یکم. تا پیش از اینکه سروکله این ویروس سمج پیدا شود، اگر از ما روزنامهچیها میپرسیدند: «بزرگترین خبری که میتواند در راه باشد بهگمان شما چیست؟» شاید بسیاری از ما میگفتیم: «خبر شروع جنگ جهانی سوم!» غافل از اینکه روزی میرسد که هزارانهزار تن از هموطنان خودمان را با دست خود به آغوش خاک میسپاریم، بیآنکه توپی شلیک یا بمب و ترقهای ترکانده شود. من یکی که بهبانگ بلند اعتراف میکنم هرگز نمیتوانستم این داستان آخرالزمانی و بلای آسمانی را که مانند بختک بر زندگانی ما زمینیها افتاده است، هرچند بهقدر سرسوزنی، پیشبینی کنم یا دربارهاش تصور ذهنی داشته باشم.
دوم. کرونا که آمد، همزادش، ماسک را از همان اول با خودش نیاورد. هفتهها و شاید چند ماه بهدرازا کشید تا پزشکان از تأثیر ماسکزدن برای پیشگیری از کرونا آگاه شوند و به مردم توصیهاش کنند.
سوم. ماسکها که آمدند، بسیاری بهعنوان یک عضو خانواده پذیرفتندش؛ شاید بیشتر از این بابت که همه، بیشوکم فهمیدیم پای «مرگ و زندگی» در میان است. برخی، اما آن را همچنان مهمان ناخوانده میپندارند و چندان با روی خوش، ازش استقبال نمیکنند. شما فکر میکنید چرا؟
چهارم. «نه» گفتن به ماسکزدن، شاید بیشتر از جنس همان «نه» گفتن به کمربند ایمنی سرنشینان خودرو در سالهای نهچندان دور باشد، شبیه مقاومت در برابر استفادهکردن از کلاهایمنی برای موتورسوارها. مشکل نبستن کمربند ایمنی را بستهای از راهکارها (فرهنگی و انضباطی) در گذر زمان برطرف کرد، اما مشکل استفادهنکردن موتورسوارها، خاصه جوانها، از کلاهایمنی، هنوز بهتمامی حل نشده است؛ هرچند گاهوبیگاه، طرح خواباندن موتورسوارهای بدون کلاهایمنی در شهر اجرا و برگجریمهای برای آن جماعت نوشته میشود. چنانکه این روزها طرح جریمه نقدی برای «ماسکنزن»ها در تهران در دست اجراست. جالب است! اینکه جریمه میشویم تا ضربه مغزی نشویم یا کرونا نگیریم، در جای خودش، نکته طنز ماجراست.
پنجم. شما را بهخدا بیایید به یک دوگانهسازی دیگر در جامعه ایرانی دامن نزنیم. باور کنیم دوقطبی «ماسکبزنها» و «ماسکنزنها» مرهم درد کرونا نیست که نیست.
ششم. حمیدرضا شعیری، دکترای نشانهمعناشناسی از دانشگاه لیموژ فرانسه و استاد دانشگاه تربیت مدرس است. او در جایی میگوید: «انسان-پروتز، یعنی انسانی که یک وجهش انسان است و وجه دیگرش پروتز. من این پروتز را بهشکل ماسک میبینم. پس امروز پروتز بخشی از زندگی ما شده است و اگر مراقب نباشیم، به انسان-پروتز تبدیل و از دیدن یکدیگر محروم میشویم» (خبرگزاری مهر)
هفتم. جادوی چشمها؛ بله! در روزگاری که ماسک، نیمی از چهره را میپوشاند، چشمها و شاید کمی ابروها هستند که بار اصلی ارتباطگرفتن را با دیگران بر دوش دارند.
