میکرد. در چنین روزگاری برگزاری علنی عزاداری امام حسین (ع) در محرم هم دل و جگر میخواهد، هم زور و قدرت که البته میشده آن را تنها در چند نفر از اسمیهای مشهد آن روزگار جستوجو کرد.
ماجرا از این قرار است که آن زمان در محلات مشهد، پهلوانها، داشغلامها و به اصطلاح آن روزگار لوطیها بزرگ و همه کاره محلات بودند و همینها هم تا همین چند دهه پیش، هر محرم در دستگاه عزای امامحسین (ع) به راست و ریس کردن کارها میپرداختند به همین سبب هم این گروه نقش پررنگی در رفع ممنوعیتهای عزاداری در دوره رضاخانی دارند. پای صحبت قدیمیها که بنشینید، میبینید با فرا رسیدن محرم، لوطیها و داشهایی که تا پیش از این یقهبگیر و بزن بهادرهای سرگذر بودند، دست از شرارت میشستند، توبه میکردند.
شال مشکی به شانه میگذاشتند و با اینکه گردن کلفت محله بودند، جلوی بزرگان و موسپیدکردههای هیئت سر خم میکردند. اسدا... قارقاری شمر تعزیههای قدیم، حسینقناد، غلامحسین پشمی، حاج عباس قدیری قصاب، حسن پهلوان، کربلایی ذبیح، محمود شیرازی، حسن اردکانی و بسیاری نامهای دیگر از داشها و اسمیهای بنام مشهد بودند که میتوان نشانشان را هنوز در ذهن قدیمیهای هیئتدار مشهد پیدا کرد. گزارش پیشرو مرور نام و خاطره این افراد است که با رفع ممنوعیت عزا، سنت توبه کردن زیر علم و رونق محافل حسینی در محرم و صفر هر ساله شهر گره خورده است.
حاج عباس قدیری قصابان، بانی حسینیه پیروان دین نبوی، در مصاحبهای که سال ۱۳۷۸ در بخش تاریخ شفاهی مرکز اسناد آستان قدس رضوی با او انجام شده است، گریزی زده به راهانداختن نخستین دسته عزای علنی پس از منع عزاداری در دوره پهلوی اول و اینطور تعریف کرده است: «یک روز توی قهوهخانه نشسته بودم، دیدم «کربلایی حسین قناد» که توی کوچه جدیدها، تکیهای به نام قنادها دارند، همین جور حرکت کرده و بیرق روی شانه با دسته آمدهاند تا توی صحن. بدون اینکه سینه بزنند، دو سه مرتبه این طوری آمدند و برگشتند؛ یعنی بدون سر و صدا و عزاداری میآمدند و میرفتند.
به من گفتند، حسن اردکانی گفته کاری بکنید که بتوانیم دستهای برداریم ببریم توی حرم. منظورش همراه با سینهزنی و سر و صدا بود. گفتم، والا من دیگر توان این کار را ندارم. چون دیگر نمیشد آنطور علنی و با سینهزن، دسته توی حرم برد. این موضوع بود تا اینکه یک روز گفتند «آشیخ علی نخودکی» مرحوم شده است (۸ شهریور ۱۳۲۱). حسین قناد فرستاد دنبال ما که بیا برو عَلُمی، چیزی پیدا کن. گفتم، بابا علم کجا پیدا میشود در این روزگار. همه را غدغن کردهاند. همه از بین رفته، پیدا نمیشود. گفت، حالا برو خانه حاج حسین اردکانی (برادر حسن اردکانی). شنیدهایم که او دارد. وقتی رفتیم دیدیم، بله. تابوتی در خانه پنهان کرده است.
تابوت را باز کردیم و دیدیم یک علم آنجاست. به زحمت آن را درست و سوار کردیم. رفقا هم کمک کردند. نوبت به تزیین علم رسید، پرها را برمیداشتیم، دیدیم بید زده است. شالها را برمیداشتیم، پوسیده شده بود. اوضاعی بود. خلاصه به هر کلکی بود، ما این علم را آوردیم میدان شهدا. آنجا سه علم دیگر هم آورده بودند. تمام مشهد شد یکپارچه عزاداری. حکایتی بود. خلاصه دیدند، چاره ندارند، بعد از چند روز توطئه چیدند ما و حسن اردکانی و محمود شیرازی را فرستادند ۶ ماه تبعید. حسن را فرستادند بیرجند و ماها را طبس. دیدند جلومان را نمیتوانند بگیرند این کار را کردند.»
حاج جواد مسلمانزاده از تکیه کرمانیها هم درباره مرام داشها به وقت محرم میگوید: «بسیاری از این داشها، دو سه روزی مانده به محرم همه کارها را کنار میگذاشتند و شال مشکی روی دوششان میانداختند. دو ماه لب به حرام نمیزدند. جالب بود کسی تعریف میکرد، رفتم کوچه سیابون مطربی یاد بگیرم؛ آنجا محله مطربها بود. میگفت، یارو مطرب بود، برای نان شب مانده بود، اما مرا نصیحت کرد که «ماه محرم آمدهای مطربی بیاموزی؟»
جالبتر اینجا بود که جنازه این آدمها را مردم با افتخار بر دوش میگرفتند و با عزت تشییع کردند؛ بعضیهایشان کس و کاری هم نداشتند، اما مردم میگفتند، دو ماه تمام خادم امام حسین (ع) بوده است. مثلا حاج حسین قارون از بزرگان هیئتدار مشهد، همیشه میگفت: «من نوکر کسی هستم که در عمرش یکبار گفته یا حسین (ع).» خاطرم هست، یک «اسدا... قارقاری» بود که در کوچه شمرانیها نقش شمر را بازی میکرد؛ بچه هم نداشت. یعنی زمانی که ازدواج کرد سن بالایی داشت و نشد صاحب اولاد شود. این وقتی که فوت کرد مردم مجلس ختمی برایش گرفتند که برای بزرگان شهر میگرفتند، فقط، چون در دستگاه امام حسین (ع) خدمت میکرد.»
محمود کمالی محمدزاده، معروف به «محمود کمال»، هم که یکی از پیرغلامان هیئتهای مشهد است، تعریف میکند که: «یک قسم آدم بودند داش و جاهل. حکومت پهلوی از بیپروایی اینها میترسید. محرم که میشد، میرفتند زیر علم توبه میکردند و قسم میخوردند خادم امام حسین (ع) باشند. خیلیهاشان هم پای حرفشان میماندند و نظر کرده میشدند. خاطرم هست یک رضاعرفانیان بود معروف به «کاظم کر» داستانش را قدیمیها میدانند و خرافه نیست. این در دستگاه امامحسین (ع) خدمت میکرد.
یک روز در خانهای واقع در شیخ طبرسی کنار غسالخانه قدیم، آتش گرفت. همه خانه ویران شد و همه بدن کاظم هم سوخت، اما دست و سینهاش سالم مانده بود. یک یکی دیگر از لوطیها بود که البته فامیلش «حاضر به موت» بود، ولی، چون پرزور بود «گاو» صدایش میزدند. یک کلهپزی بزرگ در بالاخیابان داشت. خدا رحمتش کند، این در مشهد سفرهدار بود. هر کسی از هر کجا که میآمد، سر سفره او مینشست. یکبار موقع ممنوعیت عزاداریها، این را گرفتند بردند کلانتری. اسم و فامیلش را گفته بود، آژانها فکر کرده بودند، دستشان انداخته است حسابی اذیتش کرده بودند.»