امیرمنصور رحیمیان | شهرآرانیوز؛ وضعیت سردیس ها، پیکرهها و نیم تنهها در میان مبلمان شهری که عمری نزدیک به دو دهه در هنر شهری مشهد دارند، در مسیر پرفراز و نشیب نقد و بررسی هستند و اکنون نیاز به آسیب شناسی دارند که چرا جایگاهی که باید داشته باشند را متأسفانه ندارند. به این دلیل به سراغ «محمدحسین ماموریان» یکی از هنرمندان مجسمه ساز سرشناس شهرمان رفتم. کسی که تاکنون سردیسها و پیکرههای فراوانی برای این شهر ساخته است و نقش فرهنگی خود را به خوبی ایفا کرده است. ماموریان را با آثار فوق العاده اش در باب شاهنامه و شخصیتهای تاریخی و اسطورهای میشناسند. با او در گپ و گفتی طولانی، به نگرانی ها، معضلات و توقعات هنرمندان این رشته پرداخته ایم.
اگر بخواهیم جایگاه فرهنگی شهر مشهد یا بزرگتر خراسان را در تاریخ و فرهنگ این مملکت نگاه کنیم، باید اعتراف کنم که این تعداد سردیس و مجسمه به هیچ وجه کافی نیست. این هم برمی گردد به رغبت مسئولان امر. آدم با خودش فکر میکند در بزرگداشت شخصیتها و ساخت یادمان و سردیس از آن ها، تمایلی وجود ندارد.
همین تعدادی که ساخته شده است هم به همت آدمهای دل سوز و مدیران فرهنگی بوده است. به نظر این جنبه از هنر شهری در مشهد از نگاه مسئولان دور مانده است. در حالی که مشهد مهد بزرگان است. یعنی اسم مشهد و خراسان که میآید، مو بر تن آدم سیخ میشود! درباره بزرگانی که در خراسان بوده اند.
مشهد هم به عنوان مرکز و نماینده تمام خراسان است. بخشی از هنر شهری و یادمانهای شهری به قدردانی و یادبود آدمهایی مربوط میشود که در ساخت فرهنگ آن منطقه و شهر، نقش داشته اند. حالا این آدم میخواهد شاعر و ادیب و فیلسوف و دانشمند باشد یا رزمنده و جنگجو و شهید در راه وطن و تفکراتش. در همه طول تاریخ این آدمها وجود داشته اند. جای افسوس است که از اینها بزرگداشتی در هنر شهری به عمل نمیآید.
بله، هر چند مجسمههای عظیم و داستان گویی با پیکرهها را در شهر میبینید و برای شاهنامه فردوسی و خود فردوسی شاهدش هستیم. ولی تاریخ خراسان به همین آدم تمام نمیشود. بسیاری بوده اند که برای این سرزمین تلاش کرده اند. اگر نمیشود پیکرههای بزرگ از آنها ساخت، میشود با یک سردیس یادشان را زنده نگه داشت. یک مجموعه بی نظیر در مشهد کار شده که شامل دوازده نیم تنه از بزرگان علم و ادب است. این مجموعه در پارک ملت مشهد موجود است و دیگر مثل آن تکرار نشد. خوشبختانه از برنز ساخته شده اند و کمتر آسیب میبینند.
در حقیقت خاصیت مجسمههای برنزی این است که در محیطهای شهری بیشتر از صد سال عمر میکنند. اما همانها را هم خوب نگهداری نکرده اند. یک دورههایی روی آنها را رزین گرفتند. یک زمانی هم آب طلا داده و همه آنها را طلایی کرده بودند. اینها نشان میدهد که آن کسی که دستور این کارها را داده، شناختی درباره متریال نداشته و غیرکارشناسانه رفتار کرده است.
من فکر میکنم اداره امور هنری شهرداری، به عنوان ارگان اصلی سفارش دهنده المانهای شهری، باید بیشتر همت کند. منظور این است که در زمینه ساخت سردیس ها، نیم تنهها و یادمانهایی از بزرگان هویت ساز، چه معاصر و چه تاریخی، بدون توجه به گرایشهای فرهنگی آنها اقدام کند. به طور مثال ما به یادمان ابن سینا در مشهد نیاز داریم. میدان بوعلی هم جایی است که میتوان یادمانی در آن کار گذاشت، ولی یادمانی فاخر و در شأن او در شهر وجود ندارد. این آدم بزرگ، ریشه هایش در خراسان بوده است. یا مولانا که طبق اطلاعات بنده، یادمانی برایش ساخته شده، اما نصب نشده است.
