ایمان فروزاننیا - صدای اره و تبر همهجا را برداشته است. مدیران تلویزیون با تیغهای بزرگ افتادهاند به جان درخت رسانه ملی. به حساب خودشان دارند هرس میکنند تا جا برای شاخههای جدید باز شود، ولی دارند به تنه و ریشه تبر میزنند.
از اشک قدیمیها تا قهر ستارهها
کلیپ اشکهای غلامحسین لطفی، بازیگر قدیمی تلویزیون که بیشتر در سریالهای طنز بازی میکرد، حالا در فضای مجازی پربازدید شده است. او در برنامه «چهلتیکه» شبکه نسیم در آغوش محمدرضا علیمردانی بابت بیمهریها و فراموش شدن خودش و همکارانش مثل رضا بابک اشک ریخت و اشک علیمردانی را هم درآورد. تلویزیون برای حفظ سرمایههای قدیمیاش هیچ برنامهای ندارد، ولی این را به حساب آن نگذ ارید که برای حذف سرمایههای فعلیاش اهمیت قائل است. بعد از پرویز پرستویی و شیلا خداداد و نیوشا ضیغمی که چهارشنبه اعلام کردند به علت بیاحترامی تلویزیون به هنرمندان، دیگر با این رسانه همکاری نخواهند کرد، پولاد کیمیایی و احسان کرمی هم به جمع طردکنندگان تلویزیون پیوستند. بهتازگی در تلویزیون مجریها و کارشناسان بهراحتی شروع به تخریب سلبریتیها و بازیگران میکنند و این موضوع باعث دلخوری این گروه شده است. نیوشا ضیغمی در بخشی از پست بلندی که دراینباره در اینستاگرام منتشر کرد اینطور نوشت: «امروز آنتن تلویزیون تعلق به کسانی دارد که نهتنها فرهنگ نمیسازند بلکه بیفرهنگی و بیادبی را رواج میدهند، از آقای ... برنامه «هفت» بگیر تا ... مجریان بیادبی که با توهین و تحقیر کسانیکه سالها برای هنر زحمت کشیدهاند میخواهند خودنمایی کنند و بزرگ شوند.» احسان کرمی هم در توئیترش نوشت: «رویکرد فعلی سازمان صداوسیما نسبت به فرهنگ، هنر و هنرمندان که تقریبا هیچ انطباقی با آموزههای فرهنگی و اخلاقی ملی و مذهبی ایرانی ندارد، سبب شد تا تغییر این وضع، انصراف خود را از همکاری با آن سازمان اعلام کنم.»
تلویزیونی که باهوش نیست
قهر سلبریتیها، رفتن بازیگران و مجریان یا حذف برنامههای دوستداشتنی و پربیننده کمترین آسیبی است که مدیریت اشتباه رسانه میتواند به جامعه تحمیل کند. یک تلویزیون حرفهای گاهی میتواند آرامش ازدسترفته جامعه را برگرداند و گاهی میتواند تشویش در جامعه را تشدید کند، مثل اتفاقی که در همین ناآرامیهای بعد از گرانی بنزین رخ داد، جایی که تلویزیون نهتنها مرهم نبود، بلکه نمک شد روی زخم مردم. این موضوع را رضا امیرخانی، نویسنده کتابهایی مثل «نشت نشا»، «نفحات نفت» و «ر ه ش» در جدیدترین یادداشتش مطرح کرده است.
امیرخانی در یادداشتی با عنوان «خاصیتِ برهمنهی» از ماجرایهای سال ۸۸ و نقش خودش و دیگران در آن شروع میکند و بعد به ناآرامیهای سال ۹۸ میرسد، آنجایی که تلویزیون به جای ساخت برنامههایی که صدای مردم را پخش کنند و کمکم مردم را از خیابان پای تلویزیون بکشانند و بنشانند تا شاهد پیگیری خواستههایشان از آن طریق باشند، گزارشهایی پخش میکرد که یک نفر در آن از مزیتهای قطع شدن اینترنت میگفت! کارشناسی را روی آنتن آورد که از بریده شدن دست و پای محارب حرف زد و شبکه خبر به جای پوشش زنده اتفاقات و بحث و گفتگو درباره آن، از مضرات سموم شیمیایی در کاشت چغندر خبر میداد: «رسانه ملی جای منولوگ نیست. اینترنت که نداریم، رسانه ملی هم خاموش است؛ یعنی حی علی اینترنشنال! قد قامت البیبیسی! حالا آیا این رسانه بیگانه محلی است برای دیالوگ؟ هرگز. اما شهر چنان به زن سخت گرفته است که جوانزنِ بیچاره به همسایه چشمچران پناه میبرد.»
در ادامه، امیرخانی صداوسیمای حرفهای و باهوش را حلقه مفقود اتفاقات ۸۸ یا ۹۸ میبیند که حتی حالا پس از چند هفته، به جای اینکه دنبال دلیل این خشم انباشته و به تعبیری علت جمع شدن این همه باروت در انبار باشد، دنبال این است که کدام مسئول با کدام حرکت نابهجا جرقه را ایجاد کرده است. امیرخانی مقالهاش را با این جملات تمام میکند: «امنیتی باید باهوش باشد، اما نه الزاما باهوشترین. دنیا دنیای رسانه است. رسانهای، اما باید باهوشترین میبود. با این رسانه ملی، رسما کارمان ساخته است. هیچ اهرمی دست ما نیست.»