سرپرست خانواده است و دربرابر سیل مشکلات، روحیه قوی خود را حفظ کرده است؛ چه آن زمان که با چمدانی در دست به این روضه و آن مولودی میرفت و برای خانمها بساط فروش دست سازه هایش را پهن میکرد، چه حالا که پشت انتقال صفرویکی دادهها به دنبال کنندگانش، غذا و دسر و دست ساختههای خود و همکارانش را عرضه میکند.
اما چندروزی است که ارتباط صفرویکی اش با دنیای مجازی مختل شده است و به ضرب و زور وی پی ان و پروکسی، گاهی میتواند متصل شود که آن هم تا با هزار امید و آرزو میآید که مطلب جدیدی بارگذاری کند و طعم جدید و متفاوتی را به مخاطبانش بچشاند، با آماج حملات کاربران روبه ور میشود که چرا در این وضعیت... و چرا چنین و چرا چنان؟
نگین بانو خود هم از اتفاقات روزگار دردمند است و اگر سفره دلش را باز کند، گلایههای بسیاری دارد، اما یکی نیست بگوید شما که این طور بی محابا به یک کارآفرین مجازی میتازید، آیا شده است خودتان ساعت ۷ صبح، اداره و شرکتتان را ترک کنید یا شما که این طور کامنتهای پرنیش وکنایه میگذارید، تابه حال اقلام مغازه تان کم و زیاد شده است؟ فقط زورتان رسیده است به یک کسب وکار مجازی؟
البته از قلم نیفتد که همه این گونه نیستند و برخی ها، این کارآفرینان مجازی را درک میکنند و حتی بیشتر از قبل به فکر این نوع کسب وکارها هستند.
نگین بانو که خود دردکشیده روزگار است، در این راه، مستاصل و ناامید باز باید بیفتد دنبال یک راه دیگر تا بتواند زخمههای هر روزه زندگی را التیام بخشد.
اما چه راهی؟
به خاطر آن ویروس منحوس، دیگر آن مجالس شلوغ پلوغ زنانه رونق قبل را ندارد.
کودک دیررشد فضای مجازی ملی هم که هنوز تازه چهاردست وپا رفتن را شکسته بسته یاد گرفته است و نمیشود زیاد به او امید بست. راستش را بخواهید، مردم هم اعتماد کافی به این کودک ندارند و ورد زبانشان این است که این کودک با چهار سال پیش خود، فرقی نکرده است و دریغ از کمی رشد و بلوغ!
حالا نگین بانو مانده است و آش از دهن افتاده اش. کاش یک نفر پیدا میشد که هوای این فعالان عرصه اشتغال زایی را داشته باشد یا لااقل اگر کاری برایشان نمیکند، سنگ جلوی پایشان نیندازد.