لیلا کوچکزاده | شهرآرانیوز؛ در میان امید و ناامیدی، هماره میگفت: «اما باید زیست باید زیست». از تبار سرودن بود. سازش را با «ارغنون» کوک کرد و با لقب امید، راهش را «از این اوستا» به «آخر شاهنامه» رساند؛ آخر شاهنامه، جایی در زیر چتر سبز درختی در گوشهای از آرامگاه فردوسی است، در کنار داستانسرای توس که سالها افسانههایش را خوانده است.
مهدی اخوانثالث؛ میم. امید. راوی توسی. شاعر شکست. زاده ۱۰اسفند۱۳۰۷ در مشهد و وفاتیافته در ۴شهریور۱۳۶۹ در تهران. درست است که دکتر شفیعیکدکنی برای اخوان سروده: «باشد که گورِ تو، چون شعرِ تو پناهگهِ عاشقان شود»، اما نقطه وصل راوی توسی به مشهد، بیش از اینهاست. همین است که در سالروز درگذشت او (۴ شهریور) به مکانهایی در مشهد سر زدیم که روزگاری محل آمدوشد شاخصترین شاعر شعر معاصر ایران در تمام طول زندگی ۶۲ سالهاش بودهاست. سطرهای بعدی، گزارشی از این گشتوگذار است.
قصه مغازه بینشان، اما خاطرهانگیز خیابان ارگ به نام اخوانثالثها گره خورده است. سه برادر به نام علی، عباس و علیاصغر که بیش از یک قرن پیش، از یزد به مشهد مهاجرت میکنند و عطاری سر محله سراب را راه میاندازند. علی معروف به «آقعلی عطار» پدر مهدی اخوان ثالث است و تا امروز همچنان عطاری به همین عنوان بین مشهدیها و به عنوان قدیمیترین عطاری مشهد معروف است، بااینکه بعد از فوت آق علی.
عباس عهدهدار مغازه میشود.
البته علیاصغر هم میرود نبش کوچه توحید یک (معروف به کوچه یزدیآبادها) خواربارفروشی راه میاندازد. عطاری، اما با گذشته خود تفاوت زیادی نکرده است و از طرفی صاحب فعلیاش، از نوههای عباس، مهدی اخوان ثالث نام دارد! در هر صورت این عطاری نبش کوچه امامخمینی۱۲ (کوچه ماهرخ) با این ویژگیها یادگار روزهایی است که شاعر شهرمان در کودکی و نوجوانی به آنجا آمدوشد میکرده است و در خاطراتی که از او روایت میشود، این عطاری جایگاهی ویژه دارد.
بین حرفهای محمد نیک، پیشکسوت و راوی شعر خراسان، میشنویم که مهدی اخوانثالث در هنرستان صنعتی مشهد تدریس میکرده است. هنرستان صنعتی شهیدبهشتی با نام قدیمی هنرستان صنعتی، سال ۱۳۱۵ خورشیدی در ضلع غربی میدان شریعتی واقع شده است. آنطورکه نیک میگوید، اخوان در جوانی به استخدام این هنرستان درمیآید و در کارگاه حرفه و فن، آهنگری، تدریس میکرده است. همچنین میگوید: اخوان ثالث هر وقت به مشهد میآمد، پاتوق اولش، انجمن ادبی فرخ بود؛ منزل آقای باقرزاده پاتوق دوم و جایی به نام قلعه خان حاکم در حوالی تربتحیدریه متعلق به پسر آقای باقرزاده، پاتوق دیگرش بود. با دوستانش، آقای شفیعیکدکنی، آقای کمال و قدسی و قهرمان به آنجا میرفتند و یک هفتهای برای استراحت میماندند.