از اینها که بگذریم، ما در طول تاریخ، شهدای فراوانی داشته ایم؛ شهیدان جنگ تحمیلی و آدمهای بسیار دیگری که برای حفظ این ناموس و خاک، جانشان را فدا کرده اند. قیام سربداران یک نمونه تاریخی است که در همین خراسان هم اتفاق افتاده است. شهیدانی که سر به دار دادند، ولی خاک به دشمن ندادند. کجا یک سردیس از آنها وجود دارد؟ چه اشکالی دارد که مفهوم شهادت را در پهنای تاریخ گسترش بدهیم.
نمونه آن، سردیس دکتر شیخ است که ۱۲ سال پیش خودم آن را ساختم و به نظرم اصلا در شأن ایشان نیست و باید عوض شود. براساس سیاستهای آن موقع که میخواستند هنر شهری را اعتلا بخشند و بومی سازی کنند، به من که تازه فارغ التحصیل شده بودم، کار را سفارش دادند. نتیجه هم گرفتیم و اگر آن تجربهها نبود، بی شک الان هنر شهری مان این قدر غنا نداشت.
ولی این تصمیم متعلق به آن دوره بود. بعد که به هدف رسیدیم، باید تغییرش میدادیم و این به همت مدیریت شهری نیاز دارد. شاید فکر میکنند کاری را که یک بار به هر شکلی انجام شده است، نباید دوباره انجام داد. چطور از حاج حسین ملک دو یا سه پیکره کامل میسازیم، ولی به بقیه اهمیت نمیدهیم؟ مشکل بعدی هم مهجور ماندن و انتخاب مکانهای نامناسب برای سردیس هاست.
به نظرم یکی از کارهایی که میتواند این وضعیت را سامان بخشد، ایجاد یک پارک موضوعی است؛ پارکی که در آن، سردیس همه مفاخر شهری کنار هم نصب شود. بسیاری از سردیسهایی که در میدانهای شهر نصب شده اند، در شلوغی و ترافیک عناصر بصری دیگر گم شده اند. این موضوع به دلیل اندازه سردیس هاست. قابی که برای آنها در نظر میگیریم، در مقیاس شهر، کوچک و ناچیز است. در اغلب کشورها و حتی شهرهای کشور خودمان، قاب یا المانی برای یک نیم تنه درست میشود؛ قابی که شامل پله، طاق نصرت یا صفحات سنگی است. این موضوع به کار فنی مهندسی نیاز دارد و اینکه قالبی بسازند که پیکره در آن نمایش داده شود. کمی هزینه بردار است، ولی به اثر وجاهت و سنگینی میبخشد. متأسفانه ما این کار را نمیکنیم.
اینکه سردیسها و پیکرههای کوچک را بی پشتوانه میگذاریم در میدان و توقع داریم که دیده شوند. به نظرم در شهر، جایی برای یادمان خالی است؛ جایی که یادمان، عنصر مهمی مربوط به فرهنگ و عقبه تاریخی و فرهنگی این شهر باشد؛ محلی که صرفا برای یک یادمان درست شده و نگهبان تشریفاتی هم داشته باشد.
باید دوباره سفارش بدهند؛ چون تکرار بعضی اقدامات مبارک است. نقاشی داستانهای نظامی یا شاهنامه در سبکهای گوناگون و دورههای مختلف ازجمله تیموری، صفوی، افشار و قاجار و همچنین دوران معاصر به دست هنرمندان طراحی و تکرار شده است.
هر بار که به آنها پرداخته شده، برکتی جدید بیرون آمده است. منظورم این است که هر چند سردیس اخوان را داریم و استاد ضیاءالدینی هم آن را ساخته است، اشکالی ندارد که یک هنرمند دیگر مشهدی هم با نگاهی متفاوت آن را بسازد.
به طور قطع، آن موقع قیمتش بسیار بیشتر خواهد بود. این موضوع برای هر اثر هنری دیگر هم مصداق دارد. کار سفارش مجسمه و سردیس، برای شهر یک نوع سرمایه گذاری مادی و فرهنگی است. ساخت نیم تنه از بزرگان یک فرهنگ، نشان میدهد که رد آنها در تاریخ گم نشده است و هنوز برای جامعه قابل ردگیری و الگوبرداری هستند. هر جامعهای با عرفا و فضلا، ادیبان، دانشمندان و جنگجویان و رزمندگانش شناخته میشود.