سریال «ونزدی»، قربانی سیاست‌های نتفلیکس شد! نگاهی به فیلم مستند زندگی استاد فرشچیان همت‌علی رضایی، پدر سرنانوازی ایران درگذشت + علت فوت فریبا کوثری: سریال «مختارنامه» برایم برکت داشت نوازنده سرشناس بلوچ با سلاح گرم درگذشت! + علت فوت مرضیه برومند: از ظرافت، زیبایی و زنانگی «سووشون» لذت بردم ژاله صامتی و دخترش در پشت صحنه یک تئاتر + عکس سریال «پوآرو» به تلویزیون آمد + خلاصه داستان و زمان پخش «رویا شهر» به میز «هفت» رسید پوستر جشنواره موسیقی فجر را شما طراحی کنید! بازیگرانی که با بچه‌هایشان هم‌بازی شدند | این نمایش‌ها را از دست ندهید امین حیایی بازیگر فیلم سروش صحت شد اربعین؛ رسانه‌ای مردمی و فراتر از مرزهای جغرافیایی است عکس نوشته | یک باران دلپذیر عکس نوشته | ساده‌ترین موکب دنیا خادمان فیروزه‌ای اربعین حسینی در نجف اشرف + عکس تنوع روایت‌ها در پوشش رسانه‌ای اربعین ویدئو | حضور مسیح و آرش در حرم امام حسین(ع) سیدمهدی شجاعی: «حماسه سجادیه» روایتی متفاوت از نقش حیرت انگیز امام سجاد (ع) در احیای دین اسلام است دست‌نوشته علی حاتمی از آخرین روز فیلمبرداری «حاجی واشنگتن» منتشر شد! + عکس
سرخط خبرها

گلایه امیرهوشنگ ابتهاج از محمدرضا شجریان

  • کد خبر: ۱۲۴۸۴۹
  • ۱۸ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۳:۳۵
گلایه امیرهوشنگ ابتهاج از محمدرضا شجریان
بخشی از خاطرات محمد افشین وفایی از امیرهوشنگ ابتهاج در تازه‌ترین شماره مجله اندیشه پویا چاپ شده است.

به گزارش شهرآرانیوز، در بخشی از خاطرات تفصیلی محمدافشین وفایی از امیرهوشنگ ابتهاج که در تازه‌ترین شماره مجله «اندیشه پویا» چاپ شده، آمده است: «سایه بی‌خیالی و بی‌تفاوتی عجیبی در رفع تهمت‌هایی که به او می‌زدند داشت. یکبار به او گفتم: «استاد! امروز در فلان روزنامه چه مصاحبه‌ی تندی از شما چاپ شده. شجریان و دیگران نرنجند!» جواب داد: «نه! هر کس مرا بشناسد می‌داند این‌ها حرف‌های من نیست.» خلاصه کاری نکرد.

روز بعد یا شاید بعدترش تعریف کرد: «بعد از رفتن شما فکر کردم نکند واقعاً شجریان و علیزاده این حرف‌ها را باور کنند. من اصلاً چنین حرف‌هایی نزده‌ام و اصلاً این شخص را تا حالا ندیده‌ام.» به شجریان تلفن می‌کند. شجریان هم با خنده می‌گوید: «آقا من این مصاحبه را ندیده‌ام اما هر چه باشد شما بیشترش را قبلاً در همان شعر معروف خطاب به من گفته‌اید.»

سایه می‌گفت و می‌خندید. اشاره‌ شجریان به شعری بود با این مطلع:

رفتی ای جان و ندانیم که جای تو کجاست

مرغ شبخوان کجایی و نوای تو کجاست...

چه شد آن مهر و وفایی که من آموختمت

عهد ما با تو نه این بود وفای تو کجاست؟...

شأن نزول این شعر هم از این قرار است که سایه در کلن بوده و شجریان هم آنجا کنسرت داشته. شجریان برای سایه بلیت نمی‌فرستد و دوستی دیگر بلیت کنسرت او را به سایه می‌دهد. سایه‌ زودرنج که از شجریان چنین توقعی نداشته بلافاصله این شعر را می‌گوید. بعد از کنسرت، شجریان به منزل سایه می‌رود. سایه می‌گوید: «اتفاقاً شعری هم برای شما گفته‌ام.» شجریان غزل را می‌خواند و می‌پرسد: «می‌توانم نسخه‌ای از این شعر داشته باشم؟» سایه پاسخ می‌دهد: «بَــــله.»

این خاطره در شماره ۸۱ مجله اندیشه پویا که بزودی منتشر می‌شود، آمده است.»

منبع: ایسنا

 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->