به رسم گذشته که محل کار مردم نزدیک به منازلشان بوده، خانه علیآقا عطار (پدر مهدی اخوان ثالث) و عباس (عموی مهدی اخوانثالث) هم نزدیک عطاری در ایستگاه سراب بوده است؛ خانههایی که البته امروز اثری از آنها باقی نمانده. نشانی خانه عباس اخوانثالث که پدرخانم مهدی اخوان ثالث هم بوده، در کوچه بازارچه سراب ۶ است؛ یکی از کوچههای راسته معروف به کوچه شاهینفر که بهتازگی سنگفرش شده است. کوچه با شیب ملایمی به انتها میرسد. هنوز خانههای خشتی با قدمت زیاد در این کوچه باقی است، اما خانه عباس اخوانثالث در انتهای کوچه سالهاست تخریب شده؛ خانهای که درخت توت بزرگی داشته است و همسایهها و فامیل از آن همیشه محظوظ بودهاند.
نشانی خانه پدری اخوان را که در دهمین روز سال۱۳۰۷ خورشیدی در آن متولد شده است، یکی از کوچههای حدفاصل ایستگاه سراب تا میدان سعدی میدانند؛ خانهای که به گفته زرتشت اخوان، پسر مرحوم مهدی اخوان ثالث، آنقدر بزرگ بوده است که با دوچرخه درش را باز میکردهاند! دورتادورش اتاق و زیرزمینش مطبخ بسیار بزرگی بوده و چهار خانواده در آن زندگی میکردهاند. قناتی هم از زیر خانه میگذشته است.
ظاهرا اثری از این بنا باقی نیست، ولی ما به امید یافتن محل دقیق خانه که نشانیاش را در یکی از کوچههای نزدیک به میدان سعدی دادهاند، به آنجا میرویم. خانه در انتهای کوچه بنبستی قرار داشته است. یکییکی از کوچهها میگذریم و انتهایشان را میکاویم. در انتهای کوچه سعدی ۹ خانهای با ویژگیهای خانه پدری مهدی اخوان ثالث وجود دارد. اما همسایهها میگویند این خانه که دو در دیگر هم دارد، ۱۵۰ سال دراختیار خاندان گرجیهای مشهد بوده است.
درباره محل دقیق خانه پدری شاعر قاصدکها همچنان وامدار او میمانیم و حتما در گزارش زادروزش، مکان خانه را خواهیم یافت.
در دهه ۳۰ مشهد، کافهای در خیابان ارگ بود که میشد در آن نشست و صبح تا شب درباره ادبیات، فلسفه و هنر حرف زد، آن هم در گوشه خیابانی پر از سینما، تئاتر و شادی و جنبوجوش. یک کوچه نرسیده به بازار جنت امروز، کوچه سینما ایران بود. کوچه پهن بنبستی که سمت چپ آن، سینماایران بود و سمت راست، قهوهخانه داشآقا. اینجا بهنوعی «کافه نادری» مشهد به شمار میرفت و پاتوق شریعتی و رفقایش در همان سالها و محل گردهمآمدن شاعران خراسانی ازجمله مهدی اخوان ثالث، محمد قهرمان، فریدون مژده، محدث و قدسی بود.
دکتر شفیعیکدکنی کافه داشآقا را از مهمترین مراکز روشنفکری مشهد میداند و به تعبیر او، این محل جایی است برای انقلابیون شکستخورده بعداز کودتای ۲۸مرداد. اخوانثالث هم پساز کودتای۱۳۳۲خورشیدی با اینکه شخصیتی حزبی و سیاسی نیست، نمیتواند درمقابل دغدغههای اجتماعی متأثر از سیاست بیتفاوت باشد و دست به سرودن میزند و میشود شاعر شکست و پاتوقش در زمانهایی که مشهد میآمده، همینجاست.
به یقین نامدارترین انجمن ادبی مشهد در اواخر دهه ۲۰، انجمن ادبی فرخ بود؛ انجمنی نبش خیابان جهانبانی، کنار کوچهای نزدیک به سهراه جم و در منزل سیدمحمود فرخ که هر جمعه صبح میزبان شاعران مشهدی بود. البته این محفل تنها به حضور شاعران خراسانی محدود نمیشد و بسیاری از شاعران ایران و حتی خارج از کشور، هنگام سفرشان به مشهد حتما سری هم به آن میزدند. یکی از این سفرکردهها مهدی اخوانثالث بود که طبق روایتی از مرحوم رضا افضلی از شروع انجمن به آنجا آمدوشد داشته است.
