قاسم فتحی | شهرآرانیوز؛ با لباس نیمه پلوخوری رفته بودیم پارک ملی تندوره؛ نیمهای که میشد کفش غیرمجلسی و پیراهن راحت گل وگشاد. اما این لباسها هم نتوانست کمی از گرما بکاهد یا جلو نفوذ وحشیانه پشهها و سوسکها و سایر نیش زنندگان سریش را بگیرد. بدتر اینکه، وقتی رسیدیم، لرزیدیم. اول تابستان از سرما میلرزیدیم.
مردی با موتور یغوری که روی زینش پتو کشانده بود و از سرمای آن ساعت شبِ درگز، شالی کشیده بود دور دهانش، ما را برد به یکی از خانههای سازمانی پارک. توی خیالمان دنبال پلنگ میگشتیم و خرس یا چشمان براقی که از وسط درختها تعقیبمان کند. بعد که خواسته مان را ناشیانه به زبان آوردیم، محیطبان نگاهی انداخت که یعنی تماشای خرس و پلنگ گیر ما هم نمیآید، چه برسد به شماها. آسمان، ولی پر از ستاره بود. صدای جیرجیرک هم توی آن سکوت سوزناک شب حال دیگری داشت.
تمیزی پارک، ولی چشممان را گرفته بود. بکر بود، دست نخورده. انگار پارک را از دست آدمها نجات داده بودند. انگار هرجا پای آدمیزاد نرسد، آنجا هوای دیگری دارد و چشم انداز دیگری. برای همین ما هم جرئت نمیکردیم حتی پوست تخمه را زمین بیندازیم. زمستانها هوای این منطقه تا منفی ۲۰ درجه هم میرسد؛ آن قدرکه تقریبا چهارماه از سال توی این منطقه برف وجود دارد و چشمههای نسبتا پر آب که آبشخورهایش را تغذیه میکند. طبیعت انگار برای حفاظت از خودش و اهالی اش همه کار میکند. تندوره، تنوره طبیعت بود از شر بدخواهانش.
صبح موقع طلوع آفتاب بچهها از دیدن گله کَل و بز کوهی روی نوک قلههای روبه رو ذوق مرگ شده بودند. کلی عکس چرب و چیلی گرفته بودند. یک ساعت بعدش مُدثر تیموری، رئیس پارک ملی تندوره، با ماشین سازمانی و دونفر دیگر از همکارانش با موتور آمدند. من هنوز از شر پشهها زیر ملحفه بودم، ولی ناچار باید بلند میشدم. بچهها دور و بر تیموری را گرفته بودند و گپ میزدند. هنوز به یک سال نکشیده، شده مدیر پارک تندوره. از این میپرسیدند که چرا بچههای محیط زیست تا این حد مظلوم اند و کناره.
گفت وقتی دم خور این حال وهوا میشوی، کمال هم نشینی در تو هم اثر میکند. گفت طبیعت روحیه اش را به آنها تزریق کرده. از این صحبت کرد که محیطبانی کجایش لذت دارد. گفت: «دیدن آب خوردن حیوانها وسط ماه رمضان آن هم توی گرما و وسط دمای ۵۰ درجهای خود لذت است. اینکه بچهها آبشخورها را درست میکنند، همیشه آب برای مصرف حیات وحش وجود دارد، شیرینترین لحظههای کاری یک محیطبان است.
یک بار بعد از پرآب کردن یکی از آبشخورها خیلی زود آهویی آمد و آب خورد. چه چیزی از این قشنگ تر؟» خاطره تلخش به سال پیش برمی گردد. به نبود یکی از همیاران محیط زیست در در سیرخون خواف: «هنوز باورم نمیشود عبدالاحد سربوزی بین ما نیست.» ۱۲ آذر سال پیش، توی منطقه حفاظت شده سیرخون، موقع گشت و کنترل و پایش منطقه، عبدالاحد متجاوزان حریم محیط زیست را با موتور تعقیب میکند، اما ناهمواریهای منطقه باعث میشود زمین بخورد و فوت کند.
جمع وجور کردیم و سوار شدیم. موتور جلوتر میرفت. بعد نرسیده به پیچ اول جلو آبشخوری سیمانی شده ایستادیم که پر بود از آب چشمه، مگس و پشه مرده. در طول مسیر کلی آبشخور ساخته شده است که حیوانها با خیال راحت جلو بروند و سیر آب بخورند. تیموری گفت: «یکی از وظایف محیطبانها سرکشی به همین آبشخورهاست. باید آب را تاجایی که میتوان تروتمیز کرد تا ضدعفونی شود. باید دور وبرش را از خار و گیاه اضافه خالی کرد تا حیوان راحت برود و بیاید. آب اگر تمیز نباشد، نشخوارکنندههای کوچکتر بیمار میشوند.» به گفته تیموری هر محیطبان تقریبا ۲۰ وظیفه دارد. وظیفه اصلی کارکنان داخل پارک، رصد خود پارک و حاشیه هایش است؛ از آلودگی، تخریب، تصرف و شکار غیرمجاز تا مرگ ومیر حیات وحش. از تغییرات رفتاری و زادوولد در حیات وحش تا آموزش محلیهایی که در حاشیه پارک زندگی میکنند.
