چه به روز انسان معاصر آمده است؟
گویا به معنای واقعی کلمه، انسان امروز دچار نوعی خودآزاری پنهان ناشی از ضلالت و سردرگمی شده است، ضلالتی که از گمگشتگی میآید. در دنیایی که شیوهاش سرگرمی و فریبندگی است، بدیهی است انسان به جای حرکت، مشغول شود و عقبگرد کند.
شاید بزرگترین گمشده زن مسلمان معاصر همین هویت گمشده و آشفتگی وی در شلوغی بازار دنیا باشد.
جایی که حق با ناحق جابهجا شده است، اصالتها جای خود را به مصلحتها بخشیده و حرکتها به بهانه انحراف و شبهه، در نطفه خفه شدهاند، بدیهی است گاهی زن مسلمان هم سرگرم و مشغول شده باشد؛ گاه به نام فمینیسم اسلامی، انگ تندروی بپذیرد و گاه به علت زن بودن، ابزار بهرهکشی مدرن بشود.
برخیها زن مسلمان را بابت نقشهای متعددش مورد تمسخر قرار میدهند. او را به این علت که گاهی باید نقش یک بانوی فکور و اندیشمند را به عهده گیرد و گاه به عنوان یک مادر خانگی تنها دغدغهاش فرزندانش بودهاند، شماتت میکنند.
معتقدند زن ابزار حاکمیت است و هرجا لازم بوده در عرصه سیاست و اجتماع، خودی نشان بدهد، به او امر را مشتبه میکنند تا نقشش را بهخوبی ایفا کند و هر وقت نیازی به او نباشد، او را در پستوی خانه حبس میکنند.
با استفاده از همین تهمتهای عامدانه یا جاهلانه، قشر عظیم زنان طبقه متوسط اجتماعی را که نه به اقلیت حق و نه به اقلیت باطل، تعلق جدی نداشتند، با خود همراه کرده و در دوگانه مصرف و غصه بابت نبود امکان مصرف، در دنیای شلوغ و میان روزمرگیها، مشغول و سرگرم کردهاند.
غافل از اینکه در باور و نگرش اسلامی، تفکر منطق فازی مبتنی بر ضروریات و اقتضائات اصیل انسانی در جامعه توحیدی، اصل مقدم انتخابهای انسان و همان حقانیت اسلامی است.
در نگرش اسلامی، هرجا لازم است زن درون خانه باشد، باید که درون خانه باشد و این بزرگترین حرکت اوست. هرجا هم که باید وسط میدان باشد، دقیقا میانه عرصه جهاد است و این باز حقیقیترین انتخاب او بوده است.
تعارض میان احادیث مختلف و سیره و منش بانوان اسوه در صدر اسلام مبین همین نکته است که هدف شناخت موقعیت و موضعگیری مناسب در مقابل هر موقعیت است.
اکنون بسیاری از شاخصههای موفقیت و هویت مطلوب برای زنان بر اساس الگوی مردانه بازتعریف شده است.
وقتی مؤلفههایی همچون تحصیل، درآمد و اشتغال را نشانه هویتیابی صحیح برای زنان مسلمان ایرانی معرفی میکنیم، نهتنها بهناچار زن را در موقعیتی متعارض و رنجآور نسبت به داشتهها و کششها و نیازهای طبیعی خود و صد البته اجتماع در زمینه فرزندآوری، همسرداری و مادری قرار میدهیم، بلکه به علت طراحی نشدن صحیح و اصولی مبتنی بر دو مؤلفه انسان خداباور و مقتضیات عرفی جامعه اسلامی، در نهایت، زنان را با تناقضاتی آشکار در زمینه تصمیمگیری یا سرسپردگی، اقدام و عمل یا تعلل و بیعملی و آرامش و تکلیفمحوری یا لذتجویی و سرگرمی رها میکنیم، فرایندی که در نهایت زن را به افسردگی، عدم حرکت و بازیگری و ایفای نقشهای کاذب و سرگرمکننده، اما بیمعنا میکشاند و او را در وادی حریت و سرگشتگی رها میسازد.
این در حالی است که در عالمی که انسان بماهو انسان هدفش بندگی است، دنبال کسب فرمان برای ادای تکلیف است، نه به دنبال فرصتی برای سرگرمی و نه در جستوجوی اندوهی برای فقدان، شاید بزرگترین ظلم به زن همین دور کردن او از تکلیف محوری، از معرفتاندیشی و از خودآگاهی و اشراف وی بر نقش و داشتهها و وظیفههای انسانی و سپس جنسیتی خویش است.