هدی جاودانی| «نژادپرستی» سوژه بسیاری از نوشتههای طاهر بن جلون (زاده یکم دسامبر ۱۹۴۴) است، موضوعی که به عقیده این نویسنده مراکشی مسلمان، همیشه وجود داشته است: «بشر همواره از همسایه خود واهمه داشته، میترسیده است، از هر آنچه برای او بیگانه یا ناشناخته است، ترسی گسترده و فراگیر از چیزی که متفاوت از اوست. به همین خاطر، در دنیا همواره اقلیتی ناخواسته وجود دارد، اقلیتی طردشده.» بن جلون از سنت داستان گویی شفاهی برآمده است تنها با این تفاوت که میراث خود را روی کاغذ میآورد: «من این سنت شفاهی را مکتوب کرده ام. میدانم هیچ گاه توانایی این را ندارم که به مکانهای عمومی بروم و برای مردم داستان تعریف کنم، اما فکر میکنم آن شیوه از داستان گویی که من به صورت مکتوب ارائه میدهم به این خاطر دل نشین است که درهای بسیاری را مقابل شما میگشاید. کودکی ام را با داستانهای هزارویک شب گذراندم. سالها بعد، در چهل سالگی، زمانی که هزارویک شب را در دانشگاه برای دانشجویانم تدریس میکردم، آن را مملو از مفاهیم نژادپرستانه یافتم، مفاهیمی که البته به سده دوازدهم میلادی بازمی گشتند، نویسندگان ناشناسی داشتند و در آفریقا، خاورمیانه یا چین اتفاق میافتادند. اما برایم شگفت انگیز بود که ردپای این داستانها در بزرگ سالی و در میان داستانهای خودم، پیدا شده بود.».
اما نوشتن برای او به راحتی به دست نیامده است. میگوید: «نویسنده کسی نیست که خود را در قفسی محبوس کند. او باید پیرامون خود را بنگرد و هنگامی که داستانهایی خارق العاده یا حتی معمولی مینویسد، جهانی را که در آن زندگی میکند، از نظر بگذراند.» زندگی حرفهای طاهر بن جلون، در سال ۱۹۶۶ و زمانی آغاز شد که او به همراه ۹۳ دانشجوی دیگر، در کمپی متعلق به ارتش مراکش، بازداشت و تحت سنگینترین شکنجههای روانی و جسمی بود. در همین هنگام است که او مخفیانه شعر میسراید و در جیب هایش پنهان میکند. اشعارش را با کلمات استعاری و دشوار در هم میآمیزد، از به کار بردن واژگانی، چون «انقلاب» یا «شورش» حذر و خشم خود را با واژگانی دیگر جایگزین میکند تا مبادا کسی با پیدا کردن آنها او را بیش از پیش تنبیه کند. با رهایی از اسارت، اشعار نجات یافته جلون، در مجلهای به چاپ میرسند و راه را برای نوشتههای بیشتر او هموار میکنند: «ادبیات و نوشتن، همان طور که ژان ژنه میگوید، در پی سرگذشتی غم بار و دادگاهی دشوار به عرصه ظهور رسیدند.»
با آنکه زبان مادری جلون عربی بوده است، تمامی آثارش را به فرانسوی مینویسد: «به عربی تسلط داشتم؛ بنابراین دوست داشتم خود را وادار کنم به زبانی دیگر بنویسم. فکر میکردم نوشتن به فرانسوی کار بزرگی است و با انجام آن میخواستم والدینم به من افتخار کنند.»
رمان «شب مقدس» (۱۹۸۷) طاهر بن جلون را به نخستین نویسنده آفریقای شمالیِ برنده جایزه گنکور بدل میکند. روایت با گذر از شخصیتهای متعددی از زنان، مهاجران، زندانیان، پیش گو یان و افراد مجنون و بی سواد، وضعیتی اغراق آمیز از ناتوانی، نامرئی بودن، اسارت و طغیان را به تصویر میکشد. «فرزند خاک» (۱۹۸۵) نیز با وام گرفتن از شیوههای داستان گویی شفاهی، نثری آهنگین، دل انگیز و توأمان باورپذیر و چالش برانگیز را به نمایش میگذارد، ترکیبی خیال انگیز از افسانه و واقعیت، روایتی که ستیزه جو نیست، اما تحت تأثیر آن مشتتان را گره خواهید کرد.