افضلی در خاطراتش با اشاره به کتاب «دهنامه» محمد قهرمان مینویسد: برخی گمان میکنند تأسیس انجمن فرخ بدون مقدمات بوده و از همان ابتدا از محل منزل استاد فرخ شروع شده است، اما گویا این انجمن در یکیدو سال آغاز تشکیل خود، بعدازظهرهای جمعه در خانه شادروان گلشن آزادی، مدیر روزنامه آزادی، تشکیل میشده است و شاعران بزرگ خراسان نظیر نصرت منشیباشی، فرخ، عقیلی، نوید و... در آن شرکت میکردهاند. قهرمان و اخوان هم حضور داشتند و شعرهایشان را میخواندند. گاهی در بعضی جلسات، غزلی را به طرح میگذاشتند، اخوان و قهرمان از موضوع مطرحشده شعر میساختند و مرحوم آزادی گاهی آن را در روزنامه خود چاپ میکرد.
شنیدن هر روایتی که یک سر آن به مهدی اخوانثالث در مشهد برسد، ارزشمند است. یکی از این روایتها متعلقبه سیدمحمد عابدیندو، مدیر هیئت صدساله موسیبنجعفر (ع) در بالاخیابان است که میگوید در زمان تحصیل، همسایه روبهروی مدرسه شان در کوچه شهیدکاشانی ۲۲ فعلی، مهدی اخوانثالث بوده است؛ درحالیکه ما میدانیم شاعر معاصر کشورمان، در دهه ۳۰ از مشهد به تهران مهاجرت کرده است و در گفتگو با زرتشت اخوان، فرزند آن مرحوم، هم میشنویم که پدرش پس از بیستسالگی، هیچگاه در مشهد زندگی نکرده است. اما ماجرا از چه قرار است؟
آقای عابدیندو در دهه ۵۰ محصل دبیرستان جلیل نصیرزاده در کوچه شهیدکاشانی ۲۲ بوده است؛ کوچهای که بهدلیل حضور چند مدرسه و دبیرستان به کوچه مدرسهها معروف است. معلم ادبیاتشان آقای علمی مدعی میشود که خانه روبهروی دبیرستان، منزل مهدی اخوان ثالث است و حتی بچهها را تشویق به دیدن و صحبت با او میکند و میگوید اگر بخواهید به سمت شعر و شاعری بروید، با آقای اخوان مشورت کنید و ازشان خط مشی بگیرید. آقای عابدیندو میگوید آقای اخوان را در این خانه البته خیلی محدود دیده است.
درهرصورت ما هم بهدنبال این صحبت به کوچه شهیدکاشانی ۲۲ میرویم و زنگ پلاک ۳۸، خانه سنگی سفید روبهروی دبیرستان نصیرزاده را میفشاریم. خانه در دست مستأجر است، اما نام فامیل صاحبخانه که یک خانم است، اخوان ثالث است! با صاحبخانه تماس میگیریم و متوجه میشویم این خانه متعلقبه پسرعموی مهدی اخوان ثالث، مرحوم محمد اخوان ثالث، است؛ محمد فرزند علیاصغر.
همسر آن مرحوم میگوید: آقامهدی شاید فقط دوبار به خانه ما آمده باشد. یک بار در زمان فوت عمویش و بار دیگر هم برای فوت همسر عمویش. اینها را هم چاشنی حرفهایش میکند که وقتی مهدی اخوان ثالث مشهد میآمده است، قوم و خویشها او را نمیدیدند، چون دوستانش او را با خود میبردند. او میگوید بهواسطه نام فامیلیشان هر کسی در کار شعر است، آنها را محترم میشمارد. این روایت خانهای منسوب به مهدی اخوان ثالث در دهه ۵۰ مشهد است که بچههای دبیرستان نصیرزاده، رویای زیبای همسایگی با شاخصترین شاعر معاصر ایران را در ذهن ساخته بودند.