سعیده آلابراهیم | شهرآرانیوز؛ هرجا چشم میچرخانی، یک نفر چشمانتظار است. یک دست را نقاب صورت کردهاند تا از گزند آفتاب در امان باشند و در دست دیگرشان دستهگل برای استقبال از مسافرشان جای گرفته است. مردها بچههای کوچکتر را روی شانه گذاشتهاند تا آنها هم قد و قامت سفیدپوشان سفرکرده به کربلا را ببینند. البته همه مردمی که به استقبال زائران آمدهاند، خانوادهشان نیستند، اما قرار است حسرتشان یعنی زیارت ششگوشه حرم امام حسین (ع) را در چشمهای زائران ببینند.
اینجا مراسم استقبال از کاروان پیاده انصارالحسین (ع) است که بیستویکمین سال پیاپی با پای پیاده از مشهد عازم کربلا شدهاند؛ زائرانی که هفتاد روز است روی خانه و خانوادهشان را ندیدهاند و چشم بر راحتی و رفاه بستهاند. کیلومترها قدم برداشتهاند. زهوار کفشهایشان دررفته است، اما زهوار خودشان نه. دود و بوی اسفند عرصه میدان شهدا را پر کرده است و نوای مداحی به گوش میرسد و زائران هم از راه میرسند.
خانوادههایی که مسافرانشان را از پشت شیشههای اتوبوس پیدا کردهاند، برایشان دست تکان میدهند. زائران یکییکی پیاده و گلباران میشوند. کوچکترین عضو کاروان بزرگ پیاده مجتمع حضرت بقیةا... الاعظم (عج) مشهد، یازدهساله و بزرگترین آنها ۸۴ ساله است که شانهبهشانه در کنار هم تا پابوسی آقا قدم برداشتهاند. مردم در دو طرف ایستادهاند و تونلی درست کردهاند تا زائران از میان آن بگذرند.
مردها به حرمت زائر کربلا شانههایشان را میبوسند و زنها به زائران «خداقوت و خوشبهسعادتتان» میگویند. در این بین بچهها کمطاقتترند و در همان دیدار اول، محکمتر از هر زمان دیگری به آغوش پدرشان میچسبند. بعضیها در میان جمعیت هنوز عزیزشان را پیدا نکردهاند. با هم تماس میگیرند و نشانه میدهند که کجا ایستادهاند.
«زائر پیاده کربلا، چشم مشهد به دیدارت روشن.» این نوشته روی بنرهای دورتادور عرصه میدان شهدا نقش بسته است. میان عرصه و رو به حرم امام هشتم (ع) مراسم استقبالی برایشان تدارک دیده شده است.
زائران رو به حرم نشستهاند و با اینکه آفتاب خیره به چشمهایشان است، نگاهشان را از بارگاه رضوی برنمیدارند. قاسم با همسر و فرزندانش به استقبال پدرش آمده است؛ پدری که به گفته خودش دیگر شمار سالهایی که چه پیاده و چه سواره به کربلا رفته، از دستش دررفته است. هنوز قسمت خودش نشده است که زائر پیاده حرم تا حرم شود، اما امیدوار است که به دعای خیر پدر، امامحسین (ع) او را هم بطلبد.
علی علیزاده زائر نوجوانی است که وقتی به خانوادهاش گفت که تنهایی میخواهد دل به دریای این سفر بزند، خدا را شکر کردند که بذر عشق سرور و سالار شهیدان در دل فرزندشان جوانه زده است. او با اینکه تاکنون ۲۶۰۰ کیلومتر پیادهروی کرده است، میگوید: سختیهای این راه به خاطر امام حسین (ع) شیرین بود و امیدوارم سالهای دیگر هم قسمتم شود که زائر پیاده کربلا باشم.
مهدی کهندل زائر جوان دیگری است که هنوز به سیسالگی نرسیده و معتقد است که در این سفر بهجز مهربانی و قشنگی چیز دیگری نبود. توصیف حالوهوایی که دارد، برایش سخت است و با بغضی که گلویش را میفشارد، میگوید: من به خواسته دلم رسیدم. چند سال بود که دوست داشتم پیاده به زیارت کربلا مشرف شوم و خدا قسمتم کرد. هر آدمی باید خودش پیاده به کربلا برود تا بتواند حالوهوای این سفر معنوی را درک کند. عشق امامحسین (ع) تحمل دوری از خانوادهام را برایم آسان میکرد.
مراسم با لبیک یاحسین (ع) و یارضا (ع) شروع شد و پایان یافت. زائران پیاده، اما عجله دارند. زیرا هنوز قرارشان به پایان نرسیده است و دست را به نشانه احترام بر سینه میگذارند تا زودتر به صحن و سرای ضامن آهو برسند.