سال ۸۱ از دانشگاه فردوسی مشهد فارغ التحصیل شدم و بلافاصله رفتم قم و طلبه مدرسه علمیه معصومیه شدم.
سال ۸۷ در اولین عید غدیری که طبق قوانین حوزه میتوانستم لباس مقدس روحانیت را بپوشم، به دستان عارف فقیه آیت ا... العظمی بهجت (رحمه ا...) معمَّم شدم.
از آن موقع تا الان بیش از ۱۴ سال میگذرد و خاطرات بسیاری از ارتباط با مردم نازنین ایران در خاطرم ماندگار شده است.
خدا را گواه میگیرم که از آن زمان تا حالا هزاران بار محبت و احترام و لطف از مردم نجیب و عزیزمان دیده ام و در برابر، میزان اهانتهای عدهای قلیل از آنان، شاید به تعداد انگشتان دو دست هم نمیرسد. شاید خواننده ارجمند با خود بگوید حقیر در کنج حجره آرمیده ام و هیچ گونه کنش اجتماعی نداشته ام تا از نوازشهای نوازشگران بهره ببرم!
کاملا برعکس؛ چهارسال در دبیرستان تیزهوشان با دانش آموزان نخبه و بعضی از افراد ضد دین و انقلاب، بهترین سالهای عمر را گذراندم؛ شش سال در دانشگاه فردوسی با طیفهای مختلف دانشجو رفاقتهای عمیق داشتم؛ دوسال از مدیریت سه ساله حقیر در مدرسه علمیه عباسقلی خان، مصادف با ایام رکود شدید بازار در ایام کرونا بود و جالب آنکه این مدرسه در مرکز بازار قرار دارد. حتی برای یک بار ازطرف کسبه بازار به بندهای که تقریبا هرروز از میانشان عبور میکردم، جسارتی نشد؛ بلکه جز احترام ندیدم.
به موارد فوق بیفزایید حضور در صدها مسجد و هیئت و مؤسسه و جلساتی که با مردم و جوانان داشته ام.
حال این سؤال مطرح است که این سطح از جسارتها و شکنجهها و شهادتها که این روزها روزی طلاب و روحانیون میشود، توسط چه کسانی اتفاق میافتد؟
پاسخ کاملا روشن است؛ در طول تاریخ شیعه، روحانیت ملجأ و پناه مردم در برابر طاغوتها بوده است؛ و برای جلوگیری از تعدی مستکبران، جانها و آبروها داده اند، چه رسد به عمامه!
روشن است که طاغوت آمریکایی و رضاخانی و صدام و منافقین کوردل و اکنون سعودی پلید و وهابیت تکفیری و تجزیه طلبان ضدمیهن، با اندکی از مزدوران و مواجب بگیران حقیقی و مجازی، بخواهند مانع شوند؛ والا اگر قرار به جدایی بین مردم و روحانیت بود، با این حجم از فعالیتی که بیش از ۲۰۰ شبکه ماهوارهای و میلیونها صفحه و کانال مجازی در شبانه روز علیه روحانیت انجام میدهند، هرروز باید شاهد شهادت تعدادی از طلاب و روحانیون میبودیم.
البته انصاف قضیه آن است که باید پذیرفت جمعی از روحانیون به ویژه تعدادی از آنان که به برکت انقلاب، مسئولیتهایی را عهده دار شده اند، بعضا به وظایف شغلی و صدالبته صنفی خود آن گونه که باید عمل نکرده اند. یکی از زیباترین و درعین حال سوزناکترین لحظات طلبگی ام، لحظه گلایه و درددل و شکایت مردمان نجیب این دیار است که در بسیاری از مواقع، سخنشان بجا و درخواستشان حق است.
ای کاش مسئولان روحانی و غیرروحانی که به برکت مجاهدت و نجابت این مردم، توفیق نوکری آنان را یافته اند، قدر این فرصت اندک را بدانند و شبانه روز خدمت به آنان را افتخار خود بدانند؛ درست مثل امامین انقلاب و شاگرد پرفروغ مکتب آنان، حاج قاسم عزیز. یقینا تا زمانی که این لباس برای صاحبش، لباس خدمت به دین و مردم باشد، هیچ انشقاق و افتراقی بین مردم و روحانیت ایجاد نخواهد شد.
تا باد چنین بادا.
ان شاءا...