کنار یکی از آبشخورها دو مار لولیده درهم دیدیم که کمین کرده بودند. درواقع تیموری آنها را دید و خبرمان کرد. چون آن قدر دقیق استتار کرده بودند که مطمئنم هرچه هم سر میچرخاندیم، نمیتوانستیم آنها را ببینیم.
کفچه مار قطوری پیچیده بود دور خودش و گرزه ماری هم چسبیده بود کنارش. کمین مارهاست کناره آبشخورها، جایی که میتوانند پرندهها و جوند گان کوچک تری مثل پایکا را شکار کنند. تیموری گفت: «عجب کمین قشنگی. من حتی سه تا مار کنار هم دیده ام و هیچ اتفاقی نیفتاده است. البته هنوز هم خیلیها فکر میکنند مارها یکدیگر را میخورند، ولی این افسانهای بیش نیست. اینجا هرجا آب دیدید، مار هم میبینید.»
تیموری کاری به کار مارها نداشت. گفت چرخه طبیعت قواعد خودش را دارد. گفت همین چندوقت پیش، عقابی طلایی را دیده است که درحال شکار بز کوهی بوده، ولی او نه جلو رفته و نه مزاحمشان شده است. آخرش که میخواستیم سوار ماشین شویم، محیطبانان گوشزد کردند که در ماشین را زیاد باز نگذاریم؛ مارها عاشق جای تاریخ و خنک هستند.
راه سخت و ناهواری که از وسط تندوره میرفتیم، راه صد ساله کهنهای بود؛ راهی که قوچانیها ازطریق آن، پیاده و سواره به درگز میرفتند و ظاهرا به دوره اشکانیان برمی گشت. تندوره حالا نسبت به مساحتش بیشترین جمعیت پلنگ را در خاورمیانه و حتی آسیا دارد و خاطره خوش مدثر تیموری، دیدن چشمان پلنگ است: «یکی دوباری که با پلنگ چشم توچشم شدیم، با همه ترس و وحشتی که دارد، فوق العاده لذت بخش بود. اصلا نمیتوانم حال وهوای آن لحظهها را توصیف کنم.» جلوتر رفتیم و گله اسبهای رام شدهای را دیدیم که مشغول چرا بودند. گله از دور کارت پستالی بود؛ قاب گرفته و رنگارنگ، که موقع رد شدن خیره نگاهمان میکردند.
بعد دوباره حرف تجربه محیطبانها پیش کشیده شد و اینکه آنها چطور متوجه تغییر رفتار حیوانهای پارک میشوند؛ «زمستان گذشته، جفت گیری پلنگ را وسط همین درختها دیدیم. با تجربهها میدانند جفت یابی و جفت گیری پلنگ یک جور تغییر رفتار است و آن را گزارش میکنند. این یعنی اتفاق خیلی خوبی قرار است در آینده برای این پارک بیفتد؛ مثلا دیدن بز تنها توی پارک چند معنا دارد: یا میخواهد زایمان کند یا بزغاله اش را پنهان کرده است تا شکارچی طرفش نرود. ماری که اینجا دور آبشخور دیدید، برای شکار کمین کرده است. ما نباید اذیتش کنیم؛ برعکس، باید سریع اینجا را ترک کنیم تا چرخه اکوسیستم به هم نخورد.».
اما هرجا گله کَل و میش و کبک و پلنگ و آهو باشد، خطر شکارچی هم هست. درواقع باید بگوییم بزرگترین خطر حیات وحش تفنگ به دستهایی هستند که هم حیوانات را شکار میکنند و هم امثال عبدالاحد و باقی محیطبانهای جان برکف را. تیموری گفت: «دورتادور پارک شش پاسگاه فعال وجود دارد که کار را برای شکارچیان سخت میکند. شکارچی حریص حاضر است خود را به آب وآتش بزند تا وارد پارک شود.»
خیلی راه رفته بودیم تا اینکه صدای «فس» خالی شدن باد لاستیک عقب ماشین بلند شد. پیاده شدیم. حوض بزرگ سیاهی از مگسها زیر لاستیک یدک ماشین شکل گرفت؛ جایی که یکهو سایه خنکی ایجاد شده بود. درآوردن لاستیک یدک زیر آن گرمای مچاله کننده خودش پروژه بزرگی بود، اما بالاخره شد. خودش همه کارها را کرد، در سکوت. مثل همین چندساعتی که همراهش بودیم.
هیچ اشارهای به نداشتهها نمیکرد. نمیگفت چه کمبودهایی دارند. گلایه نمیکرد. از کمبود محیطبان و فقر امکانات و حقوق و مزایا ناله نمیکرد، با اینکه همه اینها حتی در نگاه اول و برای هر بیننده آماتور و ناشی، آشکار بود و ناراحت کننده. به جایش با عشق و اشتیاقی وصف ناشدنی و زیر آن گرمای سوزنده با دوربینش سر قلهها را میکاوید و دنبال کَل و قوچ و بز کوهی بود تا نشانمان دهد و بگوید در کدام فصلها جفت گیری میکنند.
