زل زده بود به دوربین آیفون. با التماس میگفت هوا سرد است به خدا بچههایم لباس ندارند. از پنجره که بیرون را نگاه کردم دخترکی در حال بازی با برگهای خشک شده درخت جلوی آپارتمانمان بود. روسری سبز رنگ و رو رفتهای به سر داشت. کاپشن صورتیاش از کثیفی به سیاهی میزد. دخترک غافل از حرفهای مادر عروسک کهنهاش را به دنبال خود میکشید. مادر، اما آرام و قرار نداشت: «خانم، جان بچههایت کمک کن. هوا سرد است دخترم سرما میخورد. فکر کن بچه خودت در این سرما آواره کوچههاست.»
انبوه لباسهایی که گوشه اتاق خواب روی هم تلنبار شده بود، دلم را آتش زد. زن از کال زرکش با چند اتوبوس خودش را به این طرف شهر رسانده بود تا مبادا کسی او را بشناسد و آبرویش برود.
هر سال کلی لباس به کمد خانههایمان اضافه میشود بدون اینکه لباسهای قدیمی را دور بریزیم. از نظر ما لباسهای اضافه اهمیتی ندارد و به چشممان نمیآید، اما همین لباسهای نیمدار مشکل عدهای را رفع میکند.
چند سال پیش اگر خاطرتان باشد دیوار مهربانی در محلات مختلف به راه افتاد، مردم لباسهای بیاستفادهشان را پای این دیوار میگذاشتند و افراد نیازمند هر چه لازم داشتند برمیداشتند. کاش در محلات باز هم چنین طرحی به راه بیفتد. کاش خیریهها در اینباره وارد عمل شوند و لوازم بیاستفاده مردم را به دست نیازمندان برسانند.
به نظر میرسد اگر هر سال در ایام خاص خیران با اجرای طرحهای مختلف لوازم بیاستفاده مردم را جمعآوری کنند و آن را به موقع بین نیازمندان تقسیم کنند مشکل افراد زیادی حل میشود. مثلا اگر قبل از شروع سال تحصیلی کتابهای استفاده شده و تمیز دانشآموزان در محلات جمعآوری شود و به دست دانشآموزان بیبضاعت برسد هزینه سنگین تهیه کتاب درسی از دوش این خانوادهها برداشته میشد. از سوی دیگر هر ساله کلی کتاب درسی دور ریخته میشود با این اقدام از هدر رفت کاغذ هم جلوگیری خواهد شد.
اگر درست نگاه کنیم هر کداممان در گوشه خانههایمان لوازمی داریم که شاید سال تا سال سراغش هم نرفتهایم. لااقل چند دست لباس داریم که سال میآید و میرود حتی یک بار تایش را هم باز نمیکنیم، اما همین چند دست لباس میتواند گرمابخش جان آدمهایی باشد که در سرمای زمستان لباسی برای پوشیدن ندارند.
شاید بارها هر کداممان در نکوهش اسراف سخنها راندهایم، اما در زندگی عادی چندان به این مقوله توجه نمیکنیم. شاید خودمان خیلیها را به بریز و بپاشهای آنچنانی متهم کنیم، اما در عمل خودمان از همین بریز و بپاشهای ریز انجام میدهیم که در مجموع چیزی به جز اسراف نیست. چند جفت کفش، چند پالتو، چند کیف و...
روزمرگیهایمان باعث شده است یادمان برود در آموزههای دینیمان اسراف به شدت نکوهش شده است و انجام دادنش گناه محسوب میشود. یادمان رفته شفقت و مهربانی جزئی از فرهنگمان است با این حال آنقدر به خودمان مشغول هستیم که حتی لباسهای وصلهدار و رنگ و رو رفته دخترک بازیگوش توی کوچه هم به چشممان نمیآید.
اگر هر کداممان تصمیم بگیریم لوازم بیاستفادهمان را جدا کنیم و به خیریه محله تحویل دهیم آن وقت به این نتیجه میرسیم که سادهتر هم میشود زندگی کرد.