جزئیاتی تازه از اجرای هادی حجازی‌فر در صداوسیما آخرین خبر از وضعیت ممنوع‌التصویری پژمان جمشیدی (۱۴ شهریور ۱۴۰۴) سریال «شهریار» به شبکه چهار رسید + خلاصه داستان و زمان پخش کدام سریال‌ها بیشتر در گوگل جستجو شده‌اند؟ نگاهی اجمالی به قسمت اول سریال «محکوم» رشد ۳۰ درصدی فروش سینماها در مقایسه با هفته نخست شهریور + آمار ویدئو | چرا هنرمندان نمی‌خواهند در تلویزیون کار کنند؟ | الهام پاوه‌نژاد پاسخ می‌دهد نقد دو فیلم جنجالی در «هفت» | «ناجورها» و «فرمول یک» در کانون توجه «فرمول یک» دوبله شد | برد پیت به نمایش خانگی ایران آمد ارکستر سمفونی جوانان، پل هنری میان نسل‌ها هنرمندان موسیقی نواحی خراسان در تالار رودکی به صحنه آمدند مشارکت بیش از هزار هنرمند در جشنواره هنرهای تجسمی جوانان پژمان بازغی: فقط انتظار دارم مستانه مهاجر مادر خوبی برای نفس باشد چرا «شب‌های برره» آنقدر ناگهانی متوقف شد؟ | مهراب قاسم‌خانی از سانسورها گفت! اکران بین‌المللی «مست عشق» کلید خورد استقبال ویژه روسی‌ها از کتاب‌های ایرانی کاظم سیاحی هم به «استخر» صحت پیوست | سومین فیلم کارگردان «جهان با من برقص» جورجیو آرمانی، طراح معروف ایتالیایی مد درگذشت افتخارآفرینی ۲ عکاس از خراسان رضوی در جشنواره بین‌المللی روسیه روبه‌روی زخم‌های درونی | نگاهی به تئاتر «برچسب» در تماشاخانه کربن مشهد
سرخط خبرها

گلایه امیرهوشنگ ابتهاج از محمدرضا شجریان

  • کد خبر: ۱۲۴۸۴۹
  • ۱۸ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۳:۳۵
گلایه امیرهوشنگ ابتهاج از محمدرضا شجریان
بخشی از خاطرات محمد افشین وفایی از امیرهوشنگ ابتهاج در تازه‌ترین شماره مجله اندیشه پویا چاپ شده است.

به گزارش شهرآرانیوز، در بخشی از خاطرات تفصیلی محمدافشین وفایی از امیرهوشنگ ابتهاج که در تازه‌ترین شماره مجله «اندیشه پویا» چاپ شده، آمده است: «سایه بی‌خیالی و بی‌تفاوتی عجیبی در رفع تهمت‌هایی که به او می‌زدند داشت. یکبار به او گفتم: «استاد! امروز در فلان روزنامه چه مصاحبه‌ی تندی از شما چاپ شده. شجریان و دیگران نرنجند!» جواب داد: «نه! هر کس مرا بشناسد می‌داند این‌ها حرف‌های من نیست.» خلاصه کاری نکرد.

روز بعد یا شاید بعدترش تعریف کرد: «بعد از رفتن شما فکر کردم نکند واقعاً شجریان و علیزاده این حرف‌ها را باور کنند. من اصلاً چنین حرف‌هایی نزده‌ام و اصلاً این شخص را تا حالا ندیده‌ام.» به شجریان تلفن می‌کند. شجریان هم با خنده می‌گوید: «آقا من این مصاحبه را ندیده‌ام اما هر چه باشد شما بیشترش را قبلاً در همان شعر معروف خطاب به من گفته‌اید.»

سایه می‌گفت و می‌خندید. اشاره‌ شجریان به شعری بود با این مطلع:

رفتی ای جان و ندانیم که جای تو کجاست

مرغ شبخوان کجایی و نوای تو کجاست...

چه شد آن مهر و وفایی که من آموختمت

عهد ما با تو نه این بود وفای تو کجاست؟...

شأن نزول این شعر هم از این قرار است که سایه در کلن بوده و شجریان هم آنجا کنسرت داشته. شجریان برای سایه بلیت نمی‌فرستد و دوستی دیگر بلیت کنسرت او را به سایه می‌دهد. سایه‌ زودرنج که از شجریان چنین توقعی نداشته بلافاصله این شعر را می‌گوید. بعد از کنسرت، شجریان به منزل سایه می‌رود. سایه می‌گوید: «اتفاقاً شعری هم برای شما گفته‌ام.» شجریان غزل را می‌خواند و می‌پرسد: «می‌توانم نسخه‌ای از این شعر داشته باشم؟» سایه پاسخ می‌دهد: «بَــــله.»

این خاطره در شماره ۸۱ مجله اندیشه پویا که بزودی منتشر می‌شود، آمده است.»

منبع: ایسنا

 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->