به گزارش شهرآرانیوز؛ ۲۹ آبان بهانه خوبی است برای مرور خاطرات یک گفتگو. گفتگو با محمدعلی سپانلو در روزهایی که بهواسطه بیماری خانهنشین شده بود. مردی که با تورق برگ برگ کتابهای شعرش بوی کوچه و خیابانهای تهران به مشام میرسد. مردی که تهران را با تمام وجود میسرود و ردپای هویت پایتخت را در بندبند اشعارش میتوان مرور کرد. این گفتگو بخشی از مصاحبه چاپشده او در کتاب «گلی به جمال تهران» نوشته عباس محبعلی از خبرنگاران سابق همشهری محله است.
در حال حاضر استراحت میکنم، اگرچه حالم بهتر از گذشته است اما فعلاً استراحت میکنم و بیشتر مشغول مطالعهام و علاوه بر آن شعرهای قبلیام را غلطگیری میکنم. شعرهای زیادی دارم که منتشرنشده و فعلاً فرصت خوبی است که روی این اشعار کار کنم.
خیابان ری. یک شعر چاپنشده هم دارم به همین نام؛ یعنی خیابان ری که پر از خاطرات تهران قدیم است.
یکبار که به محله قدیمیام سر میزدم، متوجه شدم که تمام اسمها عوضشده. الآن دیگر نه خبری از کوچه شترداران است، نه بازارچه نایبالسلطنه، نه کوچه آبشار، نه کوچه دردار، نه سهراه امینحضور. همه اسمها عوضشده. خلاصه این شعر ارجاعی به همین موضوع است.
اتفاقاً چند سال پیش شهرداری تهران جشنواره شعر شهر را برگزار کرد که محمدعلی بهمنی دبیر جشنواره بود. در آن برنامه از من دعوت کردند و جایزهای دادند. زیاد علاقه نداشتم بروم، اما به خاطر بهمنی که هم دوستم است و هم اطمینان داد که برنامه حاشیهای ندارد، رفتم. در آن برنامه چند نفر از اعضای شورای شهر هم بودند. اگر یادم باشد سوم خرداد، روز آزادی خرمشهر بود که این اختتامیه برگزار میشد. خلاصه رفتم پشت تریبون و از مبارزان و مجاهدان خرمشهر تجلیل کردم. بعد رو به نمایندگان شورای شهر گفتم چرا اسمهای قدیمی را عوض میکنید؟ اسمهایی که متعلق به خاطرات مردم است. چرا اسم کوچه دردار و بازارچه نایبالسلطنه را عوض میکنید؟ اینها خاطره شهر و خاطره مردم است.
در طول چند دهه گذشته بارها خواستند نام چهارراه مخبرالدوله را عوض کنند، اما مردم هنوز میگویند چهارراه مخبرالدوله. چون خاطره اولین کسی است که سیم تلگراف را به ایران آورد، مردم فراموش نمیکنند. الآن در خیلی از کشورها دولتها سعی میکنند خاطره شهرها را زنده نگه دارند. این خیلی جالب است. ما حق نداریم خاطرات شهرمان را از بین ببریم. اینها یادگار است. هر کدام از این اسمها برای خودشان داستان و پیشزمینهای دارند. میگفتند چیذر. در اصل شیذر است که یکی از اسماء خداوند است. چرا باید این را عوض کنیم؟
شهر اینهمه بزرگشده. اینهمه خیابان نوساز هست. چرا روی کوچه دردار و سهراه امینحضور اسم میگذارید. مگر اتوبان همت یا جهانآرا بد است؟ اتفاقاً این اسمها میمانند چون رقیب ندارند. شما اسم یک شهید را میگذارید روی یک خیابان قدیمی و برایش رقیب درست میکنید. بعضی اسمها در خاطره مردم جا گرفته است به این راحتیها از ذهنها پاک نمیشود؛ اما بعضی اسمهای قدیمی پاک شدهاند و اسم جدید خیلی راحت پذیرفته شده است. مگر الآن کسی میگوید میروم میدان آریامهر. همه میگویند میدان فاطمی. چون پذیرفتهاند؛ اما اسمی را که با خاطرهشان گرهخورده نمیپذیرند.
بله. امروز وقتی در تهران قدم میزنم، در تهران قدیم قدم میزنم. من آن تهران را بهخوبی در یاد دارم. مثلاً میدان توپخانه که بسیار زیبا بود. الآن یک جای شلوغی شده. از هر طرف آدم وارد این میدان میشود. این میدان دیگر قواره ندارد. مثل میدان حسنآباد شده یا میدان بهارستان. من هر وقت از خانه بیرون میآیم در یک تهران نامرئی قدم میزنم. ضمن اینکه زیر این تهران یک تهران هزارساله هم هست. یکبار مقالهای نوشتم به نام تهران بانو که در همشهری هم چاپ شد. در آن مقاله تحقیق مفصلی کرده بودم در مورد جاهایی که میگفتند جن دارد یا میشود در آنجاها گنج پیدا کرد. گذری هم به تاریخ خیلی دور تهران قدیم زدم.
بخش زیادی از خاطرات من در کافههایی شکلگرفته که نویسندگان برجسته این مملکت در آنها رشد کردهاند. یکبار در مصاحبهای که فکر میکنم با همشهری بود تمام کافهها را از میدان بهارستان تا خیابان نادری توصیف کردم و گفتم چه کسانی در این کافهها رفتوآمد میکردند و چطور بود. سعی کردم این مصاحبه را پیدا کنم و در کتاب تاریخ شفاهی هم که هاشم اکبریانی درآورده بگنجانم، اما پیدا نکردم.
از یکجهت درست است، اما من خودم را شاعر تاریخ میدانم. چون شعرهایم روایت تاریخ تهران است. الآن هم که از تهران حرف میزنم، تهران نیست؛ تاریخ است.
به گمان من اسماعیل فصیح یکی از زبدهترین و بهترین رماننویسان تاریخ شهری معاصر است. یکی از مهمترین ویژگیهای رمان او این است که شهری است و فضای شهری را میتوان در آن احساس کرد. رمانهای او نه مثل برخی رمانهای روشنفکری فارغ از فضای شهری است و نه مانند برخی دیگر از رمانها در فضای بسته روستایی مانده است.
اسماعیل فصیح در «درد سیاوش» محله «درخونگاه» را که محله زادگاه اوست بهخوبی معرفی میکند. در این رمان حتی اتوبانهای شهر توصیف میشوند که این ویژگی در دیگر رمانهای معاصر ما کمیاب است و باز هم تأکید میکنم که او نویسندهای درجه یک بود. علاوه براین کتاب «زمستان ۶۲» فصیح سند درخشانی از ادبیات جنگ است و این تفکر حادثهساز در خیلی از کارهای او دیده میشود.
محمدعلی سپانلو شاعر، منتقد ادبی و مترجم، متولدِ ۲۹ آبان ۱۳۱۹ تهران، بیش از پنجاه جلد کتاب در زمینههای شعر و داستان و تحقیق، به صورتِ تألیف و یا ترجمه، منتشر کرد. او فعالیت ادبیاش را در دهه ۱۳۴۰ شروع کرد و با منظومه پیادهروها شهرت یافت. از میان اشعار او، منظومه خانم زمان اقبال عمومی پیدا کرد که سال ۸۴ به همراه مجموعههای تهران بانو، پیادهروها، خاک و هیکل تاریک در یک کتاب «منظومه تهران» توسط انتشارات فرهنگ معاصر چاپ شد. محمدعلی سپانلو ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ به دلیل بیماری چشم از جهان فروبست.
منبع: همشهری آنلاین