هشتم. «این دیدگاه که پنهانکردن بخش پایین صورت در برقراری ارتباط با دیگران مشکل پدید میآورد، درست نیست!» این را اورزولاهس، استاد روانشناسی در دانشگاه هومبولت برلین میگوید و میافزاید: «مشتکوبیدن روی میز یا حرکت ابروها رفتاری هستند که احساس آدمها را بدون توجه به نیمه پایینی چهره، منتقل میکنند!» شرلچیمبرز نیز که مربی ارتباطات اجتماعی مؤثر در دانشگاه میسیسیپی است، میگوید: «خوشبختانه شما میتوانید با چشمها تا اندازهای کنترل ارتباط را بهدست آورید.» (یورونیوز).
نهم. «زندگی با ماسک» بر سر گرایش ذاتی و سرشت آدمی (خاصه بانوان) به امر زیبایی، چه میآورد؟ در اینجا از آرایشکردن و جراحی زیبایی چهره، سخن میگویم. راستش را بخواهید، تا کنون آماری ندیدهام که نشان بدهد رویکرد به جراحی زیبایی، کمتر یا بیشتر شده است یا به ما بگوید بازار خرید لوازم آرایشی در روزگار کرونایی، کسادتر شده یا رونق گرفته است. آنچه، اما در این مجال شاید بشود با اطمینان نسبی بر زبان آورد، این است که فروشندههای ابزار بزک در این روزها «چشم و ابرو»ی مشتریها را برای پرکردن دخل خودشان نشانه میروند. این گمانه را شاید بررسیهای میدانی نیز تأیید کنند.
دهم. انجمن ناشنوایان کانادا در گزارشی مینویسد: «گذاشتن ماسک موجب اضطراب در ناشنوایان میشود؛ آنها نگرانند با ماسک، چگونه با دیگران ارتباط بگیرند!» (اعتمادآنلاین بهنقل از گلوبالنیوز). بهنظر شما برای ناشنوایان شهرمان چه میشود کرد؟
یازدهم. برخی زنان مسلمان پوشیهدار در کشورهای غربی میگویند: «از زمان آمدن کرونا و ماسکزدن، غربیها کمتر به ما نگاه اسلامهراسانه و نژادپرستانه دارند؛ گویی همه ادراک قابلتوجهی پیدا کردهاند» (حوزهنیوز بهنقل از آلترنت).
دوازدهم. راستی از کارزار ماسکربایی در دنیای متمدن چیزی بهیاد دارید؟ همانجا که در روزهای نخست، ۲۰۰هزار ماسک خریداریشده آلمان، در یک عملیات جیمزباندی، روی باند فردوگاه دزدیده شد و از آمریکا سر درآورد؟
سیزدهم. «ماسک به نمادی ایدئولوژیک در آمریکا تبدیل شده است!» این را امیرعلی ابوالفتح، تحلیلگر سیاسی در صفحه توییترش نوشته است.
چهاردهم. مجید خواهی، عکاس، در نوشتهای با تیتر «حکومت ماسکها در شهر» برای مجموعه عکس خودش که با سوژه ماسکها منتشر کرده است، مینویسد: «در این ۶ ماه، تنها وجود یک نشانه بر چهره افراد، در هر جای عالم، نشاندهنده اضطراب جمعی است که زبان بینالمللی پیدا کرده است؛ ماسک!» (ایسنا).
پانزدهم. در یک وبسایت شخصی بهنام «شوشان» خواندم: «ماسک همچنان کم میآید، اما فشنگ و بمب هرگز!» شما بگویید چرا؟
شانزدهم. نمیدانم فردای روزی که کرونا بندوبساط خودش را جمع کند و از زندگی ما برود، ما روزنامهچیها درباره آن رخداد مهم، چه تیتری را برای پیشانی صفحه اول رسانهمان انتخاب میکنیم. شاید یک روزنامه تیتر بزند: «خبر مرگش!»، اما همین را میدانم که کرونا اگر هم برود، این ماسکها تا مدتها در کنار ما و با ما زندگی میکنند.