«آزادگان شهیدان زنده اند»؛ گزارهای که با آگاهی مخاطبش از وضعیت رزمندگان اسیر در اردوگاههای رژیم بعثی عراق، احتمالا تصدیق و تأیید خواهد شد. یکی از پیامدهای بازگشت آزادگان هشت سال جنگ ایران و عراق به میهن، شکل گیری گونهای از ادبیات پایداری بود. ادبیات اسارت یا اردوگاهی راوی آلام و آمال و رویدادهای زندگی رزمندگان ایرانی در اسارتگاههای صدام است و به شکل داستان کوتاه و رمان و شاید بیش از همه به صورت خاطره نگاری منتشر میشود.
در این میان، صدها عنوان کتاب با این موضوع به چاپ رسیده است که نظر به تعداد آزادگان (حدود ۴۳ هزار آزاده) چشمگیر و حتی پذیرفتنی نمینماید. این آثار که بعضا با اقبال خوانندگان روبه رو میشود، از آرزوها و مصائب و شکنجههای اسیران ایرانی به دست زندانبانان بعثی میگوید و خواننده در صفحات آن، زجرهای تن و روان رزمندگانی را میبیند که برخی از آنها نوجوانانی زیر سن قانونی هستند و تلختر اینکه تداوم رنج، گاهی تا سالها پس از آزادی نیز با انسانی میماند که اسارت را از سر گذرانده است.
اینجاست که مفهوم گزاره آغازین این یادداشت روشنتر است: «آزادگان شهیدان زنده اند.» حال این پرسش پیش کشیده میشود: کتابهایی که از نظر کمیت و گاه از دید کیفیت خشنودکننده نیست، چگونه میتواند حق مطلب را درباره رزمندگان اسیر در اردوگاههای صدام ادا کند؟ نفس تمرکز بر ثبت خاطرات اسرا - که ظاهرا بیش از تولید آثار خلاقه رخ میدهد - امری مثبت و شایسته است، زیرا این خاطرهها هم میتواند در جایگاه سند آنچه بر مردمان این سرزمین رفت، قرار گیرد و به عنوان تاریخ شفاهی جنگ تحمیلی خوانده شود و هم اینکه منبع آفرینش آثار ماندگار ادبی و هنری باشد.
با این همه، این گونه مینماید که متولیان فرهنگی در کشور ما برای جذب نویسندگان حرفهای (نگاهمان به تعبیر حرفهای روادارانه است) و خلق رمانها و داستانهای کوتاه قدرتمند با موضوع اسارت چنان که بایسته است، کاری نکرده اند، البته این موضوع آسیب شناسی خاص خود را میطلبد و در این مجال قصد نداریم به آن بپردازیم، همین قدر به خود نویسندگان جدی و حرفهای (با همان نگاه روادار) یادآور میشویم که مسئله اسارت میتواند سوژههای بکر و جذابی در اختیارتان قرار دهد و اگر خود نیز خلاقیت و هوشمندی لازم را به کار ببرید، میتوانید آثاری بنویسید که نه تنها در سطح ایران و خوانندگان متنوعش حرفهای بسیار برای گفتن داشته باشد، بلکه در سطح جهانی (که دغدغه خیلی از اهالی قلممان است) نیز بدرخشد. دو نمونه جهانی را در این باره میتوان مثال زد: سلاخ خانه شماره پنج (کورت ونه گات جونیر) و فرار بزرگ (پل بریک هیل).
در رمان پسانوگرای ونه گات که بر پایه خاطراتش از جنایت متفقین و بمباران شهر درسدن آلمان نوشته شده، نویسنده به جای گزارش محض رخداد، به شکلی خلاقانه و با زبان طنز، ماجراهای علمی تخیلی گونه اسیری را روایت میکند که درگیر مفهوم زمان و موجودات فضایی میشود.
رمان بریک هیل نیز اتفاقی مهیج را دستمایه داستان پردازی قرار داده که به خودی خود گیراست: تعدادی اسیر با تولید اشیایی ساختگی شامل گذرنامه و اسلحه و لباسهای نظامی و به کارگیری روشی جذاب، یک گریز هوشمندانه را از چنگال آلمانیها ترتیب میدهند. هر دوی این رمانها که گویا بر پایه خاطراتی واقعی نوشته شده است، خود منبع اقتباسهای سینمایی قرار گرفت تا رخدادهایی واقعی جامه هنر بپوشد و ماندگار شود. آیا شهیدان زندهای که هنوز زخمهای جسمی و روحی اسارت در چنگال بعثیها را به دوش میکشند، نباید خاطراتشان جاودانه شود؟