راهله سرادار | شهرآرانیوز، «داستان اسباببازی»های استودیوی پیکسار در نیمه دهه نود میلادی، سه نسل از مردم جهان را با اعجاز اسباببازی در دنیای کودکان آشنا کرد. آنقدر ساده و روان و قصهگو که مرزهای سنی مخاطب را شکست و با کودک درون بزرگسالان نیز طرف صحبت شد. به نظر میرسد این موضوع بعد از گذشت نزدیک به سیسال حالا دستمایه و ایده ساخت یک محصول سینمای کودک در ایران در قالب پویانمایی «لوپتو» شده است.
بعد از پسر دلفینی که آخرین پویانمایی نسبتا موفق ایرانی بود و بعد از مدتها دوری از سالن سینما مشتاقانه با پسرم برای دیدن «لوپتو» مقابل پرده سینما نشستیم. لوپتو که گروه سازنده، نامش را از اصطلاح محلی عروسکهای دستساخته در کرمان گرفتهاند، داستان یک آسایشگاه روانی در یک شهر است. آقای کمالی که قلب مهربانی دارد برای آرامش و سلامتی بیمارانش یک کارگاه عروسکسازی در آسایشگاه ایجاد کرده است که در تولید و فروش اسباببازی موفق است. تلاش موفق او مورد حسادت یکی از فعالان بازار اسباببازی قرار میگیرد. از قضا این فرد خودش رئیس صنف اسباببازیفروشیها هم هست که میشود بقیه داستان را حدس زد. ورود خرابکاری دستنشانده و زبل به کارگاه عروسکسازی و بلایی که سر بیماران آسایشگاه و اسباببازیها درمیآید باعث تعطیلی آسایشگاه میشود و تلاشهای آقای کمالی نیز بینتیجه میماند. از اینجای داستان پای فرشتهای به فیلم باز میشود تا برای حل مشکل کمک کند. فرشتهای که با آقای کمالی دوست است و تمام قصه بهعنوان دانای کل از زبان او روایت میشود.
او به آقای کمالی کمک میکند چون «کمالی با اسباببازیهایش امید را در دل آدمها زنده نگه میدارد.» بعد از نود دقیقه تماشای این فیلم، کوتاهترین تصویر شکل گرفته در ذهنم این بود که لوپتو همه چیز داشت جز اسباببازی و جانبخشی رؤیایی و جادوگرایانه دنیای اسباببازیها. یک نقد و آسیبشناسی اجتماعی بود همراه با تلاشی در راستای رساندن مفهوم حمایت از تولیدات داخلی به کودکان در یک ناکجاآباد بدون زمان و مکان و هویت. لوپتو آنقدر درهم وبرهم و در مواردی بین عالم واقع و جادو قرار دارد که مخاطب را بیشتر از احساس تعلیق و کشش و جذابیت، دچار حس گیجی و ابهام می کند، حالا به اینها اضافه کنید؛ حضور فرشته پسربالدار با آن تصویر عمومی و کاراکتر عجیب عمه علی به عنوان تنها زن این داستان و پیرنگهای ضعیف قصه، بهگونهای که مخاطب کودک را به سؤال پرسیدن وسط فیلم وا میدارد.
جدا از اهمیت روزافزون تولید پویانمایی در حوزه کودکان به عنوان یک صنعت فرهنگساز و جذاب، موفقیت و آینده این مسیر در ایران به نگاهی واقعگرایانه به کیفیت محصول، محتوای آثار و قدرت خلق ثروت آن بستگی دارد. موضوعی که بزرگ ترها را متقاعد کند تا این آثار پویانمایی تولید داخلی را در سبد مصرف محصولات فرهنگی خود قرار دهند و به زندگی کودکان خود وارد کنند که به گمان نگارنده حداقل این پویانمایی با آن فاصله زیادی داشت.
نگرش گروه نویسندگی و تولید لوپتو به مسائل حاد جامعه از جمله فساد و رانتخواری به عنوان یک معضل اجتماعی هیچ توجیهی برای بهره برداری از یک بستر آموزشی و تفریحی کودکان ندارد و این اثر را به بیراهه کشانده است. از آنجا که پویانمایی وسیلهای برای فانتزی و ساده و خوشایند کردن جهان برای کودکان است تبدیل آن به ابزاری دراماتیک برای رساندن پیامی که بعضا بزرگترها آن را فهم میکنند باعث فاصله گرفتن از دنیای کودکانه میشود.
در یکی از دیالوگهای فیلم، فرشته میگوید: «همیشه یکی هست که کمکتون کنه پس نا امید نشین». این جمله میتواند گزاره الهامبخشی برای یک جامعه انسانی باشد. جامعهای که در آن قانون جاری است و نهادهای اجتماعی هر یک مسئولیتهای خود را برای مراقبت از جامعهای سالم ایفا می کنند، اما تصویری که در پایان فیلم از لوپتو به یاد میماند؛ تأیید این شهر و جامعه و انسانهای قانونمند نیست، بلکه افراد برای حل گرهها و مشکلات اجتماعیشان باید خودشان مستقیم دست بهکار شوند. موضوعی که به عنوان پیام پنهانی فیلم می تواند سر از نابسامانیها و قانون گریزیها و جامعهستیزیهای خرد و کلان در آورد و برضد آموزش و تربیت تعبیر و تفسیر شود.