یکم. شاید در ۵۰ سال اخیر، «مرگ» تا این اندازه دردسترس همه ما نبوده است. صورت غافلگیرکننده مرگ، کمرنگترین یا رقیقترین شکل خود را -این روزها- به نمایش گذاشته است. به بیان ساده، فرشته مرگ، دیگر هیچیک از ما -مردمان- را غافلگیر نمیکند. برای اثبات این گزاره، آیا باید استدلال کنم؟
دوم. مرگ -پیچیدهترین معمای هستی- از نخستین روز هبوط آدم و حوا به این کره خاکی، با ما بوده است. به یک قول، شاید بتوانیم آن را بزرگترین هدیه پروردگار به بندگانش بنامیم یا بهگفته درست عوام، «مرگ حق است». همه اینها را میدانم، اما این را نیز میدانم که مرگ کرونایی با مرگ پیش از عهد کرونا تفاوتهایی دارد. بزرگترین پاندمیک (همهگیری جهانی) این سده، این روزها نمیکشد، بلکه کشتار میکند. بله، کرونا چهره دیگر مرگ را به ما نشان میدهد.
سوم. کرونا برای یکیک ما شاخوشانه میکشد و «هل من مبارز» میطلبد. آدمهایی نیز که همین پیشترها روزی هزاربار برای خودشان «آرزوی مرگ» میکردند، این روزها چهبسا بیش از دیگران، کاسهوکوزهشان را جمع کردهاند و برای گریختن از چنگ فرشته مرگ، همه تدبیرها و ترفندهای ایمنی و مراقبتی را در دستورکار قرار دادهاند. تا باد چنین بادا!
چهارم. ژان بودیار _جامعهشناس و نظریهپرداز_ در مبادله نمادین و مرگ نشان میدهد: «مفهوم مرگ اکنون بهجای اینکه جزو ملازم باورهای جامعه باشد، از جامعه بیرون رانده شده و محو و طرد شده است.» به بیان دیگر، بهسبب پیشرفتهای پزشکی و فرایندهای متمدن شدن، مردگان از واقعیت به «تصویر» تبدیل شدهاند. مرگ، دیگران را غافلگیر میکند، به این علت که فرایند مرگ از پیش روی چشم همه -ازجمله خود بیمار- پنهان میشود. (بزرگیان، امین. ایدههای خیابانی. ۱۳۹۶). با آمدن کرونا، اما روند مردن که تا پیش از آن، ناگهانی بود و درد و رنج بیمار -به لطف صنعت پزشکی- کمتر برای خویشان و بستگان آشکار میشد، گویی تغییر کرده است. شاید مرگ، نقاب رمزآلود خودش را از چهره برگرفته است و میخواهد به ما آدمها بگوید: «زندگی فانتزی با تصویر من، دیگر بس است؛ چندی هم آن روی عریان مرا تجربه کنید.»
پنجم. آداب و تکلف ما زندهها برای مردگان خودمان -در روزگار کرونایی- به کمترین اندازه تصورشدنی رسیده است. به گفته رندی، دست انتقام کرونا به آیین و آداب پس از مردن
هم رسید.
کرونا -به معنای واقعی کلمه- «صنعت مجلس تعزیتسازی» را با بحران روبهرو کرده است. من نمیدانم، اما حالا که از هزینههای ناهار و شام سوم و هفتم و چهلم و حلوا و دستهگل و کارت دعوت کاسته شده است، شاید بشود با کمی دستودلبازی، برای سنگقبرها هزینه کرد و برای نوشتههای روی آنها، کمی وقت گذاشت. تا باور شما چه باشد؟
ششم. مراسم نمادین سر خاک، این روزها به سادهترین شکل و در سریعترین زمان ممکن، برگزار میشود. جسد مردگان کرونایی را بهسرعت و با رعایت دقیق بخشنامههای بهداشتی به آغوش خاک سرد میسپارند. بازماندهها هم با دیدگانتر و اشکبار، پس از خاکسپاری عزیزشان، گویی از گورستان میگریزند. این آیا یک تصویر «شبهآخرالزمانی» نیست؟
هفتم. همین چند روز پیش، دوستی میگفت: «ما برای درگذشت برادرم که چند سال پیش بود، حدود هزار وعده ناهاردادیم، اما وقتی مادرمان را که بزرگ خاندان نیز بود، همین روزها از دست دادیم، شاید سرجمع مهمانهای ما ۳۰ نفر هم نبودند.».
هشتم. بیش و کم، میبینیم و میشنویم که بازماندهها و خویشان درگذشتگان، با دلشکستگی از غربت کفنودفن عزیز سفرکردهشان، در این روزگار کرونازده، سخن میگویند و با ابراز افسوس از اینکه نمیتوانند مجلس تعزیتی درخور عزیز فوتشدهشان برگزار کنند، برگزاری مجلس ختم و پُرسه را وعده میدهند به پس از کرونا. من، اما نمیدانم که گذر زمان و فراموشی، آیا میگذارد که بازماندگان دلشکسته، این وعده خودشان را ادا کنند یا نه؟
نهم. در روزگار پیشاکرونا، «مرگ» فرصت خوبی بود برای نمایش دادن گونهای از منزلت اجتماعی و فریاد زدن خاستگاه و طبقه. این روزها، اما این «دلخوشی» را نیز گویی کرونا از ما -بازماندهها- گرفته است. لعنت به تو کرونا!
دهم. در سالهای اخیر، مادرها و پدرها درباره «مرگ» با کودکانشان، کمتر سخن میگفتند تا مبادا روح و روان لطیف فرزندان آسیب ببیند. این روزها، اما شاید بیش از هر وقت دیگر، کودکان با پدیده مرگ -بیواسطه- روبهرو هستند و دربارهاش، بزرگترها را سوالپیچ میکنند. در این عهد کرونایی، با پرسشهای فرزندانمان درباره مرگ چه میکنیم؟
یازدهم. «سخت گریستن در آغوش یکدیگر»، این را نیز کرونای لعنتی از ما گرفته است؛ آرامشبخشترین و کمهزینهترین شیوه دلداری و تسلا دادن بازماندگان به یکدیگر که این روزها در حسرتش میسوزیم و میگدازیم. راستی، به کدامین تاوان؟
دوازدهم. تا پیش از روزگار کرونایی، به ما مردمان توصیه میشد که برای عبرت گرفتن به پدیده «مرگ» بنگریم و دربارهاش درنگ و تامل کنیم. کسی چه میداند، اکنون شاید خود کرونا و پدیده «پیشامرگ»، بهترین بزنگاه برای عبرت و درس گرفتن باشد. فاعتبروا یا اولیالابصار