قبل از پنچری، وسط راه، ناگاه صدای بچه بزغالهای پیچید توی کوه. پیاده شدیم. گفت مادرش را گم کرده. با دوربین دنبالش میکرد و هم زمان برایمان گزارش میداد. کمی که گذشت و مطمئن شد مادر بزغاله اش را پیدا کرده است، راهمان را ادامه دادیم. وسط حرف هایش متوجه شدیم ۱۹ سال از عمرش را در سرما و گرما توی این کوهها گذرانده است. گفتیم اگر کارش جزو مشاغل سخت باشد، لابد پُر پرش یکی دوسال دیگر بازنشسته میشود. گفت نمیداند. گفتیم: به اندازه یک کارمند بانک که باید حقوق بگیرید. گفت آن قدرها نیست. گفتیم بودجه ماهانه و سالیانه این پارک با این تعداد محیطبان باید چقدر باشد. گفت مقداری است که اگر بگوید، باورمان نمیشود.
این برش کوتاه، تازه شمهای بود از احوالات آدمهایی که دیده نمیشوند؛ هیچ وقت هم قرار نیست دیده شوند، اما بی منت آن قدر کار میکنند که گویی در مرکز هستی قرار دارند.
سیدی | شهرآرانیوز؛ پارک تندوره در ۲۷۵ کیلومتری مشهد قرار دارد. راه به کیلومترشمارها طولانی است، ولی زیبایی جاده، که با ساقه ترد علفزارها پیچ خورده، کیلومترها را کوتاه میکند. برای رفتن به پارک تندوره دو راه پیش رویتان قرار دارد که یکی از سمت کلات و دیگری از درگز میگذرد. زیبایی هر دو راه به واسطه دشتهای بی شمار به یک اندازه است. تنها تفاوت در هموارتر بودن جاده درگز است که تعداد بیشتری از خودروها را روانه این جاده میکند. برای رفتن به پارک تندوره باید ۵ کیلومتر قبل از درگز وارد جاده فرعی چلمیر شوید و پس از پشت سرگذاشتن حدود ۲۰ کیلومتر به پارک ملی تندوره برسید.
بهمن سال ۵۳ پارک تندوره به عنوان یک پارک ملی به ثبت رسید، اما پیش از آن هم اینجا تفرجگاه مردم خطه شمال شرقی بوده و هست. تندوره در گویش کرمانجی، یعنی تنور داغ؛ چلمیر هم نام دوم این زیستگاه طبیعی است، برگرفته از نام چشمه و درهای زیبا که در شمال شرقی پارک تندوره قرار دارد.
۷۳ هزار و ۴۳۵ مترمربع هکتار سبزی زیر پایتان است، بی آنکه دود کارخانهای صنعتی یا خیابانی پرماشین، عرصه رویاها را خاکستری کند.
در انتهای پارک ملی تندوره، منطقه حفاظت شده تندوره قرار داد که ورود عموم مردم به آن ممنوع است. این محدوده زیستگاه امن حیات وحش است و توسط محیطبانان حفاظت میشود. این زیستگاه طبیعی، باغی برای زندگی انواع جانواران وحشی در خطر انقراض است؛ قوچ، میش اوریال و پلنگ ایرانی در این دسته جای میگیرند. علاوه بر این تندوره محل زندگی بز، کل، گربه جنگلی، گربه دشتی، گربه پالاس، سیاه گوش اوراسیا، گراز و گوسفند وحشی، روباه قرمز، شغال، سمور سنگی، کفتار، رودک و خرگوش هم هست.
داشتههای تندوره با همینها تمام نمیشود؛ برای توضیح این جمله باید بگوییم این پارک کاشانه ۵۰ گونه پرنده هم هست که وجود برخی از آنها را تنها در همین جا میتوان دید؛ هما که ایرانیها آن را سمبل خوشبختی میدانند، یکی از این گونه هاست که پس از درگز تنها در سیستان وبلوچستان مشاهده شده است.
پارک ملی تندوره را میتوان بهشت گیاهان دارویی نامید، آن طور که تأمین ذخیره بذر و تحقیق و پژوهش در زمینه گونههای گیاهی در این منطقه انجام میشود. ۳۷۳ گونه گیاه از ۶۰تیره در این پارک شناسایی شده است؛ اورس، انجیر، بید، نسترن، گوجه وحشی، کرکو، درمنه، گون، کلاه میرحسن، باریجه، آنقوزه، کندل، زیره سیاه، کتان وحشی، آویشن، انواع گرامینه، آلبالوی وحشی، شیر خشت، زرشک، فلفل کوهی انواع گیاهان یک ساله مرتعی و انواع گیاهان دارویی از مهمترین گونههای گیاهی هستند که مثل تاروپودی سبزرنگ فرش تندوره را بافته اند.